Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
moresque
مطابق با سبک مغربیهای افریقا
Other Matches
standard
مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standards
مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
the dark continent
افریقا
Libya
شمال افریقا
steinbock
اهوی کوچک افریقا
Guinea
کشور گینه در افریقا
steenbok
اهوی کوچک افریقا
liberian
لیبری اهل در افریقا
guineas
کشور گینه در افریقا
Ivory Coast
کرانهی مرکزی و غربی افریقا
moorish
وابسته به اهالی شمال افریقا
kaross
پوستین بی استین بومیان افریقا
barbary
کشوران اسلامی شمال افریقا
stapelia
پادزهر سمی وبدبوی افریقا
moors
اهل شمال افریقا مسلمان
moored
اهل شمال افریقا مسلمان
moor
اهل شمال افریقا مسلمان
zulu
اهل ناتال در جنوب افریقا ناتالی
harmattan
بادخشک زمستانی سواحل غربی افریقا
aardwolf
کفتار بومی جنوب و مشرق افریقا
casbah
محله بومیهای شهرهای شمالی افریقا
karroo
قطعه زمین صاف مرتفع وخشک افریقا
karoo
قطعه زمین صاف مرتفع وخشک افریقا
st helena
جزیره سنت هلن درجنوب غربی افریقا
hottentot
یکی از انواع بومیهای جنوب افریقا که اندامی کوتاه ورنگ قهوهای مایل به زرددارند
Burundi
کشور بروندی در مرکز خاوری افریقا و شرق کشور زئیر
somali
کشور سومالی واقع در افریقا اهل سومالی
bushbabies
گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbaby
گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
corresponding to
مطابق با
corresponding to
مطابق
correspoundent
مطابق
in register
مطابق
even with
مطابق
similar
مطابق
in keeping
مطابق
frae
مطابق
similiar
مطابق
complied with
مطابق با
incompliance with
مطابق
corresponding
مطابق
according
مطابق
confirming
مطابق
respondents
مطابق
respondent
مطابق
accordant
مطابق
consilient
مطابق
correspounding
مطابق
pursuant
مطابق
agreeably to
مطابق
secundumn
مطابق
comply
مطابق با
from
مطابق
after
مطابق
correspondents
مطابق
correspondent
مطابق
complying
مطابق با
within
مطابق
according to
مطابق
complied
مطابق با
complies
مطابق با
congurous
مطابق
matched
مطابق
newfashioned
مطابق مد روز
synchronizes
مطابق بودن
trendy
مطابق آخرین مد
to
برحسب مطابق
synchronize
مطابق بودن
trendiest
مطابق آخرین مد
pedagogically
مطابق فن تعلیم
at my request
مطابق با تقاضای من
synchronising
مطابق بودن
poshest
مطابق مد روز
by the square
مطابق نمونه
by my watch
مطابق ساعت من
corresponding
مطابق متشابه
posh
مطابق مد روز
orthodox
مطابق مرسوم
after the manner of
بتقلید مطابق
relevant
وابسته مطابق
physiologically
مطابق فیزیولوژی
as usual
مطابق معمول
astronomically
مطابق هیئت
posher
مطابق مد روز
conform to
مطابق بودن با
synchronises
مطابق بودن
synchrinized
مطابق بودن
adjust
مطابق کردن
corresponds
مطابق بودن
corresponded
مطابق بودن
correspond
مطابق بودن
in accordance with
مطابق موافق
traditionally
مطابق احادیث
fashionably
مطابق معمول
testamentary
مطابق با وصیت
geometrically
مطابق هندسه
homologize
مطابق شدن
hygienically
مطابق بهداشت
correspound
مطابق بودن
up-to-date
مطابق روز
to correspond to
مطابق بودن
constitutionally
مطابق قانون
up to date
مطابق روز
synchronised
مطابق بودن
trendier
مطابق آخرین مد
pursuant to
مطابق برحسب
dialectically
مطابق قواعد منطق
discretionally
مطابق میل و اختیار
meets
مطابق شرایط بودن
anatomically
مطابق علم تشریح
meet
مطابق شرایط بودن
ethnologically
