Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (33 milliseconds)
English
Persian
sinicize
مطابق اداب ورسوم چینی کردن
sinify
مطابق اداب ورسوم چینی کردن
Other Matches
sinicism
متابعت از اداب ورسوم چینی چینی پرستی
protocol
اداب ورسوم
protocols
اداب ورسوم
formality
رعایت اداب ورسوم
formal
مقید به اداب ورسوم اداری
frenchify
اداب ورسوم فرانسویها را داشتن
High Church
فرقهای که سخت پابند اداب ورسوم کلیسایی ومناجات وتسبیحات مرسوم درکلیساهستند
conventionally
برطبق ایین ورسوم قراردادی- مطابق قرارداد
ethnography
تشریح علمی نژادهای بشراز نظر اداب ورسوم و اختلافاتی که ازاین نقطه نظر با هم دارند
sinicize
جنبه چینی دادن چینی کردن
standard
مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standards
مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
keep up with the times
موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
conventional
پیروسنت ورسوم
Loudon's hollow wall
[دیوار آجری با دونوع آجر چینی کله راسته و راسته چینی]
ethos
عادات ورسوم قومی
adjust
مطابق کردن
to pattern out
ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
conventionality
مطابقت با ایین ورسوم قراردادی
hebraism
عادات ورسوم واصطلاحات عبری
sinology
مطالعه ادبیات ورسوم چین
synchronised
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronising
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronizes
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronize
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronises
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
sinify
چینی کردن
to adjust
وفق دادن
[سازگار کردن]
[مطابق کردن ]
tally
تطبیق کردن مطابق بودن
adjusts
تسویه نمودن مطابق کردن
synchronising
همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronises
همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronizes
همزمان شدن با هم مطابق کردن
adjusting
تسویه نمودن مطابق کردن
synchronised
همزمان شدن با هم مطابق کردن
sovietize
مطابق رژیم شوروی کردن
synchronize
همزمان شدن با هم مطابق کردن
tallied
تطبیق کردن مطابق بودن
tallying
تطبیق کردن مطابق بودن
tallies
تطبیق کردن مطابق بودن
to snitch
سخن چینی کردن
to form a plot
اسباب چینی کردن
gleans
خوشه چینی کردن
glean
خوشه چینی کردن
gossiping
سخن چینی کردن
conspiratress
اسباب چینی کردن
to rat
سخن چینی کردن
gleanings
خوشه چینی کردن
To tell tales. To be a gossip(an informer)
خبر چینی کردن
gossiped
سخن چینی کردن
to tattletale
[American E]
سخن چینی کردن
gleaned
خوشه چینی کردن
to tell tales
سخن چینی کردن
gossips
سخن چینی کردن
gossip
سخن چینی کردن
temporalize
مطابق مقتضیات وقت عمل کردن
kaolinize
تبدیل به خاک چینی کردن
clip
پشم چینی کوتاه کردن
clippings
پشم چینی کوتاه کردن
clips
پشم چینی کوتاه کردن
clipped
پشم چینی کوتاه کردن
adjusting
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusts
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
phoneticism
عقیده به نوشتن و املا کردن کلمه مطابق صدایا تلفظان
sanitize
مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
rite
اداب
devoir
اداب
good manners
اداب
habitude
اداب
etiquette
اداب
elegant maners
اداب
ceremonials
اداب
rules of decorum
اداب
practices
اداب
ceremonial
اداب
propriety of behaviour
اداب
mores
اداب
manners
اداب
folklore
معتقدات واداب ورسوم قدیمی واجدادی افسانههای قومی واجدادی فولکلور
religious rites
اداب دینی
liturgies
