Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
permanent consumption
مصرف دائمی
Search result with all words
permanent income hypothesis
فرضیه درامد دائمی درباره مصرف
permanent income hypothesis
این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
Other Matches
standing order
دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
standing orders
دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
retainer
حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
retainers
حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
average propensity to consume
میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
diminishing utility
اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
consumer logistics
امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
power consumer
مصرف انرژی مصرف توان
margin propensity to consume
تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
sequential
دائمی
ceaseless
دائمی
perennials
دائمی
standing
دائمی
perennial
دائمی
permanent
دائمی
constant
دائمی
continous
دائمی
first string
دائمی
constants
دائمی
persistent inflation
تورم دائمی
consistent flow
جریان دائمی
permanent error
خطای دائمی
permanent fault
عیب دائمی
permanent hardness
سختی دائمی
permanent income
درامد دائمی
permanent magnet
اهنربای دائمی
permanent load
بار دائمی
permanent insane
مجنون دائمی
continous earth
زمین دائمی
permanent
دائمی ماندنی
standing army
ارتش دائمی
creep limit
حد انبساط دائمی
sustained speed
سرعت دائمی
eternal
بی پایان دائمی
constant power
توان دائمی
costant load
بار دائمی
everlasting
همیشگی دائمی
steady state
حالت دائمی
steady flow
جریان دائمی
standing committee
کمیته دائمی
permanent color
رنگ دائمی
continous operation
کار دائمی
permanent structures
ساختمانهای دائمی
permanent tooth
دندان دائمی
regular salary
حقوق دائمی
permanent way
مسیر دائمی
continous cycle
گردش دائمی
regular army
ارتش دائمی
continual
دائمی همیشگی
continous rolling
نورد دائمی
permanent
سیر دائمی
premanent way
خط ثابت خط دائمی
permanent store
انباره دائمی
permanent storage
انبارش دائمی
permanent saving
پس انداز دائمی
permanent storage
انباره دائمی
continous running
گردش دائمی
permanent storage
حافظه دائمی
sustained short circuit
اتصال کوتاه دائمی
continuous rain
بارش باران دائمی
perpetual motion machine
ماشین خودکار دائمی
continous milling machine
دستگاه فرز دائمی
fereter
[معابد دائمی در کلیساها]
permanent magnet steel
فولاد اهنربای دائمی
continous conveyor
بالابر دائمی و ثابت
continous anealing furnace
کوره ملتهب دائمی
cruising speed
سرعت دائمی اتومبیل
continous heating furnace
کوره حرارتی دائمی
keelboat
قایق با تیر دائمی کف
continous mixer
مخلوط کننده دائمی
permanent residence permit
جواز اقامت دائمی
fatigue bending test
ازمایش خمش دائمی
indefinite leave to remain
[British E]
جواز اقامت دائمی
fatigue bending machine
دستگاه خمش دائمی
continous traction
نیروی کشش دائمی
continous strand furnace
کوره رشتهای دائمی
continous tinning line
تاسیسات قلع کاری دائمی
perpetuating
دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuate
دائمی کردن جاودانی ساختن
continous rod mill
دستگاه نورد سیم دائمی
perpetuated
دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuates
دائمی کردن جاودانی ساختن
continous casting method
روش ریخته گری دائمی
alternating stress
تنش نوسان دار دائمی
engram
تحولات دائمی هسته سلول
engramme
تحولات دائمی هسته سلول
perpetual stock record
سابقه دائمی موجودی انبار
perennially
بطور ماندگاریا دائمی همیشه
continous casting plant
تاسیسات ریخته گری دائمی
permanent emplacement
