English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
Solicitor General مشاور حقوقی دولت که دررتبه پایین تر از دادستان است
Solicitors General مشاور حقوقی دولت که دررتبه پایین تر از دادستان است
Other Matches
judge advocate general رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
legal advisor مشاور حقوقی
legal adviser مشاور حقوقی
solicitor مشاور حقوقی
solicitors مشاور حقوقی
legal counsel مشاور حقوقی
Legal Advisor مشاور حقوقی
jurisconsult فقیه مشاور حقوقی
lawyer مشاور حقوقی حقوقدان
lawyers مشاور حقوقی حقوقدان
writer to the signet مشاور حقوقی اسکاتلندی
judge advocate دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
identic notes منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
retorsion عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
open market operation عملیات دولت در بازار ازاد خرید و فروشهایی که دولت از طریق خزانه داری کل میکند
unfriendly act هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
dependent state دولت تابع و وابسته به دولت یا قدرت دیگر
federal state دولت متحده یا دولت اتحادی
real will مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
pay as you go principle اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
social contract اعتقاد به این مسئله که تفویض قدرت به دولتها ناشی از نوعی قرارداد است که ضمن ان فردقسمتی از حقوق خود را به دولت تفویض میکند ومتقابلا" از وجود دولت برخوردار میشود
authoritarainism نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
incorporating شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporates شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporate شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
public prosecutors دادستان
law officers of the crown دادستان
prosecuting attorney دادستان
public prosecutor دادستان
pursuers دادستان
procurators fiscal دادستان
procurator fiscal دادستان
Federal Attorney General دادستان کل
Federal Prosecutor General دادستان کل
Attorney General دادستان
Attorney General دادستان کل
Attorneys General دادستان
Attorneys General دادستان کل
public prosector دادستان
accusers دادستان
dirctor of public prosecutions دادستان
pursuer دادستان
accuser دادستان
Solicitors General معاون دادستان
Solicitor General معاون دادستان
lord advocate دادستان کل مامور به اسکاتلند
united states attorney دادستان کل ایالات متحده
procuration fiscal دادستان بخش در اسکاتلند
depress پایین دادن لوله پایین اوردن
depresses پایین دادن لوله پایین اوردن
downhaul پایین کشیدن رشته پایین کشنده
procurator معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
procurators معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
plea deal [between Prosecution and Defense] توافق مدافعه [بین دادستان و وکیل دفاع]
exchange control نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت
class b allotment کسورات سهمیه قرضه حقوقی کسورات سهام قرضه حقوقی
down سوی پایین بطرف پایین
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
counsellor مشاور
consultant مشاور
consultants مشاور
consulting مشاور
adviser مشاور
advisers مشاور
advisors مشاور
counselors مشاور
counsellors مشاور
consultor مشاور
counselor مشاور
consultee مشاور
admonisher مشاور
consuls مشاور
advisor مشاور
consul مشاور
councillor مشاور مستشار
headhunter مشاور کاریاب
councilor مشاور مستشار
councillor at ministry وزیر مشاور
consulting engineers مهندسین مشاور
school counselor مشاور مدرسه
councillors مشاور مستشار
consulting engineer مهندس مشاور
chamber counsel وکیل مشاور
advisory service دفتر مشاور
counsellor at law وکیل مشاور
nestor پیردانا و مشاور
minister without portfolio وزیر مشاور
marriage counselor مشاور زناشویی
marketing consultant مشاور بازاریابی
independent consultant مشاور مستقل
legal counsel مشاور قانونی
Legal Advisor مشاور قانونی
financial adviser مشاور مالی
financial secretary مشاور مالی
councillor at ministry مشاور یامستشار سفارتخانه
