English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (42 milliseconds)
English Persian
sanitize مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
Other Matches
sanitation مراعات اصول بهداشت بهسازی
technically مطابق اصول فنی
musically مطابق اصول موسیقی
scholastically موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
antinomian مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
to preach moral principles اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
methodize در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن
sanitarian کارشناس بهداشتی جانبدار بهداشت همگانی
perspectively ازروی علم منافرو مرایا مطابق اصول منافرو مرایا
hygienically مطابق بهداشت
rationalization انطباق با اصول عقلانی عقلانی کردن
ism اصول
tenet اصول
principles اصول
nitty-gritty اصول
root اصول
roots اصول
ism : اصول
teachings اصول
teaching اصول
doctrine اصول
doctrines اصول
technic اصول
nazism اصول نازی
monopolism اصول انحصار
denial measures اصول ممانعت
monopolosm اصول انحصار
mormonism اصول mormon ها
tenets اصول مسلم
naziism اصول نازی
roots and branches اصول وفروع
constitutionalism اصول مشروطیت
banking principles اصول بانکداری
mutualism اصول همکاری
neodoxy اصول نوین
chung shin اصول تکواندو
systems اصول وجود
systems روش اصول
technics اصول فنی
methodologies علم اصول
tenet اصول مرام
methodology علم اصول
general principles اصول کلی
communism اصول اشتراکی
copernician system اصول کپرنیک
politics اصول سیاسی
technologically اصول فنی
technological اصول فنی
relativity principles اصول نسبیت
economic principles اصول اقتصادی
system روش اصول
modernism اصول امروزی
system اصول وجود
rational principle اصول عقلیه
principles of economics اصول اقتصاد
doctrines اصول حکمت
dogma اصول عقاید
dogmas اصول عقاید
abolitionist اصول بردگی
grimace ادا و اصول
theories اصول نظری
functional اصول مبادی
prineipal parts اصول فعل
kinesiology اصول مکانیزم
principles of religion اصول مذهب
grimaces ادا و اصول
grimaced ادا و اصول
accounting principles اصول حسابداری
grimacing ادا و اصول
theory اصول نظری
doctrine اصول حکمت
creationism اصول افرینش
principles of economy اصول اقتصاد
principled دارای اصول وعقاید
principles of islamic economics اصول اقتصاد اسلامی
probity پیروی دقیق از اصول
telephone switching technique اصول اتصالات تلفنی
anomy بی توجهی به اصول دین
ex post facto شامل اصول گذشته
principles of economics اصول علم اقتصاد
modernism اصول تجدد نوگرایی
unnaturally بر خلاف اصول طبیعت
anticonstitutional مخالف اصول مشروطیت
fourteen points اصول چهارده گانه
image shearing principle اصول برش تصویر
economization رعایت اصول اقتصادی
individualism اصول استقلال فردی
democratism اصول حکومت ملی
asceticism اصول ریاضت و مرتاضی
psychologism پیروی از اصول روانی
Protestantism اصول ایین پروتستانت
unparliamentary برخلاف اصول پارلمانی
unnatural بر خلاف اصول طبیعت
to do v to one's principles برخلاف اصول خودرفتارکردن
revivalism اصول بیداری مذهبی
scientifically موافق اصول علمی
monarchism اصول سلطنت مستقل
moralist معتقد به اصول اخلاق
mutualist طرفدار اصول همدستی
moralists معتقد به اصول اخلاق
mouthing ادا و اصول در اوردن
principle of civil litigation اصول محاکمات مدنی
fascism اصول عقاید فاشیست
mouthed ادا و اصول در اوردن
mouth ادا و اصول در اوردن
Euclid's Elements اصول اقلیدس [ریاضی]
code of procedure قانون اصول محاکمات
hierarchism اصول سلسله مراتب
ethics اصول اخلاقی اخلاقیات
manichaeanism اصول فلسفه مانی
planning principles اصول برنامه ریزی
liberalism اصول ازادی خواهی
counter current principle اصول جریان متقابل
principle of criminal procedure اصول محاکمات جزائی
naturalistic موافق با اصول طبیعی
to pull a wry face اداو اصول دراوردن
Catholicism اصول مذهب کاتولیکی
civil procedure اصول محاکمات حقوقی
anomie بی توجهی به اصول دین
pauli اصول مذهبی پولس
gradualism رعایت اصول تدریج
rationale توضیح اصول عقاید
hedonics اصول خوشی ولذت
household art اصول خانه داری
sail close to the wind اندکی از اصول تجاوزکردن
Euclid's Elements اصول اقلیدس [ریاضی]
mouths ادا و اصول در اوردن
