English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
English Persian
withheld مضایقه داشتن خودداری کردن
withhold مضایقه داشتن خودداری کردن
withholding مضایقه داشتن خودداری کردن
withholds مضایقه داشتن خودداری کردن
Other Matches
withold دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
spare درذخیره نگاه داشتن مضایقه
spared درذخیره نگاه داشتن مضایقه
flinched مضایقه کردن
stints مضایقه کردن
flinch مضایقه کردن
stint مضایقه کردن
flinches مضایقه کردن
flinching مضایقه کردن
spared مضایقه کردن چشم پوشیدن از
begrudge غبطه خوردن مضایقه کردن
begrudged غبطه خوردن مضایقه کردن
begrudging غبطه خوردن مضایقه کردن
begrudges غبطه خوردن مضایقه کردن
spare مضایقه کردن چشم پوشیدن از
to be sparing of words مضایقه ازحرف زدن کردن کم حرفی کردن
refuse قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refused قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refusing قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
keep up خودداری کردن
withold خودداری کردن از
abstain خودداری کردن
geuk gei خودداری کردن
abstains خودداری کردن
abstained خودداری کردن
forborne خودداری کردن
abstaining خودداری کردن
hold in خودداری کردن
keep a straight face از خنده خودداری کردن
to look back از پیشرفت خودداری کردن
receding عقب کشیدن خودداری کردن از
contains شامل بودن خودداری کردن
recedes عقب کشیدن خودداری کردن از
recede عقب کشیدن خودداری کردن از
contained شامل بودن خودداری کردن
contain شامل بودن خودداری کردن
receded عقب کشیدن خودداری کردن از
hold out حاکی بودن از خودداری کردن از
forbears امساک کردن خودداری کردن از
forbear امساک کردن خودداری کردن از
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
unspairingly بی مضایقه
flinch مضایقه
flinching مضایقه
flinches مضایقه
replacement part مضایقه
flinched مضایقه
sparing مضایقه کننده صرفه جو
shoot the works <idiom> از هیچ تلاشی مضایقه نکردن
abstinence خودداری
composure خودداری
equanimity خودداری
self-control خودداری
abstention خودداری
self control خودداری
continence خودداری
forearance خودداری
self possession خودداری
self-possession خودداری
forbearance خودداری
abstentions خودداری
self command خودداری
dishonored خودداری از پرداخت
forbore خودداری کرد
dishonors خودداری از پرداخت
dishonour خودداری از پرداخت
dishonoring خودداری از پرداخت
dishonoured خودداری از پرداخت
dishonouring خودداری از پرداخت
restraint نگهداری خودداری
dishonours خودداری از پرداخت
holdouts خودداری از بازی
holdout خودداری از بازی
restraints نگهداری خودداری
self control قوه خودداری
to abstain from something خودداری [ازدادن رای ]
conscientious objection خودداری از خدمت سربازی
abstention خودداری ازدادن رای
abstentions خودداری ازدادن رای
self repression مسک نفس خودداری
sit out خودداری بازیگر از تمدیدقرارداد
abstains خودداری داوران ازدادن رای
abstaining خودداری داوران ازدادن رای
abstain خودداری داوران ازدادن رای
abstained خودداری داوران ازدادن رای
temperance طرفداری از منع نوشابههای الکلی خودداری
escapism خودداری ازشرکت درکارهای سیاسی فرار از واقعیات
gold export point قیمت کالای خارجی با ارزخریداری شده خودداری میکند
conscientious objector کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
saving خودداری ازمصرف وجوه عدم تقسیم منافع و افزودن ان به سرمایه
conscientious objectors کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
prohibition حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
vacillating دل دل کردن تردید داشتن
vacillates دل دل کردن تردید داشتن
vacillated دل دل کردن تردید داشتن
vacillate دل دل کردن تردید داشتن
impound ضبط کردن نگه داشتن
shoots درد کردن سوزش داشتن
shoot درد کردن سوزش داشتن
award مقرر داشتن اعطا کردن
persuade بران داشتن ترغیب کردن
impounded ضبط کردن نگه داشتن
awarded مقرر داشتن اعطا کردن
persuades بران داشتن ترغیب کردن
imported دخل داشتن به تاثیر کردن در
impounds ضبط کردن نگه داشتن
persuading بران داشتن ترغیب کردن
impounding ضبط کردن نگه داشتن
awards مقرر داشتن اعطا کردن
awarding مقرر داشتن اعطا کردن
entertains سرگرم کردن گرامی داشتن
hold forth پیشنهاد کردن انتظار داشتن
aspired ارزو کردن اشتیاق داشتن
raged غضب کردن شدت داشتن
kithe اعلام داشتن اعتراف کردن
aspire ارزو کردن اشتیاق داشتن
rage غضب کردن شدت داشتن
To wish (long) for something. آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
celebrating نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrates نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrate نگاه داشتن تقدیس کردن
aspires ارزو کردن اشتیاق داشتن
snifter خرخر کردن زکام داشتن
to keep off دورنگاه داشتن دفع کردن
aspiring ارزو کردن اشتیاق داشتن
retain ابقاء کردن نگاه داشتن
retained ابقاء کردن نگاه داشتن
to feel fear احساس ترس کردن [داشتن]
retaining ابقاء کردن نگاه داشتن
retains ابقاء کردن نگاه داشتن
importing دخل داشتن به تاثیر کردن در
divert متوجه کردن معطوف داشتن
diverted متوجه کردن معطوف داشتن
diverts متوجه کردن معطوف داشتن
rages غضب کردن شدت داشتن
inhibits باز داشتن و نهی کردن
inform مستحضر داشتن اگاه کردن
treat بحث کردن سروکار داشتن با
treated بحث کردن سروکار داشتن با
import دخل داشتن به تاثیر کردن در
entertain سرگرم کردن گرامی داشتن
trut اطمینان داشتن توکل کردن
evince معلوم کردن ابراز داشتن
inhibit باز داشتن و نهی کردن
evinced معلوم کردن ابراز داشتن
treats بحث کردن سروکار داشتن با
entertained سرگرم کردن گرامی داشتن
informing مستحضر داشتن اگاه کردن
informs مستحضر داشتن اگاه کردن
evincing معلوم کردن ابراز داشتن
partook بهره داشتن طرفداری کردن
embosom بغل کردن عزیز داشتن
evinces معلوم کردن ابراز داشتن
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
aim قصد داشتن هدف گیری کردن
play بازی کردن حرکت ازاد داشتن
playing بازی کردن حرکت ازاد داشتن
in touch <idiom> بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
aims قصد داشتن هدف گیری کردن
aimed قصد داشتن هدف گیری کردن
to shut in تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
stereotyping یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypy یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
turn (someone) off <idiom> ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
simulates شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
tingle سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
tingled سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
filed در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
tingles سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
avouch مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
played بازی کردن حرکت ازاد داشتن
stereotypes یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
envisaging انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
file در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
to respect persons ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
stereotype یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
simulate شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
envisages انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisage انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
simulating شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
plays بازی کردن حرکت ازاد داشتن
tingling سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com