Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (13 milliseconds)
English
Persian
barred by statute
مشمول مرور زمان
time barred
مشمول مرور زمان
Search result with all words
lapse
از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
lapses
از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
lapsing
از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
Other Matches
lapse of time
مرور زمان
prescription
مرور زمان
prescriptions
مرور زمان
statute of limitation
مرور زمان
time lapse
مرور زمان
lapse
استفاده از مرور زمان
lapses
استفاده از مرور زمان
positive prescription
مرور زمان ایجاد حق
period of prescription
مدت مرور زمان
statute of limitations
قانون مرور زمان
negative prescription
مرور زمان اسقاط حق
negative prescription
مرور زمان مسقط
extinctive prescription
مرور زمان اسقاط حق
creative prescription
مرور زمان ایجاد حق
ecquisitive prescription
مرور زمان مملک
limitation period
مدت مرور زمان
acquisitive prescription
مرور زمان مملک
limitation of actions
مرور زمان دعاوی
limitation act
قانون مرور زمان
statutory limitation
قانون مرور زمان
lapsing
استفاده از مرور زمان
positive prescription
مرور زمان مملک
wear thin
<idiom>
به مرور زمان لاغر شدن
curfews
زمان قطع عبور و مرور قرق
elapsation
ازدست رفتن حق به واسطه مرور زمان
curfew
زمان قطع عبور و مرور قرق
prescribe to
استناد به مرور زمان دراثبات ادعا
to scrape up
[money]
چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن
[پول]
tolled
حق عبور یا حق ارتفاق ساقط شده در اثر مرور زمان
prescription
دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
prescriptions
دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
patina
[جرم، کبره و کثیف شدن الیاف پشم در اثر مرور زمان]
limitation of actions
در CLقوانین مربوط به مرور زمان در مجموعهای بنام limitation of Statues جمع اوری شده است
scale
فلس پشم
[این عامل اصلی کهنه جلوه نمودن فرش در اثر کنده شدن فلس از سطح پشم در اثر مرور زمان و راه رفتن بر روی فرش می باشد.]
traffic post
پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
inclusive
مشمول
comprisal
مشمول
subsumption
مشمول
fall under
مشمول
liable
مشمول
draft dodger
مشمول غایب
liable to fine
مشمول جریمه
liable to tax
مشمول مالیات
draft dodgers
مشمول غایب
taxable
مشمول مالیات
coverage rate
نزخ مشمول
obligor
مشمول وفیفه
ineligible
غیر مشمول
obligated reservist
مشمول وفیفه
inapplicable
غیر مشمول
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
taxable profit
سود مشمول مالیات
to be subject to an attachment
مشمول توقیف بودن
taxable activities
فعالیتهای مشمول مالیات
schoolable
مشمول تحصیل اجباری
ratal
مبلغ مشمول مالیات
conscripts
مشمول نظام کردن
liable to military service
مشمول خدمت وفیفه
dutiable
مشمول حقوق گمرکی
dutiable
مشمول مالیات و عوارض
taxable income
درامد مشمول مالیات
conscript
مشمول نظام کردن
conscripted
مشمول نظام کردن
with pwrticular average
مشمول خسارت خاص
with particular average
مشمول خسارات خاص
conscripting
مشمول نظام کردن
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
tithable
عشر گرفتن مشمول عشریه
uncoveranted
مشمول بیان نشده غیرقراردادی
wpa
average particular with مشمول خسارت خاص
ratable
مشمول مالیات قابل تقویم
ratable
قابل تقویم مشمول مالیات
rateable
مشمول مالیات قابل تقویم
except
: مستثنی کردن مشمول نکردن
conscripted
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscripting
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscripts
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscript
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
to implicate somebody in something
کسی را با چیزی
[منفی]
مشمول کردن
to involve somebody in something
[negative]
کسی را با چیزی
[منفی]
مشمول کردن
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
