English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (39 milliseconds)
English Persian
double مضاعف کردن دولا کردن
doubled مضاعف کردن دولا کردن
doubled up مضاعف کردن دولا کردن
Other Matches
bend دولا کردن
bows دولا کردن
buckle دولا کردن
buckles دولا کردن
bow دولا کردن
bowed دولا کردن
bowing دولا کردن
buckled دولا کردن
duplexing مضاعف کردن
two-ply دولا
geminate دولا
doubled up دولا
creepingly دولا دولا
doubled دولا
reclinate دولا
dual دولا
two ply دولا
double bottom ته دولا
double دولا
duplex دولا
in a stooping position دولا
duplexes دولا
diploid دولا
recvrvature دولا شدگی
duplexes دولا دولایی
crouching دولا شدن
duplex دولا دولایی
crouch دولا شدن
double up دولا شدن
crouches دولا شدن
doubling دولا تابی
double cloth پارچه دولا
crouched دولا شدن
doubling دولا سازی
conduplicate از درازا دولا شده
marline or line طناب کوچک دولا
furring تخته پوشی دولا
folded dipole انتن دو قطبی دولا
slouchy دولا دولاراه رونده
buckled plate صفحه دولا شده
double v machine دستگاه دولا کننده ورق
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
slouching با سرخمیده ودولا دولا راه رفتن سربزیر
slouched با سرخمیده ودولا دولا راه رفتن سربزیر
slouches با سرخمیده ودولا دولا راه رفتن سربزیر
slouch با سرخمیده ودولا دولا راه رفتن سربزیر
multiple مضاعف
double line خط مضاعف
double مضاعف
duplex مضاعف
doubled up مضاعف
double precision مضاعف
doubled مضاعف
bilateral مضاعف
duplexes مضاعف
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
double refraction انکسار مضاعف
double refraction شکست مضاعف
dual nationality تابعیت مضاعف
doubled up مضاعف نمودن
doubled columns ستونهای مضاعف
binary جفتی مضاعف
doubled مضاعف نمودن
duplex computer کامپیوتر مضاعف
duplex console پیشانه مضاعف
duplexing مضاعف سازی
birefringence شکست مضاعف
double image تصویر مضاعف
fiddle blocks قرقره مضاعف
doubly linked با پیوند مضاعف
doubliy بطور مضاعف
dual density تراکم مضاعف
double precision دقت مضاعف
double length طول مضاعف
double length با طول مضاعف
double punch منگنه مضاعف
double lead screw حلزونی مضاعف
doubleword کلمه مضاعف
double junction اتصال مضاعف
bilateral observation دیدبانی مضاعف
birefringence انکسار مضاعف
double dissociation گسست مضاعف
double alternation تناوب مضاعف
double cropping کشت مضاعف
double counting محاسبه مضاعف
peak to peak voltage ولتاژ مضاعف
double taxation مالیات مضاعف
double salt نمک مضاعف
double مضاعف نمودن
double salt ملح مضاعف
double bond اتصال مضاعف
double blowing دمش مضاعف
two throw ladder پلکان مضاعف
double beam پرتو مضاعف
double decomposition تجزیه مضاعف
double density چگالی مضاعف
double diode دیود مضاعف
double density تراکم مضاعف
double word کلمه مضاعف
double hardening سخت گردانی مضاعف
double blind method روش بی نام مضاعف
double entry دفتر داری مضاعف
double density recording ضبط تراکم مضاعف
double linked list لیست پیوندی مضاعف
double tape نوار مساحی مضاعف
double piston engine موتور پیستون مضاعف
double beam شعاع مضاعف نور
electrical double layer لایه مضاعف الکتریکی
double limiter محدود کننده مضاعف
double contact lamp لامپ با اتصال مضاعف
oversrike چاپ مضاعف دخشه
doubled pawns پیادهای مضاعف شطرنج
double triode لامپ تریود مضاعف
double taxation مالیات بندی مضاعف
double irradiation technique روش تاباندن مضاعف
alum سولفات مضاعف الومینیوم و پتاسیم
addend عدد مضاعف عددافزوده شده
double two high rolling mill دستگاه نورد مضاعف دوبل
double filament lamp لامپ رشتهای با فیلامان مضاعف
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
iceland spar کلسیت شفاف دارای خاصیت انکسار مضاعف
polyene ترکیبی الی که دارای پیوستگی مضاعف است
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
double buffering روش انتقال اطلاعات میان کامپیوتر و دستگاه جانبی میانگیر مضاعف
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com