English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
disposal مصرف درمعرض گذاری
Other Matches
disposure درمعرض گذاری
exposure درمعرض گذاری
exposures درمعرض گذاری
average propensity to consume میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
diminishing utility اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
consumer logistics امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
power consumer مصرف انرژی مصرف توان
margin propensity to consume تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
subjected درمعرض
open درمعرض
opens درمعرض
subject درمعرض
disposable درمعرض
prone درمعرض
subjecting درمعرض
subjects درمعرض
opened درمعرض
visually درمعرض دید
breathy درمعرض نسیم
visual درمعرض دید
winds درمعرض بادگذاردن
visuals درمعرض دید
to hang by the eyelids درمعرض خطربودن
wind درمعرض بادگذاردن
susceptibility درمعرض بودن
vulnerable درمعرض اسیب در معرض
draughth درمعرض جریان هوا
exhibiting درمعرض نمایش قراردادن
susceptibility درمعرض اسیب بودن
exposure to cold درمعرض سرما بودن
exhibited درمعرض نمایش قراردادن
exhibit درمعرض نمایش قراردادن
exhibits درمعرض نمایش قراردادن
bleakly درمعرض بادسرد متروک
bleakest درمعرض بادسرد متروک
bleaker درمعرض بادسرد متروک
bleak درمعرض بادسرد متروک
to expose to sale درمعرض فروش گذاشتن
solarize درمعرض افتاب قراردادن
confiscatable درمعرض ضبط وتوقیف
confiscable درمعرض ضبط وتوقیف
residential investments سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
to place on the market درمعرض فروش قرار دادن
to put on the market درمعرض فروش قرار دادن
suns درمعرض افتاب قرار دادن
sunning درمعرض افتاب قرار دادن
sunned درمعرض افتاب قرار دادن
sun درمعرض افتاب قرار دادن
market درمعرض فروش قرار دادن
marketed درمعرض فروش قرار دادن
exposes درمعرض اشعه قرار دادن
exposing درمعرض گذاشتن نمایش دادن
exposing درمعرض اشعه قرار دادن
exposes درمعرض گذاشتن نمایش دادن
expose درمعرض اشعه قرار دادن
markets درمعرض فروش قرار دادن
expose درمعرض گذاشتن نمایش دادن
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
desired investment سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
overcapitalization سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
disposure درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن
adventure درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
adventures : درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
cooperative scorer بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
luminescence پدیده نورافشانی جسمی پس ازقرار گرفتن درمعرض تابش اشعه
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
life cycle hypothesis فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
public روش رمز گذاری داده که از یک کلید برای رمز گذاری و کلید دیگر برای رمز گشایی استفاده میکند
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
fuze ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
fuzing چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
disposal مصرف
consumerism مصرف
usages مصرف
wasteful مصرف
unemployed بی مصرف
good for nothing بی مصرف
wasters مصرف
waster مصرف
consumption مصرف
usage مصرف
offtake مصرف
otiose بی مصرف
of no a بی مصرف
expenditure مصرف
comsumption مصرف
overall consumption مصرف کل
aggregate consumption مصرف کل
expense مصرف
consumption possibility line حد مصرف
sodden بی مصرف
waste بی مصرف
income consumption curve مصرف
wastes بی مصرف
extravagant مصرف
ready use اماده مصرف
conspicious consumption مصرف تجملی
user مصرف کننده
usages موارد مصرف
users مصرف کننده
coefficient of utility ضریب مصرف
utilisations موارد مصرف
rival consumption مصرف رقابتی
capital consumption مصرف سرمایه
bootless بی مصرف بی علاج
unproductive consumption مصرف بیهوده
spends مصرف کردن
utilisation [British] مورد مصرف
eats مصرف کردن
eat مصرف کردن
TAN [Transaction authentication number] رمز یکبار مصرف
optional consumption مصرف اختیاری
utilization مورد مصرف
usage rate نرخ مصرف
use استعمال مصرف
spend مصرف کردن
conspicuious consumption مصرف تجملی
ready for use اماده مصرف
consumable مصرف شدنی
recive مصرف کنید
utilizable <adj.> قابل مصرف
consumer brand کالای پر مصرف
use up مصرف کردن
consume مصرف کردن
using استعمال مصرف
consumers مصرف کننده
consumerism مصرف گرایی
uses استعمال مصرف
rate of consumption نرخ مصرف
mass consumption مصرف کلان
shelf life تاریخ مصرف
mass consumption مصرف انبوه
utilization مصرف بکاربری
utilizations موارد مصرف
throw away چیز بی مصرف
irrigation consumption مصرف ابیاری
consumes مصرف کردن
abuse سوء مصرف
consumed مصرف کردن
national consumption مصرف ملی
autonomous consumption مصرف مستقل
throwaway یکبار مصرف
consumer مصرف کننده
transitory consumption مصرف گذرا
transitory consumption مصرف انتقالی
to use up مصرف کردن
abusing سوء مصرف
maximum power demand مصرف حداکثر
abuses سوء مصرف
abused سوء مصرف
per capita consumption مصرف سرانه
per capita water consumption مصرف سرانه اب
gasoline consumption مصرف بنزین
power consumer مصرف برق
home consumption مصرف خانگی
applicable <adj.> مصرف کردنی
suitable <adj.> مصرف کردنی
usable <adj.> مصرف کردنی
home consumption مصرف داخلی
home use entry اعلامیه مصرف
dismantling بی مصرف کردن
dismantles بی مصرف کردن
fuel consumption مصرف سوخت
power consumption مصرف قدرت
present consumption مصرف حال
present consumption مصرف جاری
energy consumption مصرف انرژی
excise tax مالیات بر مصرف
inconsumable مصرف نکردنی
expenditure credit اعتبار مصرف
power consumption مصرف برق
dismantled بی مصرف کردن
dismantle بی مصرف کردن
exhausted مصرف شده
disposable مصرف شدنی
utilisable [British] <adj.> قابل مصرف
useful <adj.> قابل مصرف
permanent consumption مصرف دائمی
useful <adj.> مصرف کردنی
utilisable [British] <adj.> مصرف کردنی
utilizable <adj.> مصرف کردنی
idle stock موجودی بی مصرف
applicable <adj.> قابل مصرف
suitable <adj.> قابل مصرف
usable <adj.> قابل مصرف
using مورد مصرف
consumption theory نظریه مصرف
put away مصرف کردن
propensity to consume تمایل به مصرف
propensity to consume گرایش به مصرف
expenditure میزان مصرف
private consumption مصرف خصوصی
consumption rate اهنگ مصرف
rags بی مصرف شدن
rag بی مصرف شدن
consumption schedule جدول مصرف
consumption rate میزان مصرف
consumption rate نواخت مصرف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com