Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 87 (5 milliseconds)
English
Persian
busied
مشغول
busier
مشغول
busies
مشغول
busiest
مشغول
busy
مشغول
busying
مشغول
occupied
مشغول
at
مشغول
busy at
مشغول
busy with
مشغول
Other Matches
occupying
مشغول داشتن
overbusy
زیاد مشغول
go about
مشغول شدن به
under an obligation
مشغول الذمه
occupies
مشغول داشتن
indebted
مشغول الذمه
to employ oneself
مشغول شدن
in a
مشغول کار
he is at work
مشغول کاراست
he applied him self to study
مشغول تحصیل شد
get to work
مشغول کارشوید
engross
احتکارکردن مشغول
at work
مشغول کار
at it
سخت مشغول
to d. one self
مشغول شدن
in a
مشغول نبرد
occupy
مشغول داشتن
busy
مشغول کردن
busiest
مشغول کردن
twiddle one's thumbs
<idiom>
مشغول نبودن
on the go
<idiom>
مشغول دویدن
busies
مشغول کردن
busied
مشغول کردن
engages
مشغول کردن
busying
مشغول کردن
go about
<idiom>
مشغول بودن با
workings
مشغول کار
busier
مشغول کردن
working
مشغول کار
engage
مشغول کردن
(in) up to the chin
<idiom>
خیلی مشغول با کسی
scoolable
مشغول تحصیل اجباری
up to the eyes in work
سخت مشغول کار
activity
فعال یا مشغول بودن
amused
سرگرم شده و مشغول
go at
جدا مشغول شدن به
to busy oneself
خودرا مشغول کردن
indebted
مشغول الذمه مقروض
opposite numbers
افسران مشغول به کار
activities
فعال یا مشغول بودن
intent on doing anything
سخت مشغول کاری
in treaty
مشغول مذاکره و عقد پیمان
in the schools
مشغول دادن امتحانات دانشگاه
stick to your work
بکار خود مشغول باشید
employing
مشغول کردن بکار گرفتن
occupies
مشغول کردن به کار گرفتن
amuse
مشغول کردن تفریح دادن
amuses
مشغول کردن تفریح دادن
employ
مشغول کردن بکار گرفتن
employed
مشغول کردن بکار گرفتن
employs
مشغول کردن بکار گرفتن
occupying
مشغول کردن به کار گرفتن
occupy
مشغول کردن به کار گرفتن
The line is busy (engaged).
صحبت می کند (خط تلفن مشغول است )
to engage in something
[in doing]
something
خود را به چیزی
[کاری]
مشغول کردن
play at
بطور غیر جدی مشغول کاری شدن
chandler
کسی که به خرید و فروش کالا مشغول است
background
چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
backgrounds
چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
articled
کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
switched network backup
انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
hardscrabble
دارای زندگانی سخت ومشکل سخت مشغول
busies
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
active
مشغول یا در حین کار یا در حین استفاده
to a. oneself
مشغول شدن اماده شدن
activities
چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است
activity
چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است
lazier
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
laziest
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazy
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
Quchan
قوچان
[شمال خراسان که از اوایل قرن یازدهم هجری قمری به بافت فرش مشغول بوده و بافندگان آن کردهای مهاجر کردستان می باشند.بیشتر فرش ها تماما پشم بوده و گره ترکی دارند.]
supervisory
1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com