Dictiornary-Farsi | مشترک الحاقی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
joint	مشترک الحاقی


Other Matches

joint venture	سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
common divisor	مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
subscriber	مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscribers	مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint	نیروهای مشترک عملیات مشترک
rider	الحاقی
adjunct	الحاقی
extension	الحاقی
extensions	الحاقی
supplemental	الحاقی
accessional	الحاقی
riders	الحاقی
adjuncts	الحاقی
appendant	الحاقی
adjoint	الحاقی
adjunctive	الحاقی
concatenation operator	عملگر الحاقی
postpositive	الحاقی و بی تکیه
paragogic	افزوده الحاقی
adventitious	خارجی الحاقی
incorporative	الحاقی مشارکت
intromission	مواد الحاقی
extensions	تمدید قسمت الحاقی
postpositive preposition	حرف اضافه الحاقی
extension	تمدید قسمت الحاقی
paragoge	حرف یا هجای الحاقی
suffixix	لفظ معنای الحاقی
adjunct matrix	ماتریس الحاقی [ریاضی]
adjoint matrix	ماتریس الحاقی [ریاضی]
riders	ماده یا بند الحاقی
adjunct	فرع قسمت الحاقی
rider	ماده یا بند الحاقی
shaft extension	قسمت الحاقی محوری
adjuncts	فرع قسمت الحاقی
cooperative scorer	بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
postscript	یادداشت الحاقی اخرنامه یا کتاب
postscripts	یادداشت الحاقی اخرنامه یا کتاب
postposition	لفظ الحاقی که تکیه نداشته باشد
concurrent jurisdiction	رسیدگی قضایی همزمان به چند جرم دادگاه الحاقی یاهمزمان
riders	ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
rider	ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
fire coordination line	خط هماهنگی اتش هلی کوپترها و نیروهای هوابردو نیروهای الحاقی
held in common	مشترک
subscriber's line	خط مشترک
commonalities	مشترک
commonality	مشترک
party lines	خط مشترک
participant	مشترک
participants	مشترک
party line	خط مشترک
common user	مشترک
conjoint	مشترک
commonest	مشترک
sensed	حس مشترک
senses	حس مشترک
joint	مشترک
sense	حس مشترک
intercommon	حق مشترک
common	مشترک
commoners	مشترک
subscribers	مشترک
subscriber	مشترک
joint staff	ستاد مشترک
joint demand	تقاضای مشترک
common multiple	مضرب مشترک
joint costs	هزینه مشترک
joint declaration	بیانیه مشترک
synergy	عمل مشترک
common progarm	برنامه مشترک
joint command	فرماندهی مشترک
common fate	سرنوشت مشترک
joint exercise	مانور مشترک
common area	ناحیه مشترک
tenancy in common	استیجار مشترک
telephone subscriber	مشترک تلفنی
joint products	محصولات مشترک
subscriber's station	مرکز مشترک
subscriber's number	شماره مشترک
joint resolution	تصمیم مشترک
common factor	عامل مشترک
subscriber's line	خط متعلق به مشترک
joint ownership	مالکیت مشترک
common fronties	مرز مشترک
common gender	جنس مشترک
subscriber's cable	کابل مشترک
joint services	خدمات مشترک
joint force	نیروی مشترک
joint shares	سهام مشترک
common language	زبان مشترک
trunk circuit	معبر مشترک
common storage	حافظه مشترک
joint account	حساب مشترک
concerted action	عمل مشترک
interrelation	مناسبات مشترک
my and his father	پدر مشترک من و او
joint zone	منطقه مشترک
mutual responsibility	مسئوولیت مشترک
mutual interests	منافع مشترک
mutual debts	دیون مشترک
local subscriber	مشترک داخلی
line termination circuit	اتصال مشترک
jointly owned property	مال مشترک
halvers	نیمه مشترک
intercommunion	ارتباط مشترک
joint adventure	تجارت مشترک
insurance certificate	بیمه مشترک
complex fraction	برخه مشترک
common trait	ویژگی مشترک
joint costs	هزینههای مشترک
joint committee	کمیسیون مشترک
joint command	یکان مشترک
rachis	دیرک مشترک
common wall	دیوار مشترک
common wealth	مشترک المنافع
intercommunion	اقدام مشترک
joint stock	سرمایه مشترک
party parpet	جانپناه مشترک
commonweal	مشترک المنافع
joint supply	عرضه مشترک
complex fraction	مخرج مشترک
condominium	تسلط مشترک
condominium	مالکیت مشترک
condominium	حکومت مشترک
Common Market	بازار مشترک
co-operation	کار مشترک
collaboration	کار مشترک
condominiums	حکومت مشترک
condominiums	مالکیت مشترک
condominiums	حاکمیت مشترک
party wall	دیوار مشترک
common fraction	مخرج مشترک
common denominators	مخرج مشترک
commoners	مشترک اشتراکی
common denominator	مخرج مشترک
condominiums	تسلط مشترک
cooperation	کار مشترک
cooperation	همکاری مشترک
cooperative work	همکاری مشترک
intersections	فصل مشترک
intersection	فصل مشترک
collaboration	همکاری مشترک
common	مشترک اشتراکی
commonest	مشترک اشتراکی
coefficient	عامل مشترک
cooperative work	کار مشترک
factors	عامل مشترک
factor	عامل مشترک
joint	ستاد مشترک
co-operation	همکاری مشترک
condominium	حاکمیت مشترک
coefficients	عامل مشترک
party walls	دیوار مشترک
combined publications	نشریات مشترک
collective	مشترک عمومی
commonwealths	مشترک المنافع
commonwealth	مشترک المنافع
subscriber line	خط مشترک [مخابرات]
party lines	مرز مشترک
party line	مرز مشترک
EEC	بازار مشترک
bottom layer	لایه مشترک
co-author	نویسندهی مشترک
co-authors	نویسندهی مشترک
joint exercise	تمرین مشترک
coinsurance	بیمه مشترک
coenotrope	گرایش مشترک
cenotrope	گرایش مشترک
caveat subscriptor	اخطار به مشترک
co insurance	بیمه مشترک
interfaces	وجه مشترک
interfaces	سطح مشترک
interface	وجه مشترک
middling	جمله مشترک
meant	میان مشترک
interface	سطح مشترک
co-stars	نقش مشترک داشتن
local subscriber	مشترک تلفنی محلی
party parpet	دست انداز مشترک
subscriber's loop	حلقه متعلق به مشترک
co-star	نقش مشترک داشتن
lowest common multiple	کوچکترین مضرب مشترک
osculate	صفات مشترک داشتن
digital subscriber line [DSL]	خط مشترک دیجیتال [مخابرات ]
joint venture	سرمایه گذاری مشترک
jointure	دارایی مشترک زن و شوهر
law of common fate	قانون سرنوشت مشترک
line termination circuit	مدار مشترک تلفنی
joint tenancy	اجاره داری مشترک
shared paranoid disorder	اختلال پارانویایی مشترک
joint task force	گروه رزمی مشترک
common denominator	مخرج مشترک [ریاضی]
joint strategic objectives	هدفهای مشترک استراتژیکی
joint tenants	اجاره داران مشترک
interface	دفتر مشترک قسمتها
collective call sign	معرف مشترک یکانها
common collector	با جریان روب مشترک
common base circuit	مدار یا پایه مشترک
consolidated table of allowance	جدول سهمیه مشترک
interrelate	مناسبات مشترک داشتن
interrelating	مناسبات مشترک داشتن

joint

مشترک الحاقی