Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 232 (16 milliseconds)
English
Persian
correspond
مطابق بودن
corresponded
مطابق بودن
corresponds
مطابق بودن
synchronised
مطابق بودن
synchronises
مطابق بودن
synchronising
مطابق بودن
synchronize
مطابق بودن
synchronizes
مطابق بودن
correspound
مطابق بودن
synchrinized
مطابق بودن
to correspond to
مطابق بودن
Search result with all words
answer
بدرد خوردن مطابق بودن
answered
بدرد خوردن مطابق بودن
answering
بدرد خوردن مطابق بودن
answers
بدرد خوردن مطابق بودن
tallied
تطبیق کردن مطابق بودن
tallies
تطبیق کردن مطابق بودن
tally
تطبیق کردن مطابق بودن
tallying
تطبیق کردن مطابق بودن
meet
مطابق شرایط بودن
meets
مطابق شرایط بودن
parallel
نظیر مطابق بودن با
paralleled
نظیر مطابق بودن با
paralleling
نظیر مطابق بودن با
parallelled
نظیر مطابق بودن با
parallelling
نظیر مطابق بودن با
parallels
نظیر مطابق بودن با
currencies
مطابق روز بودن
currency
مطابق روز بودن
conform to
مطابق بودن با
keping with one's view
مطابق نظرکسی بودن
to marry well
جفت
[زوج]
مطابق بهم بودن
Other Matches
standards
مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standard
مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
incompliance with
مطابق
similar
مطابق
corresponding
مطابق
according to
مطابق
in register
مطابق
according
مطابق
confirming
مطابق
in keeping
مطابق
respondents
مطابق
accordant
مطابق
consilient
مطابق
corresponding to
مطابق
correspoundent
مطابق
correspounding
مطابق
pursuant
مطابق
even with
مطابق
congurous
مطابق
frae
مطابق
secundumn
مطابق
similiar
مطابق
complied with
مطابق با
corresponding to
مطابق با
agreeably to
مطابق
respondent
مطابق
after
مطابق
matched
مطابق
from
مطابق
complying
مطابق با
complied
مطابق با
complies
مطابق با
comply
مطابق با
within
مطابق
correspondents
مطابق
correspondent
مطابق
as usual
مطابق معمول
homologize
مطابق شدن
pursuant to
مطابق برحسب
constitutionally
مطابق قانون
relevant
وابسته مطابق
astronomically
مطابق هیئت
testamentary
مطابق با وصیت
up-to-date
مطابق روز
pedagogically
مطابق فن تعلیم
posher
مطابق مد روز
by my watch
مطابق ساعت من
by the square
مطابق نمونه
adjust
مطابق کردن
up to date
مطابق روز
geometrically
مطابق هندسه
fashionably
مطابق معمول
trendier
مطابق آخرین مد
corresponding
مطابق متشابه
at my request
مطابق با تقاضای من
in accordance with
مطابق موافق
to
برحسب مطابق
hygienically
مطابق بهداشت
physiologically
مطابق فیزیولوژی
orthodox
مطابق مرسوم
trendy
مطابق آخرین مد
newfashioned
مطابق مد روز
after the manner of
بتقلید مطابق
trendiest
مطابق آخرین مد
posh
مطابق مد روز
poshest
مطابق مد روز
traditionally
مطابق احادیث
pedagogically
مطابق علم اموزش
pedagogical teaching
اموزش مطابق فن تعلیم
ethnologically
مطابق علم نژادشناسی
modular
مطابق اندازه یامقیاس
ethically
مطابق علم اخلاق
discretionally
مطابق میل و اختیار
biblical
مطابق کتاب مقدس
metronomic
مطابق میزانه شمار
dialectically
مطابق قواعد منطق
classic
مطابق بهترین نمونه
cut and dried
مطابق نقشه وبرنامه
anno hegirae
مطابق تقویم هجری
anatomically
مطابق علم تشریح
cut and dry
مطابق نقشه وبرنامه
accentually
مطابق تکیه صدا
true life
مطابق زندگی روزمره
to keep step to a band
مطابق موزیک پازدن
cut-and-dried
مطابق نقشه وبرنامه
reconstruction
نمونه مطابق اصل
up-to-date
مطابق اخرین طرز
musically
