Dictiornary-Farsi | مصرف شدنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 209 (11 milliseconds)

English	Persian
disposable	مصرف شدنی
consumable	مصرف شدنی


Search result with all words

consumable	اقلام مصرف شدنی کالاهای مصرفی
consumable supplies	اماد مصرف شدنی
craft reimbursable supply	اماد قابل جایگزین مربوط به هنرهای دستی اماد مصرف شدنی هنرهای دستی
expendable property	اماد مصرف شدنی
nonrecoverable item	اقلام مصرف شدنی و بدون داغی
soft goods	کالاهای مصرف شدنی
Best before:	تا این تاریخ مصرف شود : [برچسب روی کالاهای فاسد شدنی]
Other Matches

lapsable	سلب شدنی ساقط شدنی برگشتنی
average propensity to consume	میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
diminishing utility	اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
consumer logistics	امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
lapsible a	ساقط شدنی باطل شدنی
trainable	تربیت شدنی قطار شدنی
power consumer	مصرف انرژی مصرف توان
margin propensity to consume	تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
perishable goods	کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
life cycle hypothesis	فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
pigou effect	اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
manageable <adj.>	شدنی
makeable <adj.>	شدنی
doable <adj.>	شدنی
contrivable <adj.>	شدنی
pracitcable	شدنی
water-soluble	حل شدنی در آب
ramrods	خم شدنی
solvency	حل شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	شدنی
doable	شدنی
dissolvable	اب شدنی
dissolvable	حل شدنی
feasible <adj.>	شدنی
dissoluble	حل شدنی
practicable <adj.>	شدنی
feasible	شدنی
ramrod	خم شدنی
collapsible	له شدنی
resolvable	حل شدنی
possible	شدنی
solvable	حل شدنی
workable <adj.>	شدنی
executable <adj.>	شدنی
solubility	حل شدنی
achievable <adj.>	شدنی
makable <adj.>	شدنی
ductile	مفتول شدنی
achievable <adj.>	انجام شدنی
drawable	کشیده شدنی
contrivable <adj.>	انجام شدنی
doable <adj.>	انجام شدنی
diffusible	پاشیده شدنی
dissolvable	معاف شدنی
practicable <adj.>	اجرا شدنی
eradiacable	ریشه کن شدنی
erasable	پاک شدنی
biddability	مزایده شدنی
buyable	خریده شدنی
exemptible	معاف شدنی
compressible	خلاصه شدنی
condensable	غلیظ شدنی
eversible	واژگون شدنی
congealable	بسته شدنی
conquerable	مغلوب شدنی
makable <adj.>	انجام شدنی
erectile	سیخ شدنی
contractible	کوچک شدنی
erectile	راست شدنی
dissolvable	تجزیه شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	اجرا شدنی
executable <adj.>	انجام شدنی
manageable <adj.>	انجام شدنی
deducible	استنباط شدنی
decomposable	فاسد شدنی
debauchable	بدراه شدنی
consumptible	تمام شدنی
crystallizable	بلوری شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام شدنی
corruptible	گمراه شدنی
corrodible	خورده شدنی
convincible	متقاعد شدنی
practicable <adj.>	انجام شدنی
depletable	تمام شدنی
depreciable	مستهلک شدنی
manageable <adj.>	اجرا شدنی
feasible <adj.>	انجام شدنی
disposable end item	امادمصرفی شدنی
dispersible	متفرق شدنی
makeable <adj.>	اجرا شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	اجرا شدنی
feasible <adj.>	اجرا شدنی
doable <adj.>	اجرا شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	انجام شدنی
makeable <adj.>	انجام شدنی
depreciable	کم بها شدنی
contrivable <adj.>	اجرا شدنی
achievable <adj.>	اجرا شدنی
convertibility	تسعیر شدنی
transmutative	تبدیل شدنی
saturable	اشباع شدنی
satisfiable	راضی شدنی
satiable	اشباع شدنی
satiable	اقناع شدنی
rightable	درست شدنی
rightable	راست شدنی
retracttable	جمع شدنی
retractile	جمع شدنی
resolvable	تجزیه شدنی
resoluble	تجزیه شدنی
workable <adj.>	انجام شدنی
repellency	دفع شدنی
removable	معزول شدنی
removable	برداشته شدنی
removable	رفع شدنی
wieldy	اداره شدنی
reducible	ساده شدنی
scrutable	کشف شدنی
sectile	بریده شدنی
vaporizable	بخار شدنی
tractile	کشیده شدنی
transplantable	پیوند شدنی
transposable	جابجا شدنی
tensive	کشیده شدنی
tawie	رام شدنی
tameable	رام شدنی
tamable	رام شدنی
talus	رام شدنی
surmountable	فائق شدنی
superimposable	اضافه شدنی
superable	مغلوب شدنی
spoilable	خراب شدنی
spendable	خرج شدنی
spareable	یدکی شدنی
vaporable	بخار شدنی
shrinkable	جمع شدنی
severable	جدا شدنی
pulverizable	پودر شدنی
pulverable	پودر شدنی
precipitant	تعلیق شدنی
inspirable	الهام شدنی
inscribable	محاط شدنی
inquirable	جویا شدنی
inflexional	صرف شدنی
inculpable	متهم شدنی
in sight	دیده شدنی
improvability	اصلاح شدنی
severable	سوا شدنی
forfoitable	ضبط شدنی
foregettable	فراموش شدنی
food for powder	کشته شدنی
fermentable	ترش شدنی
fatiguable	خسته شدنی
fatigable	خسته شدنی
extricable	خلاص شدنی
insurable	بیمه شدنی
invertible	معکوس شدنی
isoable	جدا شدنی
precipitant	جدا شدنی
persuasible	ترغیب شدنی
persuasible	تحریک شدنی
perishability	نابود شدنی
penetrable	سوراخ شدنی
miscible	مخلوط شدنی
minable	استخراج شدنی
mibeable	استخراج شدنی
masticable	جویده شدنی
makable	ساخته شدنی
lapsible a	سلب شدنی
lapsible	ساقط شدنی
lapsible	سلب شدنی
lapsable	باطل شدنی
lacerable	مجروح شدنی
lacerable	ریش شدنی
lacerable	پاره شدنی
extractable	استخراج شدنی
suitable <adj.>	اجرا شدنی
proper <adj.>	اجرا شدنی
perishable	فاسد شدنی
perishable	هلاک شدنی
perishable	نابود شدنی
attainable	نائل شدنی
locking	قفل شدنی
abrogable	منسوخ شدنی
excusable	معاف شدنی
absorbable	جذب شدنی
acidifiable	اسیدی شدنی
practical <adj.>	اجرا شدنی
functional <adj.>	اجرا شدنی
renewable	تجدید شدنی
perceptible	ادراک شدنی
purposive <adj.>	اجرا شدنی
useful <adj.>	اجرا شدنی
utilitarian [useful] <adj.>	اجرا شدنی
purposeful <adj.>	اجرا شدنی
weir	سد غرق شدنی
weirs	سد غرق شدنی
retractable	جمع شدنی
incorporation	یکی شدنی
despairing	مایوس شدنی
visible	دیده شدنی
purpose-built <adj.>	اجرا شدنی
exhaustible	تمام شدنی
approachable	نزدیک شدنی
annihilable	نابود شدنی
effectual	انجام شدنی
ascertainable	محقق شدنی
feasibility	شدنی بودن
assimilable	جذب شدنی