English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
on the go <idiom> مشغول دویدن
Other Matches
busies مشغول
busy مشغول
busier مشغول
busying مشغول
busied مشغول
busiest مشغول
occupied مشغول
busy at مشغول
at مشغول
busy with مشغول
in a مشغول نبرد
occupying مشغول داشتن
occupy مشغول داشتن
occupies مشغول داشتن
busy مشغول کردن
in a مشغول کار
to d. one self مشغول شدن
busying مشغول کردن
under an obligation مشغول الذمه
engage مشغول کردن
working مشغول کار
workings مشغول کار
overbusy زیاد مشغول
to employ oneself مشغول شدن
engages مشغول کردن
indebted مشغول الذمه
go about مشغول شدن به
engross احتکارکردن مشغول
at work مشغول کار
twiddle one's thumbs <idiom> مشغول نبودن
at it سخت مشغول
he applied him self to study مشغول تحصیل شد
busied مشغول کردن
get to work مشغول کارشوید
go about <idiom> مشغول بودن با
busier مشغول کردن
he is at work مشغول کاراست
busies مشغول کردن
busiest مشغول کردن
to busy oneself خودرا مشغول کردن
opposite numbers افسران مشغول به کار
activities فعال یا مشغول بودن
activity فعال یا مشغول بودن
intent on doing anything سخت مشغول کاری
amused سرگرم شده و مشغول
scoolable مشغول تحصیل اجباری
up to the eyes in work سخت مشغول کار
go at جدا مشغول شدن به
indebted مشغول الذمه مقروض
(in) up to the chin <idiom> خیلی مشغول با کسی
in the schools مشغول دادن امتحانات دانشگاه
occupies مشغول کردن به کار گرفتن
employing مشغول کردن بکار گرفتن
occupy مشغول کردن به کار گرفتن
employed مشغول کردن بکار گرفتن
occupying مشغول کردن به کار گرفتن
employ مشغول کردن بکار گرفتن
amuse مشغول کردن تفریح دادن
amuses مشغول کردن تفریح دادن
in treaty مشغول مذاکره و عقد پیمان
employs مشغول کردن بکار گرفتن
stick to your work بکار خود مشغول باشید
The line is busy (engaged). صحبت می کند (خط تلفن مشغول است )
to engage in something [in doing] something خود را به چیزی [کاری] مشغول کردن
raced دویدن
races دویدن
doubled دویدن
double دویدن
doubled up دویدن
race دویدن
runs دویدن
to run through دویدن
Running <adj.> دویدن
run دویدن
play at بطور غیر جدی مشغول کاری شدن
chandler کسی که به خرید و فروش کالا مشغول است
run for it <idiom> به ضرب دویدن
outrun در دویدن جلوافتادن
outrunning در دویدن جلوافتادن
outruns در دویدن جلوافتادن
to bolt با سرعت دویدن
tracked مسابقه دویدن
cursorial مستعد دویدن
track مسابقه دویدن
footrace مسابقه دویدن
leap جستن دویدن
jogs اهسته دویدن
leaped جستن دویدن
running with the ball با توپ دویدن
runout محوطه دویدن
winder دویدن سریع
re-ran دوباره دویدن
re-run دوباره دویدن
trig تر وتمیز دویدن
scuttle بسرعت دویدن
scuttled بسرعت دویدن
scuttling بسرعت دویدن
re-running دوباره دویدن
re-runs دوباره دویدن
tracks مسابقه دویدن
scuttles بسرعت دویدن
jog اهسته دویدن
jogged اهسته دویدن
leaps جستن دویدن
jogging اهسته دویدن
roil دنبال هم دویدن
ground speed سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
he fell to the ground دویدن اغازکردبزمین افتاد
to start شروع کردن به دویدن
jogs دویدن بصورت یورتمه
jogging دویدن بصورت یورتمه
To interrupt someone. To butt in. تو حرف کسی دویدن
jogged دویدن بصورت یورتمه
sprinted با حداکثر سرعت دویدن
jog دویدن بصورت یورتمه
sprints با حداکثر سرعت دویدن
run way محوطه دویدن هواپیما
sprint با حداکثر سرعت دویدن
long wind طاقت زیاد دویدن
outkick تندتر از رقیب دویدن
to break into a run شروع کردن به دویدن
dinger دویدن به پایگاه اصلی
rerun عمل دوباره دویدن
base running دویدن بسوی پایگاه
circling دویدن در مسیر منحنی
circles دویدن در مسیر منحنی
circled دویدن در مسیر منحنی
circuit clout یک امتیاز با دویدن به پایگاه
circle دویدن در مسیر منحنی
background چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
backgrounds چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
break-in درمیان صحبت کسی دویدن
to run for the bus برای گرفتن اتوبوس دویدن
roll out دویدن هواپیما روی باند
road work دویدن جادهای در تمرین بوکس
to run a race در مسابقه دویدن یاشرکت کردن
break in درمیان صحبت کسی دویدن
break-ins درمیان صحبت کسی دویدن
false starts دویدن قبل ازصدای تپانچه
arresting system runout محوطه دویدن سیستم مهارهواپیما
departure end انتهای محوطه دویدن هواپیما
false start دویدن قبل ازصدای تپانچه
ground game روش استفاده از مانور دویدن
to overrun oneself از دویدن زیاد خود را خسته کردن
to take a run-up با دویدن به مکان شروع نزدیک شدن
articled کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
goes نوعی پاس با دویدن دریافت کننده به جلو
go نوعی پاس با دویدن دریافت کننده به جلو
thresholds نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
threshold نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
threshholds نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
buttonhook نوعی پاس با جلو دویدن وبرگشت ناگهانی
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
rompish مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
quarterback sneak حمله بازیگر بالا با دویدن بجلو پس از گرفتن توپ
drag bunt ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
curls پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
rompy مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
curled پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
curl پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
triple threat بازیگری که مهارت در دویدن و پاس دادن و ضربه پا دارد
to ran a person hard کسیرا ازپشت سردنبال کردن درست پشت سرکسی دویدن
slanted بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
leg bye امتیاز با دویدن در نتیجه خوردن توپ به بدن توپزن ومنحرف شدن ان
slant بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
run-up [start-up] نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
slants بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
to jink [colloquial] [British English] در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
He is trying to run before he has learned do walk. <proverb> او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
hangs قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hang قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
break حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
breaks حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
square in پاس با دویدن دریافت کننده توپ به جلو و تغییر مسیر به کنار و به موازات خط تجمع
switched network backup انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
scrambles دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambling دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scramble دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambled دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
hardscrabble دارای زندگانی سخت ومشکل سخت مشغول
busies 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
glide حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glided حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glides حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
active مشغول یا در حین کار یا در حین استفاده
approach end نقطه شروع تقرب هواپیما ابتدای محوطه دویدن هواپیما
to a. oneself مشغول شدن اماده شدن
activities چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است
activity چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است
laziest در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazier در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazy در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
stop and go پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com