English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
English Persian
fastidious مشکل پسند
f.in taste مشکل پسند
hard to please مشکل پسند
miminy piminy مشکل پسند
picksome مشکل پسند
Search result with all words
finicking جلوه فروش مشکل پسند
Other Matches
ScanDisk که دیسک سخت را برای وجود مشکل بررسی میکند وسعی در رفع مشکل ای دارد که یافته است
straw that breaks the camel's back <idiom> مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند
The real problem is not whether machines think but whether men do. مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
choice پسند
approbation پسند
choicer پسند
choices پسند
choicest پسند
self conscious خود پسند
finicky دیر پسند
verbena گل شاه پسند
dodos کهنه پسند
vervain گل شاه پسند
xerophytes خشکی پسند
zerophytes خشکی پسند
dodoes کهنه پسند
dodo کهنه پسند
self affected خود پسند
savory مورد پسند
admire پسند کردن
admired پسند کردن
admires پسند کردن
admiration پسند تحسین
popular توده پسند
popular مردم پسند
admirable <adj.> قابل پسند
popularly بطورعوام پسند
food preference پسند غذایی
fuddy-duddies دیر پسند
fuddy-duddy دیر پسند
lowest common denominator عامه پسند
lowest common denominators عامه پسند
marvelous [American] <adj.> قابل پسند
prodigious <adj.> قابل پسند
startling <adj.> قابل پسند
stupendous <adj.> قابل پسند
wonderful <adj.> قابل پسند
wondrous <adj.> قابل پسند
marvellous [British] <adj.> قابل پسند
gobsmacking [British] [colloquial] [amazing] <adj.> قابل پسند
astounding <adj.> قابل پسند
mainline همه پسند
mainlined همه پسند
mainlines همه پسند
mainlining همه پسند
amazing <adj.> قابل پسند
astonishing <adj.> قابل پسند
savoury مورد پسند
admiring پسند امیز
miminy piminy دیر پسند خودساز
mangroves خانواده شاه پسند
vulgarizer عوام پسند کننده
mangrove خانواده شاه پسند
by popular [demand] request درخواست توده پسند
lantana شاه پسند گرمسیری
flavoursome مورد پسند [غذا]
lemon plant یکجور گل شاه پسند که بوی ابلیمو میدهد
chap book کتابچه اشعاروادبیات عوام پسند که دوره گردان می فروشند
problem مشکل
jigsaw مشکل
jigsaws مشکل
quandary مشکل
problems مشکل
scarc ely مشکل
quandaries مشکل
difficult مشکل
uphill مشکل
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
head above water <idiom> آشکاری مشکل
kick up a fuss <idiom> به مشکل بر خوردن
off the hook <idiom> دورشدن از مشکل
fun and games <idiom> وفیفه مشکل
finicality مشکل پسندی
ill مشکل سخت
finically مشکل پسندانه
floorer سوال مشکل
problem identification بازشناسی مشکل
open sesame مشکل گشا
in a jam <idiom> مشکل داشتن
deep water <idiom> مشکل سخت
feeding problem مشکل تغذیه
up the creek <idiom> به مشکل برخودن
hard مشکل شدید
defect description توضیح مشکل
description of error توضیح مشکل
error description توضیح مشکل
fault description توضیح مشکل
knots مشکل عقده
knot مشکل عقده
hardest مشکل شدید
in a bind <idiom> به مشکل افتادن
What's the problem? مشکل کجاست؟
immaculate <adj.> بدون مشکل
faultless <adj.> بدون مشکل
impeccable <adj.> بدون مشکل
sound <adj.> بدون مشکل
flawless <adj.> بدون مشکل
free from error <adj.> بدون مشکل
harder مشکل شدید
fastidiousness مشکل پسندی
bisexuals خنثی مشکل
bisexual خنثی مشکل
solutions پاسخ یک مشکل
hardly مشکل بزحمت
solution پاسخ یک مشکل
ills مشکل سخت
ill- مشکل سخت
exquisite taste مشکل پسندی
through the mill <idiom> تجربه شرایط مشکل
raise eyebrows <idiom> ایجاد مشکل و زحمت
solve یافتن پاسخ یک مشکل
calculation پاسخ به یک مشکل در ریاضی
can of worms <idiom> مشکل پیچیده وسردرگم
to put the a. in the helve مشکل یامعمائی را حل کردن
to resolve a doubt حل مشکل یاشبهه کردن
Gordian knot مشکل معما مانند
unhandy مشکل بدست امده
Gordian knots مشکل معما مانند
solving یافتن پاسخ یک مشکل
solves یافتن پاسخ یک مشکل
resource person فرد مشکل گشا
problem child کودک مشکل افرین
catastrophic error خطا یا مشکل در کل سیستم
no picnic <idiom> ناخوش آیند ،مشکل
solved یافتن پاسخ یک مشکل
ends در انتها یا پس از چندین مشکل
ended در انتها یا پس از چندین مشکل
end در انتها یا پس از چندین مشکل
in the doghouse <idiom> مشکل پیدا کردن با
in a world of one's own <idiom> مشکل عمیق داشتن
mystification مشکل وپیچیده سازی
mooney problem checklist مشکل سنج مونی
problem behavior رفتار مشکل افرین
turn tail <idiom> فرار از خطر یا مشکل
mattering مشکل یا مساله قابل بحث
harden مشکل کردن سخت شدن
Problem - solving . گره گشایی ( رفع مشکل )
matter مشکل یا مساله قابل بحث
mattered مشکل یا مساله قابل بحث
clear up <idiom> حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
iteration تکرار یک برنامه برای حل مشکل
i can add rapidly مشکل مارا زیاد کرد
last straw <idiom> [آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
simplest آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simpler آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simple آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
policy dilemma تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
intricate design نقش پیچیده، درهم و مشکل
difficult terrain زمین مشکل برای عبور
it is particularly difficult بیک طرزمخصوصی مشکل است
matters مشکل یا مساله قابل بحث
hardens مشکل کردن سخت شدن
formulas مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
problem سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
complicated با چندین بخش یا مشکل برای فهمیدن
calculates یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
break از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
advanced بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری
procedure روش یا مسیر مورد استفاده در حل مشکل
calculate یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
formulae مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
degree of difficulty درجه بندی حرکات مشکل شیرجه
formula مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
breaks از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
he can scarcely have done that مشکل این کار را کرده باشد
complexes بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
complex بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
problems سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
calculated یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
popularizing مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularize مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularizes مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularized مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularised مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularises مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularising مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
get برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
gets برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
conference ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
cross that bridge when you come to it <idiom> [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
conferences ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
auxiliary پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
squirelly اتومبیلی که در سرعت زیادکنترل ان سر پیچ مشکل باشد
getting برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
auxiliaries پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
attended operation فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
Is that enough to be a problem? آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
graveyard مسیری که کسب امتیاز خوب روی ان مشکل است
tide (someone) over <idiom> کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
graveyards مسیری که کسب امتیاز خوب روی ان مشکل است
problems یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
problem یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
This would provide an obvious solution [to the problem] . این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.
bugs خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
bugging خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
bug خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
yorker توپی که نزدیک پای توپ زن میافتد و زدن ان مشکل است
alternate مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
alternated مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
caught between two stools <idiom> [زمانی که کسی در انتخاب میان ۲ چیز با مشکل مواجه میشود]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com