موضع دائمی یکان یا جنگ افزار
mandate
قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
permafrost
لایه منجمد دائمی اعماق زمین
mandate
حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی
life cycle hypothesis
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
alnico
الیاژی از اهن جهت ساخت اهنربای دائمی
hallucinosis
حالت هذیانی و وهمی ابتلاء به توهم دائمی
engram
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
cross to bear/carry
<idiom>
رنج دادن کاری بصورت دائمی انجام میگیرد
engramme
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
flag station
جایی که قطاربادیدن پرچم ویژه نگاه میدارندوایستگاه دائمی نیست
pigou effect
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
thefts
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
theft
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
tenant in fee simple
متصرف مطلق و دائمی ومادام العمر مال غیر منقول که تصرفاتش به اخلاف وی نیز منتقل میشود
presidium
هیئت عامله دائمی شاغل در دوره فترت هیئت رئیسه
usage
مصرف
usages
مصرف
aggregate consumption
مصرف کل
consumption possibility line
حد مصرف
comsumption
مصرف
consumerism
مصرف
overall consumption
مصرف کل
offtake
مصرف
wastes
بی مصرف
unemployed
بی مصرف
income consumption curve
مصرف
disposal
مصرف
expenditure
مصرف
consumption
مصرف
of no a
بی مصرف
extravagant
مصرف
sodden
بی مصرف
otiose
بی مصرف
waste
بی مصرف
waster
مصرف
good for nothing
بی مصرف
wasteful
مصرف
expense
مصرف
wasters
مصرف
continous immersion test
ازمایش فروبری دائمی ازمایش غوطه وری
power consumer
مصرف برق
productive consumption
مصرف مولد
peak load
بحبوحه مصرف
partial substitution
جانشینی مصرف
propensity to consume
گرایش به مصرف
optional consumption
مصرف اختیاری
propensity to consume
تمایل به مصرف
ready use
اماده مصرف
per capita water consumption
مصرف سرانه اب
idle stock
موجودی بی مصرف
present consumption
مصرف جاری
power consumption
مصرف برق
power consumption
مصرف قدرت
rival consumption
مصرف رقابتی
present consumption
مصرف حال
put away
مصرف کردن
ready for use
اماده مصرف
private consumption
مصرف خصوصی
rate of consumption
نرخ مصرف
per capita consumption
مصرف سرانه
national consumption
مصرف ملی
maximum power demand
مصرف حداکثر
transitory consumption
مصرف گذرا
excise tax
مالیات بر مصرف
consumerism
مصرف گرایی
expenditure credit
اعتبار مصرف
transitory consumption
مصرف انتقالی
home use entry
اعلامیه مصرف
home consumption
مصرف داخلی
home consumption
مصرف خانگی
high mass consumption
مصرف انبوه
gasoline consumption
مصرف بنزین
unproductive consumption
مصرف بیهوده
utilizable
<adj.>
قابل مصرف
fuel consumption
مصرف سوخت
usage rate
نرخ مصرف
throwaway
یکبار مصرف
inconsumable
مصرف نکردنی
mass consumption
مصرف کلان
mass consumption
مصرف انبوه
throw away
چیز بی مصرف
irrigation consumption
مصرف ابیاری
domestic consumption
مصرف خانگی
internal power
مصرف داخلی
internal consumption
مصرف داخلی
industrial consumption
مصرف صنعتی
energy consumption
مصرف انرژی
induced consumption
مصرف تشویقی
induced consumption
مصرف القائی
to use up
مصرف کردن
use up
مصرف کردن
consumes
مصرف کردن
consumed
مصرف کردن
consume
مصرف کردن
users
مصرف کننده
user
مصرف کننده
applicable
<adj.>
قابل مصرف
suitable
<adj.>
قابل مصرف
usable
<adj.>
قابل مصرف
useful
<adj.>
قابل مصرف
utilization
مصرف بکاربری
utilisable
[British]
<adj.>
قابل مصرف
spends
مصرف کردن
spend
مصرف کردن
exhausted
مصرف شده
usage
مورد مصرف
using
مورد مصرف
utilisation
[British]
مورد مصرف
disposable
مصرف شدنی
utilization
مورد مصرف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com