مطابق علم نژادشناسی
to keep step to a band
مطابق موزیک پازدن
ethically
مطابق علم اخلاق
anno hegirae
مطابق تقویم هجری
accentually
مطابق تکیه صدا
modular
مطابق اندازه یامقیاس
biblical
مطابق کتاب مقدس
up-to-date
مطابق اخرین طرز
parallel
نظیر مطابق بودن با
up to date
مطابق اخرین طرز
paralleled
نظیر مطابق بودن با
paralleling
نظیر مطابق بودن با
parallelled
نظیر مطابق بودن با
parallelling
نظیر مطابق بودن با
parallels
نظیر مطابق بودن با
currency
مطابق روز بودن
currencies
مطابق روز بودن
classics
مطابق بهترین نمونه
classic
مطابق بهترین نمونه
quite the thing
مطابق بارسم معمول
true life
مطابق زندگی روزمره
true copy
رونوشت مطابق با اصل
technically
مطابق اصول فنی
ideal
مطابق نمونه واقعی
constitutional
مطابق قانون اساسی
metronomic
مطابق میزانه شمار
musically
مطابق اصول موسیقی
reconstructions
نمونه مطابق اصل
keping with one's view
مطابق نظرکسی بودن
reconstruction
نمونه مطابق اصل
cut-and-dried
مطابق نقشه وبرنامه
cut and dry
مطابق نقشه وبرنامه
cut and dried
مطابق نقشه وبرنامه
pedagogical teaching
اموزش مطابق فن تعلیم
pedagogically
مطابق علم اموزش
ideals
مطابق نمونه واقعی
sunwise
مطابق گردش عقربک ساعت
that i snot in keepingwith our
این مطابق نظریه مانیست
standardization
مطابق معیار خاص دراوردن
sovietize
مطابق رژیم شوروی کردن
scriptural
مطابق متن کتاب مقدس
with the sun
مطابق گردش عقربک ساعت
modelled
مطابق مدل معینی در اوردن
standardising
مطابق درجه معینی دراوردن
standardize
مطابق درجه معینی دراوردن
standardizes
مطابق درجه معینی دراوردن
standardizing
مطابق درجه معینی دراوردن
up to date
امروزی تازه مطابق روز
up-to-date
امروزی تازه مطابق روز
update
مطابق روز پیش بردن
synchronised
همزمان شدن با هم مطابق کردن
standardises
مطابق درجه معینی دراوردن
standardised
مطابق درجه معینی دراوردن
modeled
مطابق مدل معینی در اوردن
models
مطابق مدل معینی در اوردن
model
مطابق مدل معینی در اوردن
grammatically
مطابق ایین دستوریاصرف ونحو
updates
مطابق روز پیش بردن
adjusting
تسویه نمودن مطابق کردن
updated
مطابق روز پیش بردن
adjusts
تسویه نمودن مطابق کردن
ideally
مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
synchronises
همزمان شدن با هم مطابق کردن
phonetioist
طرفداری املای مطابق صدا
answered
بدرد خوردن مطابق بودن
answering
بدرد خوردن مطابق بودن
conventional
مرسوم مطابق ایین وقاعده
synchronizes
همزمان شدن با هم مطابق کردن
answer
بدرد خوردن مطابق بودن
answers
بدرد خوردن مطابق بودن
synchronize
همزمان شدن با هم مطابق کردن
tallied
تطبیق کردن مطابق بودن
orthodox
مطابق عقاید کلیسای مسیح
ethnically
مطابق علم طوایف بشر
tallies
تطبیق کردن مطابق بودن
tally
تطبیق کردن مطابق بودن
synchronising
همزمان شدن با هم مطابق کردن
tallying
تطبیق کردن مطابق بودن
symptomatic
مطابق نشانه بیماری نماینده
grammatical
صرف و نحوی مطابق قواعد دستور
clockwise
مطابق گردش عقربههای ساعت راستگرد
temporalize
مطابق مقتضیات وقت عمل کردن
to pursue a plan
مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
to marry well
جفت
[زوج]
مطابق بهم بودن
sinify
مطابق اداب ورسوم چینی کردن
sinicize
مطابق اداب ورسوم چینی کردن
conventionally
برطبق ایین ورسوم قراردادی- مطابق قرارداد
standardized
مطابق نمونه و معیار عمومی تهیه شده
standard load
بار مهمات مطابق نمونه یا تنظیم شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com