revivalist movement جنبش اصول بیداری مذهبی
the low of criminal procedure قانون اصول محاکمات جزایی
inartistic فاقد اصول هنری بی هنر
moral philosophy اصول اخلاق ایین رفتار
spiritualists طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
illiberal متعصب مخالف اصول ازادی
independency اصول استقلال کلیساهای محلی
spiritualist طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
they are t of their doctrines اصول خودرامحکم نگاه می دارند
accidence حادثه اصول صرف و نحو
they are t of their doctrines موافب اصول خودمی باشند
evolutionism اصول ترقی و تکامل تدریجی
kinesiological principle اصول حرکت شناختی بدن
democratically بر طبق اصول حکومت ملی
sansculottism پیروی از اصول انقلاب افراطی
anglicanism اصول و انتقادات کلیسای انگلیس
encyclopaedism اصول نویسندگان دایره المعارف
feudalist طرفدار اصول ملوک الطوایف
moralism رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
principled اصولی پای بند اصول
modernist هوا خواه اصول امروزی
modernists هوا خواه اصول امروزی
collectivist هواخواه اصول اجتماعی درزندگی
literacy فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
collectivism اجرای اصول اشتراکی درزندگی
unmorality عدم مراعات اصول اخلاقی
hockey چوگان بازی با اصول فوتبال
techniques اصول مهارت روش فنی
technique اصول مهارت روش فنی
vigilantism پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
syndicalism پیروی از اصول اتحادیه صنفی
rascalism اصول بی شرفی وحقه بازی
ground بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
convictism اصول گماشتن گناهکاران بکارهای سخت
presbyteral طرفدار اصول پرسبیتری وابسته به کشسش ها
idols of the theatre اوهام ناشی از اصول و قواعدمنطقی و فلسفی
prettyism اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
accounting اصول حسابداری برسی اصل و فرع
feudalism سیستم اقطاعداری اصول ملوک الطوایفی
insurrectionism اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
toryism اصول وعقاید حزب محافظه کار
essenism اصول یازندگی راهبان قدیم یهود
legitimist هواخواه اصول سلطنت با حق مشروع یا ارثی
physico theology حکمت الهی موافق اصول طبیعی
fusionist هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
trade unionism پیروی از اصول وروشهای اتحادیه اصناف
individualism اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
one of the [basic] fundamental tenets of democracy یکی از اصول پایه [اساسی] دموکراسی
truck system اصول دادن کالا به جای دستمزد به کارگران
feudality تصرف بشرط خدمت اصول ملوک الطوایفی
time the essence of the contract مدت در حالی که از اصول اساسی عقد باشد
romanism اصول عقاید کلیسای کاتولیک معتقدات کاتولیکی
ultimogeniture اصول رسیدن میراث به فرزند کهتر حق کهتری
EBNF روش انعط اف پذیر بیان اصول زبان
catechetics فن اموزش اصول دین بوسیله پرسش مسئله گویی
thermostatics اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
gymnosophy اصول وطرز زندگی فیلسوفان ومرتاضهای برهنه هندی
This is contray to all moral principles ( codes ) . این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
sanitate دارای لوازم بهداشتی کردن
books اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
book اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
phonetic system of spelling اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
booked اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
neological ناشی از تجد د مذهبی وابسته به اصول نوین یاواژه سازی در زبان
irrationlism اصول عقایدکسانی که رسیدن به مرحله یقین را از طریق اشراق والهام ممکن می دانستند
doctrinaire کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
preferentialism اصول دادن امتیازات به برخی کشورها نسبت به حقوق گمرکی کالای انها
machiavellism اصول عقایدماکیاولی فیلسوف وسیاستمدار ایتالیایی قرن 51که فلسفه استبداد جدید نیزنامیده میشود
scientific socialism بررسی سوسیالیسم از طریق امار وارقام و شواهد و مدارک و برمبنای اصول اقتصاد و جامعه شناسی
Schedule+ برنامه نرم افزاری که حاوی اصول مدیریت اطلاعات شخصی از قبیل تقویم روزانه است
constitutionalize برای بهداشت مزاج گردش کردن
owenism اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com