civil advisor مشاورامور غیرنظامی مشاور امورشهرسازی
advisee کسی که از مشاور در مدرسه یا دانشگاه کمک می گیرد
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
de jure حقوقی
soundex code کد حقوقی
jural حقوقی
juridical حقوقی
legal حقوقی
legal committee کمیته حقوقی
jurisprudence علم حقوقی
legal مشروع حقوقی
civil داخلی حقوقی
law term اصطلاح حقوقی
legal entity شخص حقوقی
legal fiction تصور حقوقی
pay voucher حواله حقوقی
pay voucher سند حقوقی
pay grade ضریب حقوقی
medicolegal پزشکی- حقوقی
soundex code کد حقوقی پرسنلی
legal responsibility مسئوولیت حقوقی
legal personality شخصیت حقوقی
legal person شخص حقوقی
law agent نماینده حقوقی
juristically از لحاظ حقوقی
juridically از لحاظ حقوقی
commentary تفسیر حقوقی
corporate body شخص حقوقی
artificial persons اشخاص حقوقی
civil proceedings اقدامات حقوقی
juridical person شخص حقوقی
juridical personality شخصیت حقوقی
commentaries تفسیر حقوقی
legal department اداره حقوقی
jeopardy گرفتاری حقوقی
culpable <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
The formalities of judicial process. تشریفات حقوقی وقضایی
actions جریان حقوقی تعقیب
punishable <adj.> مستحق کیفر [حقوقی]
penal <adj.> مستحق کیفر [حقوقی]
actionable <adj.> مستحق کیفر [حقوقی]
action جریان حقوقی تعقیب
chargeable <adj.> مستحق کیفر [حقوقی]
culpable <adj.> مستحق کیفر [حقوقی]
punishable <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> مستحق کیفر [حقوقی]
penal <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> مستوجب کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.> مستوجب کیفر [حقوقی]
punishable <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
to obtain legal advice مشاوره حقوقی دریافتن
isonomy تساوی سیاسی و حقوقی
in legal parlance بزبان یا عباراتی حقوقی
civil procedure اصول محاکمات حقوقی
civil low سیستم حقوقی رم باستان
penal <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> مستوجب کیفر [حقوقی]
indictable <adj.> مستوجب کیفر [حقوقی]
penal <adj.> مستوجب کیفر [حقوقی]
punishable <adj.> مستوجب کیفر [حقوقی]
military pay order لیست حقوقی پرسنل
actionable <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
civil action دعوی مدنی یا حقوقی
chargeable <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> قابل مجازات [حقوقی]
punishable <adj.> قابل مجازات [حقوقی]
institution اصل حقوقی بنگاه
chargeable <adj.> قابل مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> قابل مجازات [حقوقی]
law enforcement اجرای قوانین [حقوقی]
culpable <adj.> سزاوار کیفر [حقوقی]
indictable <adj.> سزاوار کیفر [حقوقی]
actionable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
penal <adj.> سزاوار کیفر [حقوقی]
punishable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
indictable <adj.> قابل مجازات [حقوقی]
penal <adj.> قابل مجازات [حقوقی]
punishable <adj.> سزاوار کیفر [حقوقی]
actionable <adj.> سزاوار مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.> سزاوار مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
culpable <adj.> سزاوار مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
indictable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
penal <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
chargeable <adj.> سزاوار کیفر [حقوقی]
actionable <adj.> سزاوار کیفر [حقوقی]
actionable <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.> اتهام پذیر [حقوقی]
punishable <adj.> سزاوار مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> اتهام پذیر [حقوقی]
culpable <adj.> اتهام پذیر [حقوقی]
corporate دارای شخصیت حقوقی
indictable <adj.> سزاوار مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> اتهام پذیر [حقوقی]
penal <adj.> اتهام پذیر [حقوقی]
punishable <adj.> اتهام پذیر [حقوقی]
penal <adj.> سزاوار مجازات [حقوقی]
docket دفتر ثبت دعاوی حقوقی
docketed دفتر ثبت دعاوی حقوقی
corporation که دارای شخصیت حقوقی باشند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com