Dictiornary-Farsi | مشاور مالی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
financial adviser	مشاور مالی
financial secretary	مشاور مالی


Other Matches

fiscal drag	اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement	صورت مالی گزارش مالی
judge advocate general	رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
quando acciderint	وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere	موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
consultor	مشاور
counselors	مشاور
counsellors	مشاور
counsellor	مشاور
adviser	مشاور
advisors	مشاور
advisers	مشاور
admonisher	مشاور
consultants	مشاور
consul	مشاور
advisor	مشاور
consuls	مشاور
counselor	مشاور
consultee	مشاور
consulting	مشاور
consultant	مشاور
consulting engineers	مهندسین مشاور
consulting engineer	مهندس مشاور
Legal Advisor	مشاور حقوقی
school counselor	مشاور مدرسه
minister without portfolio	وزیر مشاور
marriage counselor	مشاور زناشویی
legal advisor	مشاور حقوقی
councilor	مشاور مستشار
councillor at ministry	وزیر مشاور
marketing consultant	مشاور بازاریابی
nestor	پیردانا و مشاور
legal counsel	مشاور حقوقی
chamber counsel	وکیل مشاور
advisory service	دفتر مشاور
counsellor at law	وکیل مشاور
councillors	مشاور مستشار
solicitor	مشاور حقوقی
independent consultant	مشاور مستقل
councillor	مشاور مستشار
solicitors	مشاور حقوقی
legal adviser	مشاور حقوقی
Legal Advisor	مشاور قانونی
headhunter	مشاور کاریاب
legal counsel	مشاور قانونی
lawyer	مشاور حقوقی حقوقدان
writer to the signet	مشاور حقوقی اسکاتلندی
councillor at ministry	مشاور یامستشار سفارتخانه
jurisconsult	فقیه مشاور حقوقی
lawyers	مشاور حقوقی حقوقدان
civil advisor	مشاورامور غیرنظامی مشاور امورشهرسازی
advisee	کسی که از مشاور در مدرسه یا دانشگاه کمک می گیرد
Solicitor General	مشاور حقوقی دولت که دررتبه پایین تر از دادستان است
Solicitors General	مشاور حقوقی دولت که دررتبه پایین تر از دادستان است
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant	پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
fiscal	مالی
financial	مالی
accounting classification	کد مالی
finances	مالی
finance	مالی
pecuniary	مالی
financed	مالی
financing	مالی
monetary	مالی
capital commitment	تعهدات مالی
non pecuniary	غیر مالی
rough usage	دست مالی
subsidization	کمک مالی
sparge	گل مالی کردن
sustention	استعانت مالی
snow job	ماست مالی
self support	استقلال مالی
committee of ways and means	کمیسیون مالی
subvention	کمک مالی
pecuniary penalty	مجازات مالی
financial intermediary	واسطه مالی
judgment debt	محکوم به مالی
financial inventory	ذخایر مالی
inunction	روغن مالی
financial management	مدیریت مالی
financial period	دوره مالی
financial plan	برنامه مالی
in low water	در تنگی مالی
financial policy	سیاست مالی
financial position	وضعیت مالی
financial relations	روابط مالی
illinition	روغن مالی
financial status	وضع مالی
fiscal control	نظارت مالی
fiscal control	کنترل مالی
fiscal policy	سیاست مالی
financial expenses	هزینههای مالی
financial e.	متخصص مالی
felting	نمد مالی
finance house	موسسه مالی
finance markets	بازارهای مالی
financial feasibility	امکان مالی
finance officer	افسر مالی
financial ability	تمکن مالی
financial affairs	امور مالی
financial assets	دارائیهای مالی
financial assets	موجودی مالی
financial bill	لایحه مالی
financial budget	بودجه مالی
financial capital	سرمایه مالی
financial centers	مراکز مالی
financial circles	محافل مالی
financial crisis	بحران مالی
financial data	اطلاعات مالی
fiscally	ازلحاظ مالی
taction	دست مالی
subsidy	کمک مالی
sustentation	استعانت مالی
chamberlain	نافر مالی
chamberlains	نافر مالی
roughcast	گل مالی شده
fund	اعتبار مالی
funded	اعتبار مالی
slobbery	لجن مالی
financially	از نظر مالی
embrocations	روغن مالی
embrocation	روغن مالی
padding	لگد مالی
credit	اعتبار مالی
credited	اعتبار مالی
crediting	اعتبار مالی
credits	اعتبار مالی
subsidies	کمکهای مالی
waxing	موم مالی
mart	بازار مالی
financial market	بازار مالی
financier	متخصص مالی
fiscal year	دوره مالی
fiscal years	سال مالی
spiel	شیره مالی
fiscal years	دوره مالی
Mali	کشور مالی
unction	روغن مالی
anointment	پماد مالی
fiscal year	سال مالی
financial years	سال مالی
fiscal	سال مالی
financiers	متخصص مالی
financial year	سال مالی
means tests	سنجش استطاعت مالی
means test	سنجش استطاعت مالی
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work.	ماست مالی کردن
pure fiscal policy	سیاست مالی خالص
tools of fiscal policy	ابزار سیاست مالی
to come into a property	مالی را صاحب شدن
functional finance	سیاست مالی اصولی
aid package	بسته کمک مالی
mud bath	گل مالی تن برای درمان
tallow	پیه مالی کردن
inuct	روغن مالی کردن
corporate treasurer	مدیر امور مالی
chief financial officer [CFO]	مدیر امور مالی
spiel	شیره مالی کردن
salvaging	مالی را از خطرنجات دادن
restrictive fiscal policy	سیاست مالی انقباضی
finances	قسمت مالی یا دارایی
financed	قسمت مالی یا دارایی
finance	قسمت مالی یا دارایی
current income	درامد یک سال مالی
anoints	روغن مالی کردن
anointing	روغن مالی کردن
anoint	روغن مالی کردن
disbursing officer	افسر ذیحساب مالی
contractionary fiscal policy	سیاست مالی انقباضی
compensatory fiscal policy	سیاستهای مالی ترمیمی
salvage	مالی را از خطرنجات دادن
rough	دست مالی کردن
roughest	دست مالی کردن
accountable disbursing officer	افسر ذیحساب مالی
salvages	مالی را از خطرنجات دادن
active fiscal policy	سیاست مالی فعال
annual financial statement	گزارش مالی سالانه
salvaged	مالی را از خطرنجات دادن
anointment	روغن مالی تدهین
austere fiscal policy	سیاست مالی مضیق
discretionary fiscal policy	سیاست مالی اختیاری
scrabbling	دست مالی کردن
financial investment	سرمایه گذاری مالی
financial accounts	حساب های مالی
scrabble	دست مالی کردن
scrabbles	دست مالی کردن
financial intermediary	موسسه مالی واسطه
scrabbled	دست مالی کردن
fiscal	مربوط به مالی یامالیه
financial mission	هئیت مامورین مالی
finance company	شرکت تامین مالی
financial statement	صورت وضعیت مالی
felt	نمد مالی کردن
financing	قسمت مالی یا دارایی
financial planning	برنامه ریزی مالی
expansionary fiscal policy	سیاست مالی انبساطی
embrocate	روغن مالی کردن
anele	تدهین یا روغن مالی کردن
financial planning system	سیستم برنامه ریزی مالی
subsidies	مکهای مالی دولت , سوبسید