overviews
مرور
tracts
مرور
tract
مرور
reviewal
مرور
revisal
مرور
once-over
مرور
reviewing
مرور
once over
مرور
review
مرور
reviewed
مرور
reviews
مرور
perusal
مرور
overview
مرور
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
presents
زمان حاضر زمان حال
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
seek time
زمان جستجو زمان طلب
presenting
زمان حاضر زمان حال
presented
زمان حاضر زمان حال
present
زمان حاضر زمان حال
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
run over
مرور کردن
scrolls
مرور کردن
lapses
انصراف مرور
lapsing
انصراف مرور
turn over
مرور کردن
glances
نظراجمالی مرور
glance
نظراجمالی مرور
rub up
مرور کردن
lapse
انصراف مرور
scroll
مرور کردن
rehearsals
مرور ذهنی
rehearsal
مرور ذهنی
glanced
نظراجمالی مرور
traffics
عبور و مرور
trafficked
عبور و مرور
go over
مرور کردن
trafficking
عبور و مرور
go through
مرور کردن
traffic
عبور و مرور
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
gaduate
مشمول مالیات تصاعدی فارغ التحصیل شدن دوره اموزشگاهی رابپایان رساندن
review
بررسی کردن مرور
revisions
تجدید نظر مرور
wear off/away
<idiom>
به مرور محو شدن
traffic density
تراکم عبور و مرور
relived
در ذهن مرور کردن
revision
تجدید نظر مرور
relive
در ذهن مرور کردن
bus traffic
عبور و مرور اتوبوسها
informal design review
مرور غیررسمی طرح
reviewing
بررسی کردن مرور
reviewed
بررسی کردن مرور
traffic control
کنترل عبور و مرور
reliving
در ذهن مرور کردن
traffic court
دادگاه عبور و مرور
traffic density
شدت عبور و مرور
access structures
ساختمانهای عبور و مرور
traffic intensity
شدت عبور و مرور
traffic lane
مسیر عبور و مرور
traffic peak
حداکثر عبور و مرور
traffic sign
علامت عبور و مرور
airfield traffic
عبورو مرور در فرودگاه
airfield traffic
عبور و مرور فرودگاه
die out
<idiom>
به مرور از بین رفتن
traffic density
تکاشف عبور و مرور
reviews
بررسی کردن مرور
relives
در ذهن مرور کردن
eligible traffic
عبور و مرور مجاز
scans
اجمالا مرور کردن
scan
اجمالا مرور کردن
scanned
اجمالا مرور کردن
curfew period
ساعات منع عبور و مرور
diacoustics
علم مرور وشکست صدا
to run over
مرور کردن زیر گرفتن
air-traffic control
کنترل عبور و مرور هوایی
air traffic control
کنترل عبور و مرور هوایی
traffic cut
تقاطع دو جریان عبور و مرور
to be under curfew
در منع عبور و مرور بودن
safe conduct
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
pointsman
عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
safe-conducts
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conducts
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
air movement section
قسمت کنترل عبور و مرور هوایی
access structures
ساختمان های قابل عبور و مرور
road discipline
مقررات عبور و مرور روی جاده
clearance in ward
گواهی مامورین گمرک نسبت به کالاهایی که مشمول حقوق گمرکی می شوند قبل از تخلیه و بعد از حمل
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
brush up on something
<idiom>
تکرار(مرور)چیزی که ازقبل یادگرفته شده
air traffic regulation and identificatio
سیستم تشخیص و کنترل عبورو مرور هوایی
pelican crossing
دکمه ای که با زدن آن عبور و مرور قطع میشود
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
military testament
وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
cone penetrometer
وسیله تعیین مقاومت خاک برای عبور و مرور خودروها
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
exclusion clause
مادهای از قرارداد بیمه که در ان مواردی که مشمول بیمه نمیگردد ذکر شده است
inbound traffic
مسیر عبور و مرور وسایل نقلیه یا کشتی و هواپیما درخارج از کشور
to fall under anything
مشمول چیزی شدن جزوچیزی درامدن یاداخل شدن
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
rates
مشمول مالیات کردن ارزیابی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com