Dictiornary-Farsi | مصرف رقابتی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
rival consumption	مصرف رقابتی


Search result with all words

nonrival consumption	مصرف غیر رقابتی
Other Matches

competitive	رقابتی
competetive	رقابتی
competitiveness	رقابتی
competitive advertising	تبلیغات رقابتی
competitive industry	صنعت رقابتی
competitive price	قیمت رقابتی
competitive socialism	سوسیالیسم رقابتی
competitive firm	بنگاه رقابتی
competition cost	هزینههای رقابتی
competetive inhibition	بازدارندگی رقابتی
average propensity to consume	میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
diminishing utility	اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
consumer logistics	امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
noncompetitive model	الگوی غیر رقابتی
competitiveness	قابل رقابت رقابتی
competitive	قابل رقابت رقابتی
power consumer	مصرف انرژی مصرف توان
margin propensity to consume	تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
life cycle hypothesis	فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
pigou effect	اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
consumption	مصرف
consumerism	مصرف
comsumption	مصرف
wasters	مصرف
waster	مصرف
wasteful	مصرف
sodden	بی مصرف
consumption possibility line	حد مصرف
income consumption curve	مصرف
good for nothing	بی مصرف
extravagant	مصرف
unemployed	بی مصرف
usages	مصرف
aggregate consumption	مصرف کل
overall consumption	مصرف کل
of no a	بی مصرف
wastes	بی مصرف
waste	بی مصرف
otiose	بی مصرف
expense	مصرف
offtake	مصرف
usage	مصرف
expenditure	مصرف
disposal	مصرف
consumerism	مصرف گرایی
consumption function	تابع مصرف
consumer brand	کالای پر مصرف
home consumption	مصرف داخلی
coefficient of utility	ضریب مصرف
capital consumption	مصرف سرمایه
conspicious consumption	مصرف تجملی
throwaway	یکبار مصرف
consumable	مصرف شدنی
conspicuious consumption	مصرف تجملی
use up	مصرف کردن
permanent consumption	مصرف دائمی
mass consumption	مصرف انبوه
productive consumption	مصرف مولد
propensity to consume	گرایش به مصرف
propensity to consume	تمایل به مصرف
put away	مصرف کردن
rate of consumption	نرخ مصرف
irrigation consumption	مصرف ابیاری
internal power	مصرف داخلی
internal consumption	مصرف داخلی
industrial consumption	مصرف صنعتی
induced consumption	مصرف تشویقی
mass consumption	مصرف کلان
private consumption	مصرف خصوصی
maximum power demand	مصرف حداکثر
per capita water consumption	مصرف سرانه اب
per capita consumption	مصرف سرانه
peak load	بحبوحه مصرف
partial substitution	جانشینی مصرف
power consumer	مصرف برق
power consumption	مصرف قدرت
optional consumption	مصرف اختیاری
power consumption	مصرف برق
present consumption	مصرف جاری
present consumption	مصرف حال
national consumption	مصرف ملی
induced consumption	مصرف القائی
inconsumable	مصرف نکردنی
ready for use	اماده مصرف
domestic consumption	مصرف خانگی
to use up	مصرف کردن
unproductive consumption	مصرف بیهوده
utilizable <adj.>	قابل مصرف
usage rate	نرخ مصرف
consumption theory	نظریه مصرف
consumption schedule	جدول مصرف
consumption rate	اهنگ مصرف
