English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 73 (8 milliseconds)
English Persian
to make a noise in the world مشهور شدن
to create an image for oneself as somebody مشهور شدن
Search result with all words
glaring اشکار مشهور
historic مشهور
saying گفتار مشهور
sayings گفتار مشهور
name مشهور نامدار
names مشهور نامدار
renowned مشهور
rented مشهور
renting مشهور
rents مشهور
reputed مشهور
loud مشهور
louder مشهور
loudest مشهور
proverbial مشهور
reputedly بطور مشهور
famous مشهور
well-known مشهور
famed مشهور
go-ahead مشهور
sidekick برنامه مشهور که یک ماشین حساب کامپیوتری صفحه یادداشت
sidekicks برنامه مشهور که یک ماشین حساب کامپیوتری صفحه یادداشت
renown مشهور کردن
celebrated مشهور
known مشهور معروف
known مشهور
illustrated مشهور
grand مشهور
grander مشهور
grandest مشهور
putative مشهور
popular مشهور
well thought of مشهور
well-thought-of مشهور
reputable مشهور
accepted barbarism غلط مشهور یا پذیرفته
as is well known چنانکه مشهور
as the saying is مثلی است مشهور
atari نام نوعی از کامپیوترهای شخصی و وسائل جانبی مشهور که توسط شرکت ATARI تولید میشود
calebrate باتشریفات انجام دادن مشهور کردن
cbasic یک کامپایلر مشهور زبان برنامه نویسی که بسیارسریعتر از مترجم BASIC میباشد
celebrator مشهور کننده
ems dispatch تلگراف امس عنوان واقعه مشهور ملاقات سفیر فرانسه با ویلهم اول در سال 0781 در امس که بیسمارک صدراعظم وقت المان با تحریف مفاد تلگرافی که از موضوع این ملاقات حکایت می کرد باعث بروزجنگ فرانسه و پروس شد
famed for valour دردلاوری مشهور
illustrous مشهور
league of nations تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
macintosh یک سیستم ریزکامپیوتری مشهور که توسط شرکت کامپیوتری APPLE ساخته شده است مکینتاش
magnific مشهور
name brand علامت تجارتی مشهور
of d. مشهور
of renown مشهور
of reputation مشهور
pc paint برنامه مشهور نقاشی وترسیم برای ریزکامپیوترها
pc write IB و کامپیوتر سازگار با ان برنامه مشهور پردازش کلمه برای PC
popularizer مشهور ومتداول کننده
proverbially بشکل ضرب المثل بطور مشهور
reputably بطور معتبر یا مشهور
she was her putative daughter اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
to make one's mark مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
tron یک پسوند عالی فنی و مشهور
visicalc یک برنامه مشهور صفحه گسترده الکترونیکی نام تجاری یک بسته نرم افزاری
well known معروف مشهور
well known مشهور
word star یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
world wide مشهور جهان متداول درهمه جا
worthy of remark قابل ملاحظه برجسته مشهور فوق العاده استثنائی
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
to create an image for oneself as somebody معروف و مشهور شدن
Mohtasham design طرح محتشمی [اینگونه طرح ها منسوب به استاد محتشم کاشانی بافنده مشهور کاشان می باشد.]
Sarab سراب [حوزه بافت سراب در آذربایجان است که بیشتر به بافت کناره مشهور استرنگ زمینه عموما شتری و گره آن ترکی است.]
as the saying goes مثلی است مشهور
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com