Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (31 milliseconds)
English
Persian
margin
مشخص کردن اندازه و حاشیه
margins
مشخص کردن اندازه و حاشیه
Other Matches
transmissions
اندازه گیری مقدار داده در زمان مشخص
transmission
اندازه گیری مقدار داده در زمان مشخص
rosette border
حاشیه گل و بوته
[اینگونه حاشیه ها هم بوصرت کاملا متقارن با استفاده از گل های باز شده بزرگ و کوچک و هم بصورت پیچشی قسمت حاشیه را تزئین می کند.]
input output table
بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند
warp set
[تعداد تارها بر روی چله در واحدهای مشخص از سیستم اندازه گیری]
speed
روش بررسی کامپیوتر با اندازه گیری تعداد حلقههای اجرا د ریک زمان مشخص
speeds
روش بررسی کامپیوتر با اندازه گیری تعداد حلقههای اجرا د ریک زمان مشخص
speeding
روش بررسی کامپیوتر با اندازه گیری تعداد حلقههای اجرا د ریک زمان مشخص
calibrated orifice
سوراخ یا تنگنایی با قطرداخلی مشخص جهت اندازه گیری یا کنترل جریانی که ازان عبور میکند
crop
کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
cropped
کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
crops
کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
Zipper selvage
حاشیه زیپ شکل
[در مناطق کرد نشین شرق ترکیه عده ای از بافندگان حاشیه های فرش خود را بصورت دندانه زیپ می بافند بطوری که کل حاشیه شکل یک زیپ بسته را نشان می دهد.]
minor border
حاشیه فرعی
[حاشیه کناری]
[این طرح بصورت نواری باریک در کنار حاشیه اصلی قرار دارد و تعداد آن بستگی به محل بافت و نوع طرح متفاوت است. معمولا بین دو تا هشت عدد متغیر است.]
million instructions per second
اندازه سرعت پردازنده که تعداد دستوراتی که در ثانیه اجرا میکند را مشخص میکند
locate
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
page
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
paged
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
pages
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
rulers
میله نمایش داده شده روی صفحه نمایش که واحد اندازه گیری را مشخص میکند. اغلب در DTP یا نرم افزار کلمه پرداز برای طراحی به کار می رود
ruler
میله نمایش داده شده روی صفحه نمایش که واحد اندازه گیری را مشخص میکند. اغلب در DTP یا نرم افزار کلمه پرداز برای طراحی به کار می رود
processor
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
Kufic border
حاشیه کوفی
[این نوع حاشیه بافی دیگر کمتر رایج بوده و اقتباسی است از خط کوفی]
ragged
متن چاپ شده با حاشیه سمت راست هم سطح و حاشیه سمت چپ غیر مسط ح
ragged
متن چاپ شده با حاشیه سمت چپ هم سطح , حاشیه سمت راست غیر مسط ح
frieze
حاشیه تزیینی حاشیه کتیبه
friezes
حاشیه تزیینی حاشیه کتیبه
turtle border
حاشیه سماوری
[در بعضی از فرش های ساروق، هراتی و مناطق دیگر در حاشیه از طرححی سماور کل استفاده می کنند که عده ای آنرا شبیه لاک پشت نیز دانسته اند.]
algorithm
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithms
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
bordered
حاشیه دار کردن
fringes
حاشیه دار کردن
border
حاشیه دار کردن
bordering
حاشیه دار کردن
purfle
حاشیه دوزی کردن
purfle
حاشیه راتزئین کردن
fringe
حاشیه دار کردن
commentated
حاشیه نوشتن یادداشت کردن
faggots
ریشه کردن حاشیه پارچه
faggot
ریشه کردن حاشیه پارچه
commentate
حاشیه نوشتن یادداشت کردن
margin
اندک حاشیه دار کردن
margins
اندک حاشیه دار کردن
tat
دارای حاشیه توری کردن
commentates
حاشیه نوشتن یادداشت کردن
commentating
حاشیه نوشتن یادداشت کردن
fagot
ریشه کردن حاشیه پارچه
left justification
زوج کردن حاشیه سمت چپ متن
flouncing
چین دار کردن حاشیه لباس
skirts
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirt
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
flounced
چین دار کردن حاشیه لباس
flounce
چین دار کردن حاشیه لباس
flounces
چین دار کردن حاشیه لباس
skirted
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
justification
مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
justifications
مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
indents
شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
indenting
شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
lacevi
بستن با بند سفت کردن حاشیه دارکردن
indent
شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
set up
مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
arm
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
banding
روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
cloud band border
[حاشیه ترکیبی از شکل نعل اسب و ابر آسمان بصورت امواج و شکل اس لاتین که کل فضای حاشیه را پر می کند . این طرح در قالی بافته شده در قرن شانزدهم میلادی در ایران نیز مشاهده شده است.]