مطابق اصول موسیقی
constitutional
مطابق قانون اساسی
ideal
مطابق نمونه واقعی
ideals
مطابق نمونه واقعی
classics
مطابق بهترین نمونه
technically
مطابق اصول فنی
reconstructions
نمونه مطابق اصل
quite the thing
مطابق بارسم معمول
up to date
مطابق اخرین طرز
true copy
رونوشت مطابق با اصل
adjusts
تسویه نمودن مطابق کردن
scriptural
مطابق متن کتاب مقدس
phonetioist
طرفداری املای مطابق صدا
grammatically
مطابق ایین دستوریاصرف ونحو
sovietize
مطابق رژیم شوروی کردن
standardization
مطابق معیار خاص دراوردن
sunwise
مطابق گردش عقربک ساعت
with the sun
مطابق گردش عقربک ساعت
adjusting
تسویه نمودن مطابق کردن
moresque
مطابق با سبک مغربیهای افریقا
that i snot in keepingwith our
این مطابق نظریه مانیست
updated
مطابق روز پیش بردن
ethnically
مطابق علم طوایف بشر
synchronises
همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronizes
همزمان شدن با هم مطابق کردن
ideally
مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
synchronize
همزمان شدن با هم مطابق کردن
model
مطابق مدل معینی در اوردن
standardizing
مطابق درجه معینی دراوردن
modeled
مطابق مدل معینی در اوردن
modelled
مطابق مدل معینی در اوردن
models
مطابق مدل معینی در اوردن
up to date
امروزی تازه مطابق روز
up-to-date
امروزی تازه مطابق روز
standardizes
مطابق درجه معینی دراوردن
updates
مطابق روز پیش بردن
orthodox
مطابق عقاید کلیسای مسیح
standardised
مطابق درجه معینی دراوردن
standardises
مطابق درجه معینی دراوردن
symptomatic
مطابق نشانه بیماری نماینده
conventional
مرسوم مطابق ایین وقاعده
update
مطابق روز پیش بردن
standardising
مطابق درجه معینی دراوردن
standardize
مطابق درجه معینی دراوردن
synchronised
همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronising
همزمان شدن با هم مطابق کردن
temporalize
مطابق مقتضیات وقت عمل کردن
sinicize
مطابق اداب ورسوم چینی کردن
sinify
مطابق اداب ورسوم چینی کردن
grammatical
صرف و نحوی مطابق قواعد دستور
clockwise
مطابق گردش عقربههای ساعت راستگرد
to pursue a plan
مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
conventionally
برطبق ایین ورسوم قراردادی- مطابق قرارداد
rhetorically
مطابق علم معانی بیان یا فصاحت فصیحانه
accordantly
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
standardized
مطابق نمونه و معیار عمومی تهیه شده
standard load
بار مهمات مطابق نمونه یا تنظیم شده
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
It is to your taste (liking).
باب دندان شما است ( مطابق میل وسلیقه )
phonetist
متخصص ترکیب صداها طرفداری املای مطابق صدا
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
scholastically
موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
phoneticism
عقیده به نوشتن و املا کردن کلمه مطابق صدایا تلفظان
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
an iconic statue
مجسمهای که از روی نمونه و مطابق قرارداد صنعتی ساخته شده باشد
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
having
مالک بودن ناگزیر بودن
resides
ساکن بودن مقیم بودن
have
مالک بودن ناگزیر بودن
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
consist
شامل بودن عبارت بودن از
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
resided
ساکن بودن مقیم بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
consists
شامل بودن عبارت بودن از
owe
مدیون بودن مرهون بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com