اداب نماز
liturgy
اداب نماز
preciosity
اداب دانی
tactful
مبادی اداب
punctual
اداب دان
politest
مبادی اداب
politer
مبادی اداب
polite
مبادی اداب
unmennerly
بدون اداب
unmannered
بدون اداب
tactfully
مبادی اداب
decorum
اداب دانی
he has no manners
اداب ندارد
military courtesy
اداب معاشرت نظامی
savoir vivre
دانش اداب ومعاشرت
etiquette
علم اداب معاشرت
kith
علم اداب معاشرت
tactlessly
بدون مبادی اداب
formalism
رعایت ائین و اداب
turkism
اداب وسنن ترکی
military courtesy
رفتارو اداب نظامی
customs of war
اداب عرفی جنگ
tactless
بدون مبادی اداب
punctilious
بسیار مبادی اداب
ritually
از روی اداب ومراسم
breach of propriety
عدم رعایت اداب
punctiliously
بسیار مبادی اداب
anglomania
شیفتگی برای اداب انگلیسی ها
Scotticisms
اداب وخصوصیات اسکاتلندی خسیسی
unconventionality
عدم رعایت اداب و رسوم
toilet training
اموزش اداب توالت رفتن
judaize
اداب و رسوم یهودی را پذیرفتن
americanization
پذیرش اخلاق و اداب امریکایی
to observe the proprieties
اداب معاشرت را نگاه داشتن
Scotticism
اداب وخصوصیات اسکاتلندی خسیسی
italianism
پیروی از اداب و رسوم مردم ایتالیا
smoothie
ادم مبادی اداب چرب زبان
smoothies
ادم مبادی اداب چرب زبان
cad
پست و بدون مبادی اداب بودن
cads
پست و بدون مبادی اداب بودن
smoothy
ادم مبادی اداب چرب زبان
clownish
دارای رفتار زمخت وبدون اداب
agriology
مطاله و تطبیق اداب و رسوم قبایل وحشی
propriety
قواعد متداول ومرسوم رفتارواداب سخن مراعات اداب نزاکت
occidentalist
کسیکه فرهنگ و اداب باختریان را جستجو میکند باختر شناس
bon ton
روش خوب رفتار از روی نزاکت وطبق اداب معموله
customs of war
اداب مربوط به جنگ که بدون انکه قدرت قانونی داشته باشد موردقبول دولتهاست
corresponding to
مطابق
correspondent
مطابق
correspoundent
مطابق
comply
مطابق با
complies
مطابق با
correspounding
مطابق
complied
مطابق با
incompliance with
مطابق
confirming
مطابق
respondents
مطابق
respondent
مطابق
in keeping
مطابق
correspondents
مطابق
frae
مطابق
in register
مطابق
even with
مطابق
from
مطابق
complied with
مطابق با
congurous
مطابق
pursuant
مطابق
corresponding to
مطابق با
within
مطابق
complying
مطابق با
matched
مطابق
similar
مطابق
consilient
مطابق
according to
مطابق
secundumn
مطابق
corresponding
مطابق
after
مطابق
according
مطابق
similiar
مطابق
accordant
مطابق
agreeably to
مطابق
after the manner of
بتقلید مطابق
to
برحسب مطابق
conform to
مطابق بودن با
pursuant to
مطابق برحسب
synchronised
مطابق بودن
by the square
مطابق نمونه
fashionably
مطابق معمول
corresponds
مطابق بودن
corresponded
مطابق بودن
physiologically
مطابق فیزیولوژی
constitutionally
مطابق قانون
correspound
مطابق بودن
up to date
مطابق روز
at my request
مطابق با تقاضای من
up-to-date
مطابق روز
pedagogically
مطابق فن تعلیم
synchronizes
مطابق بودن
newfashioned
مطابق مد روز
synchronize
مطابق بودن
synchronising
مطابق بودن
to correspond to
مطابق بودن
traditionally
مطابق احادیث
correspond
مطابق بودن
by my watch
مطابق ساعت من
orthodox
مطابق مرسوم
relevant
وابسته مطابق
trendy
مطابق آخرین مد
trendiest
مطابق آخرین مد
posher
مطابق مد روز
homologize
مطابق شدن
hygienically
مطابق بهداشت
poshest
مطابق مد روز
trendier
مطابق آخرین مد
corresponding
مطابق متشابه
posh
مطابق مد روز
as usual
مطابق معمول
synchronises
مطابق بودن
testamentary
مطابق با وصیت
geometrically
مطابق هندسه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com