delineated
مشخص کردن
delineates
مشخص کردن
delineating
مشخص کردن
define
مشخص کردن
defined
مشخص کردن
defining
مشخص کردن
specify
مشخص کردن
identifying
مشخص کردن
specifying
مشخص کردن
definitions
مشخص کردن
specifies
مشخص کردن
defines
مشخص کردن
delineate
مشخص کردن
lay down
مشخص کردن
individuate
مشخص کردن
identified
مشخص کردن
denote
مشخص کردن
identifies
مشخص کردن
denoted
مشخص کردن
identify
مشخص کردن
earmarking
مشخص کردن
definition
مشخص کردن
denotes
مشخص کردن
to create an image for oneself as somebody
مشخص کردن
meaner
مشخص کردن چیزی
meanest
مشخص کردن چیزی
call one's shot
مشخص کردن هدف
criss-crossing
با ضربدر مشخص کردن
criss-crosses
با ضربدر مشخص کردن
frequency designation
مشخص کردن فرکانس
criss-cross
با ضربدر مشخص کردن
typify
بانمونه مشخص کردن
mean
مشخص کردن چیزی
criss-crossed
با ضربدر مشخص کردن
typifying
بانمونه مشخص کردن
typified
بانمونه مشخص کردن
typifies
بانمونه مشخص کردن
angle
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angles
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
If the cap fit,wear it.
<proverb>
اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
zahn cup
محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
typefaces
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typeface
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
specifies
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specify
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specifying
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
cell
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cells
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
costing
مشخص کردن هزینه عملیات
highlighting
روشن ساختن مشخص کردن
analogue
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analog
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter
روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
reciprocal border
حاشیه قرینه
[گاه لبه انتهایی فرش بصورت اشکال قرینه و تکراری جفتی تزئین می شود و نوع شکل انتخابی گردا گرد فرش را می پوشاند. تنوع رنگی این نوع حاشیه در مراکز بافت مختلف، متفاوت می باشد.]
shoots
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoot
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
statement of charge
مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
balisage
مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما
identifies
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifying
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
to tap
ولتاژ مشخص کردن
[الکترونیک یا مهندسی برق]
identified
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identify
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
right
مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
righted
مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
righting
مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
Herati border
طرح حاشیه هراتی
[این حاشیه یا با استفاده از گل های شاه عباسی و یا بصورت پیچشی از گل ها، شکوفه ها و پیچک های اسلیمی که برگ های شاه عباسی از آن آویزان شده اند جلوه گر شده.]
gadroon
اشکال تزئینی محدب حاشیه بشقاب و فروف قدیمی اشکال تزئینی محدب حاشیه یقه
fields
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
symbolic i/o assignment
نامی برای مشخص کردن یک واحد ورودی خروجی
labels
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
fielded
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
dispatching priority
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
beaufort scale
سیستم اعداد برای مشخص کردن شدت باد
field
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
label
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
labelled
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
externals
مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
external
مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
labeling
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
characterized
مشخص کردن منقوش کردن
characterize
مشخص کردن منقوش کردن
characterising
مشخص کردن منقوش کردن
characterizes
مشخص کردن منقوش کردن
characterizing
مشخص کردن منقوش کردن
characterises
مشخص کردن منقوش کردن
characterised
مشخص کردن منقوش کردن
quartz clock
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
descriptor
کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
groups
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
regions
پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
region
پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
group
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
size
به اندازه کردن
sizes
به اندازه کردن
claim frame
فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
to take measures
اندازه گیری کردن
superpurgation
بی اندازه ازکار کردن
to a agarment to the body
جامهای را اندازه تن کردن
gauge=gage
اندازه کردن اشل
vary infinitely
بی اندازه تغییر کردن
measure
اندازه گیری کردن
gage
اندازه گیر اندازه گرفتن
gage
اندازه وسیله اندازه گیری
label
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
answering
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
labeling
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
tetragraph
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
answers
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
PID
متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
searched
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
labels
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
searchingly
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
search
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
universal
سیستم کدگزاری میلهای چاپی استاندارد برای مشخص کردن محصولات در یک مغازه
labelled
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
searches
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
answered
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
color code
روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
answer
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
size
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
sizes
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
rainbow border
حاشیه رنگین کمان
[در فرش های چینی گاه در پایین فرش و گاه اطراف حاشیه فرش را با رنگ های مختلف تزئین می کنند که حالتی از رنگین کمان را نشان میدهد.]
to set a
اندازه گرفتن باطل کردن
stack up
جمع کردن اندازه گرفتن
burdens
بار کردن به اندازه فرفیت
burden
بار کردن به اندازه فرفیت
to fit
برازاندن
[اندازه کردن]
جامه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com