consumption rate	میزان مصرف
consumption rate	نواخت مصرف
energy consumption	مصرف انرژی
transitory consumption	مصرف انتقالی
transitory consumption	مصرف گذرا
idle stock	موجودی بی مصرف
ready use	اماده مصرف
home use entry	اعلامیه مصرف
home consumption	مصرف خانگی
high mass consumption	مصرف انبوه
gasoline consumption	مصرف بنزین
fuel consumption	مصرف سوخت
throw away	چیز بی مصرف
expenditure credit	اعتبار مصرف
excise tax	مالیات بر مصرف
consumption possibility line	خط امکانات مصرف
spends	مصرف کردن
spend	مصرف کردن
eats	مصرف کردن
eat	مصرف کردن
consumes	مصرف کردن
consume	مصرف کردن
expenditure	میزان مصرف
rags	بی مصرف شدن
utilisation [British]	مورد مصرف
disposable	مصرف شدنی
utilization	مورد مصرف
usages	موارد مصرف
utilisations	موارد مصرف
utilizations	موارد مصرف
uses	استعمال مصرف
TAN [Transaction authentication number]	رمز یکبار مصرف
recive	مصرف کنید
use	استعمال مصرف
using	مورد مصرف
usage	مورد مصرف
rag	بی مصرف شدن
expendable	مصرف پذیر
exploitation [utilization]	مورد مصرف
dismantling	بی مصرف کردن
dismantles	بی مصرف کردن
dismantled	بی مصرف کردن
dismantle	بی مصرف کردن
exhausted	مصرف شده
consumed	مصرف کردن
utilisable [British] <adj.>	قابل مصرف
bootless	بی مصرف بی علاج
consumers	مصرف کننده
consumer	مصرف کننده
abusing	سوء مصرف
abuses	سوء مصرف
autonomous consumption	مصرف مستقل
suitable <adj.>	مصرف کردنی
usable <adj.>	مصرف کردنی
useful <adj.>	مصرف کردنی
shelf life	تاریخ مصرف
utilisable [British] <adj.>	مصرف کردنی
using	استعمال مصرف
abused	سوء مصرف
applicable <adj.>	قابل مصرف
utilizable <adj.>	مصرف کردنی
useful <adj.>	قابل مصرف
utilization	مصرف بکاربری
usable <adj.>	قابل مصرف
suitable <adj.>	قابل مصرف
applicable <adj.>	مصرف کردنی
user	مصرف کننده
abuse	سوء مصرف
users	مصرف کننده
unproductive consumption	مصرف غیر مولد
to be on the strain	زیاد مصرف شدن
utilizable	قابل استفاده مصرف
total consumption burner	مشعل تمام مصرف کن
single-use tableware	ظروف یک بار مصرف
disposable tableware	ظروف یک بار مصرف
consumerism	حمایت از مصرف کننده
to lay up in a napkin	بی مصرف نگاه داشتن
underconsumption theory	نظریه مصرف ناکافی
price consumption curve	منحنی قیمت مصرف
reactive volt ampere hour meter	کنتور مصرف کور
rational consumer	مصرف کننده عقلائی
throwaway	مصرف کن و دور بیانداز
volt ampere hour meter	کنتور مصرف فاهری
secondary consumers	مصرف کنندگان دومین
service cable	کابل مصرف کننده
unit kilometer	مصرف کیلومتری یکان
slather	بطورافراط مصرف کردن
soft goods	کالاهای مصرف شدنی
var hour meter	کنتور مصرف کور
specific fuel consumption	مصرف سوخت ویژه
product usage rate	میزان مصرف محصول
tertiary consumers	مصرف کنندگان سومین
primary consumers	مصرف کنندگان نخستین
representative consumer	مصرف کننده نمونه
consumer protection	حمایت از مصرف کننده
inputted	نیروی مصرف شده
excess meter	کنتور مصرف اضافی
input	نیروی مصرف شده
baubles	چیزقشنگ وبی مصرف
expendable property	اماد مصرف شدنی
use	بکاربردن مصرف کردن
metres	کنتور مصرف سنج
metre	کنتور مصرف سنج
gewgaws	چیز قشنگ بی مصرف
gewgaw	چیز قشنگ بی مصرف
gew gaw	اشیاء قشنگ بی مصرف
dissaving	مصرف بیش از درامد
bauble	چیزقشنگ وبی مصرف