Dictiornary-Farsi | مصرف گذرا | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
transitory consumption	مصرف گذرا


Other Matches

average propensity to consume	میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
diminishing utility	اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
consumer logistics	امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
transit	گذرا
transients	گذرا
transient	گذرا
momentary	گذرا
transitory	گذرا
impassable	نا گذرا
transient program	برنامه گذرا
transient voltage	ولتاژ گذرا
transient response	واکنش گذرا
transient failure	خرابی گذرا
transient phenomena	پدیدههای گذرا
transient suppressors	پیشگیرندههای گذرا
transient error	خطای گذرا
Transient ( ephemeral ) pleasures .	لذتها وخوشیهای زود گذر ( گذرا)
power consumer	مصرف انرژی مصرف توان
margin propensity to consume	تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
life cycle hypothesis	فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
pigou effect	اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
sodden	بی مصرف
extravagant	مصرف
expenditure	مصرف
consumerism	مصرف
wasters	مصرف
waster	مصرف
wasteful	مصرف
income consumption curve	مصرف
good for nothing	بی مصرف
consumption possibility line	حد مصرف
expense	مصرف
of no a	بی مصرف
usages	مصرف
otiose	بی مصرف
waste	بی مصرف
aggregate consumption	مصرف کل
overall consumption	مصرف کل
wastes	بی مصرف
offtake	مصرف
comsumption	مصرف
usage	مصرف
disposal	مصرف
consumption	مصرف
unemployed	بی مصرف
put away	مصرف کردن
throwaway	یکبار مصرف
coefficient of utility	ضریب مصرف
consumerism	مصرف گرایی
consumption function	تابع مصرف
consumption possibility line	خط امکانات مصرف
capital consumption	مصرف سرمایه
consumption rate	نواخت مصرف
conspicious consumption	مصرف تجملی
consumer brand	کالای پر مصرف
productive consumption	مصرف مولد
consumable	مصرف شدنی
conspicuious consumption	مصرف تجملی
consumption rate	میزان مصرف
present consumption	مصرف جاری
rate of consumption	نرخ مصرف
national consumption	مصرف ملی
ready for use	اماده مصرف
maximum power demand	مصرف حداکثر
ready use	اماده مصرف
mass consumption	مصرف کلان
mass consumption	مصرف انبوه
rival consumption	مصرف رقابتی
irrigation consumption	مصرف ابیاری
internal power	مصرف داخلی
propensity to consume	تمایل به مصرف
optional consumption	مصرف اختیاری
propensity to consume	گرایش به مصرف
power consumption	مصرف برق
power consumption	مصرف قدرت
power consumer	مصرف برق
present consumption	مصرف حال
private consumption	مصرف خصوصی
permanent consumption	مصرف دائمی
per capita water consumption	مصرف سرانه اب
per capita consumption	مصرف سرانه
peak load	بحبوحه مصرف
partial substitution	جانشینی مصرف
internal consumption	مصرف داخلی
industrial consumption	مصرف صنعتی
transitory consumption	مصرف انتقالی
excise tax	مالیات بر مصرف
energy consumption	مصرف انرژی
unproductive consumption	مصرف بیهوده
utilizable <adj.>	قابل مصرف
domestic consumption	مصرف خانگی
usage rate	نرخ مصرف
use up	مصرف کردن
consumption theory	نظریه مصرف
consumption schedule	جدول مصرف
expenditure credit	اعتبار مصرف
inconsumable	مصرف نکردنی
fuel consumption	مصرف سوخت
induced consumption	مصرف تشویقی
throw away	چیز بی مصرف
idle stock	موجودی بی مصرف
home use entry	اعلامیه مصرف
home consumption	مصرف داخلی
home consumption	مصرف خانگی
high mass consumption	مصرف انبوه
to use up	مصرف کردن
gasoline consumption	مصرف بنزین
consumption rate	اهنگ مصرف
induced consumption	مصرف القائی
spends	مصرف کردن
spend	مصرف کردن
eats	مصرف کردن
eat	مصرف کردن
consumes	مصرف کردن
consumed	مصرف کردن
consume	مصرف کردن
expenditure	میزان مصرف
using	مورد مصرف
utilisation [British]	مورد مصرف
disposable	مصرف شدنی
utilization	مورد مصرف
usages	موارد مصرف
utilisations	موارد مصرف
utilizations	موارد مصرف
uses	استعمال مصرف
TAN [Transaction authentication number]	رمز یکبار مصرف
recive	مصرف کنید
usage	مورد مصرف
exhausted	مصرف شده
dismantle	بی مصرف کردن
rags	بی مصرف شدن
rag	بی مصرف شدن
using	استعمال مصرف
expendable	مصرف پذیر
exploitation [utilization]	مورد مصرف
dismantling	بی مصرف کردن
dismantles	بی مصرف کردن
dismantled	بی مصرف کردن
use	استعمال مصرف
consumers	مصرف کننده
bootless	بی مصرف بی علاج
autonomous consumption	مصرف مستقل
suitable <adj.>	مصرف کردنی
usable <adj.>	مصرف کردنی
useful <adj.>	مصرف کردنی
applicable <adj.>	مصرف کردنی
utilisable [British] <adj.>	مصرف کردنی
shelf life	تاریخ مصرف
utilizable <adj.>	مصرف کردنی
consumer	مصرف کننده
abuses	سوء مصرف
utilisable [British] <adj.>	قابل مصرف
users	مصرف کننده
useful <adj.>	قابل مصرف
usable <adj.>	قابل مصرف
suitable <adj.>	قابل مصرف
user	مصرف کننده
abuse	سوء مصرف
abused	سوء مصرف
applicable <adj.>	قابل مصرف
abusing	سوء مصرف
utilization	مصرف بکاربری
unproductive consumption	مصرف غیر مولد
representative consumer	مصرف کننده نمونه
product usage rate	میزان مصرف محصول
disposable tableware	ظروف یک بار مصرف
price consumption curve	منحنی قیمت مصرف
single-use tableware	ظروف یک بار مصرف
unit kilometer	مصرف کیلومتری یکان
primary consumers	مصرف کنندگان نخستین
utilizable	قابل استفاده مصرف
total consumption burner	مشعل تمام مصرف کن
tertiary consumers	مصرف کنندگان سومین
soft goods	کالاهای مصرف شدنی
throwaway	مصرف کن و دور بیانداز
slather	بطورافراط مصرف کردن
service cable	کابل مصرف کننده
secondary consumers	مصرف کنندگان دومین
consumerism	حمایت از مصرف کننده
to be on the strain	زیاد مصرف شدن
to lay up in a napkin	بی مصرف نگاه داشتن
underconsumption theory	نظریه مصرف ناکافی
reactive volt ampere hour meter	کنتور مصرف کور
rational consumer	مصرف کننده عقلائی
volt ampere hour meter	کنتور مصرف فاهری
consumer sovereignty	حاکمیت مصرف کننده
var hour meter	کنتور مصرف کور
specific fuel consumption	مصرف سوخت ویژه
baubles	چیزقشنگ وبی مصرف
metre	کنتور مصرف سنج
gewgaws	چیز قشنگ بی مصرف
gewgaw	چیز قشنگ بی مصرف
consumable supplies	اماد مصرف شدنی
gew gaw	اشیاء قشنگ بی مصرف
disposal	مصرف درمعرض گذاری
consumer behaviour	رفتار مصرف کننده
consumer choice	انتخاب مصرف کننده
home use entry	اعلامیه مصرف شخصی
dud	بی مصرف گلوله معیوب
gimcrack	قشنگ و بی مصرف عروسک