|
|||||||||||||||||||||
|
|||||||||||||||||||||
|
|||||||||||||||||||||
Total search result: 10 (2 milliseconds) | |||||
English | Persian | ||||
---|---|---|---|---|---|
sense | مصداق | ||||
sensed | مصداق | ||||
senses | مصداق | ||||
meaning | مصداق | ||||
meanings | مصداق | ||||
Other Matches | |||||
antitype | نمونه یا مصداق چیزی | ||||
become entitled to | مصداق ..... واقع شدن | ||||
prove opplicable | مصداق پیدا کردن | ||||
conveyancing | در CL این اصطلاح بیشتر در زمینه تسهیل معاملات مربوط به اموال غیر منقول مصداق دارد | ||||
approval by acclamation | تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است |
Recent search history | |
|