English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 197 (9 milliseconds)
English Persian
ethnically مطابق علم طوایف بشر
Other Matches
ethnological وابسته به نژادشناسی مربوط بعلم طوایف بشر
standard مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standards مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
according to مطابق
confirming مطابق
correspoundent مطابق
after مطابق
matched مطابق
correspondent مطابق
frae مطابق
correspondents مطابق
in register مطابق
incompliance with مطابق
in keeping مطابق
corresponding to مطابق با
correspounding مطابق
from مطابق
congurous مطابق
within مطابق
corresponding to مطابق
complied with مطابق با
pursuant مطابق
secundumn مطابق
corresponding مطابق
according مطابق
respondent مطابق
respondents مطابق
complying مطابق با
comply مطابق با
complies مطابق با
similar مطابق
complied مطابق با
similiar مطابق
agreeably to مطابق
consilient مطابق
even with مطابق
accordant مطابق
correspound مطابق بودن
traditionally مطابق احادیث
corresponded مطابق بودن
corresponds مطابق بودن
newfashioned مطابق مد روز
correspond مطابق بودن
constitutionally مطابق قانون
corresponding مطابق متشابه
orthodox مطابق مرسوم
synchronizes مطابق بودن
after the manner of بتقلید مطابق
synchronize مطابق بودن
synchronising مطابق بودن
as usual مطابق معمول
astronomically مطابق هیئت
by my watch مطابق ساعت من
by the square مطابق نمونه
synchronises مطابق بودن
up-to-date مطابق روز
conform to مطابق بودن با
up to date مطابق روز
physiologically مطابق فیزیولوژی
adjust مطابق کردن
relevant وابسته مطابق
synchronised مطابق بودن
pursuant to مطابق برحسب
to برحسب مطابق
synchrinized مطابق بودن
testamentary مطابق با وصیت
trendier مطابق آخرین مد
trendiest مطابق آخرین مد
trendy مطابق آخرین مد
at my request مطابق با تقاضای من
to correspond to مطابق بودن
posh مطابق مد روز
posher مطابق مد روز
fashionably مطابق معمول
geometrically مطابق هندسه
homologize مطابق شدن
hygienically مطابق بهداشت
in accordance with مطابق موافق
pedagogically مطابق فن تعلیم
poshest مطابق مد روز
ethnologically مطابق علم نژادشناسی
musically مطابق اصول موسیقی
ethically مطابق علم اخلاق
quite the thing مطابق بارسم معمول
technically مطابق اصول فنی
ideals مطابق نمونه واقعی
discretionally مطابق میل و اختیار
dialectically مطابق قواعد منطق
anno hegirae مطابق تقویم هجری
accentually مطابق تکیه صدا
keping with one's view مطابق نظرکسی بودن
anatomically مطابق علم تشریح
true copy رونوشت مطابق با اصل
true life مطابق زندگی روزمره
metronomic مطابق میزانه شمار
pedagogical teaching اموزش مطابق فن تعلیم
pedagogically مطابق علم اموزش
ideal مطابق نمونه واقعی
to keep step to a band مطابق موزیک پازدن
parallelling نظیر مطابق بودن با
parallel نظیر مطابق بودن با
up-to-date مطابق اخرین طرز
up to date مطابق اخرین طرز
currency مطابق روز بودن
currencies مطابق روز بودن
classics مطابق بهترین نمونه
classic مطابق بهترین نمونه
modular مطابق اندازه یامقیاس
biblical مطابق کتاب مقدس
paralleled نظیر مطابق بودن با
paralleling نظیر مطابق بودن با
parallelled نظیر مطابق بودن با
parallels نظیر مطابق بودن با
meets مطابق شرایط بودن
reconstructions نمونه مطابق اصل
reconstruction نمونه مطابق اصل
cut-and-dried مطابق نقشه وبرنامه
cut and dry مطابق نقشه وبرنامه
cut and dried مطابق نقشه وبرنامه
constitutional مطابق قانون اساسی
meet مطابق شرایط بودن
model مطابق مدل معینی در اوردن
answers بدرد خوردن مطابق بودن
updated مطابق روز پیش بردن
modelled مطابق مدل معینی در اوردن
answering بدرد خوردن مطابق بودن
with the sun مطابق گردش عقربک ساعت
moresque مطابق با سبک مغربیهای افریقا
update مطابق روز پیش بردن
answered بدرد خوردن مطابق بودن
answer بدرد خوردن مطابق بودن
tallied تطبیق کردن مطابق بودن
tallying تطبیق کردن مطابق بودن
that i snot in keepingwith our این مطابق نظریه مانیست
ideally مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
tally تطبیق کردن مطابق بودن
sunwise مطابق گردش عقربک ساعت
tallies تطبیق کردن مطابق بودن
standardization مطابق معیار خاص دراوردن
sovietize مطابق رژیم شوروی کردن
modeled مطابق مدل معینی در اوردن
scriptural مطابق متن کتاب مقدس
updates مطابق روز پیش بردن
phonetioist طرفداری املای مطابق صدا
models مطابق مدل معینی در اوردن
symptomatic مطابق نشانه بیماری نماینده
standardize مطابق درجه معینی دراوردن
standardizes مطابق درجه معینی دراوردن
standardizing مطابق درجه معینی دراوردن
up-to-date امروزی تازه مطابق روز
synchronising همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronised همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronises همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronize همزمان شدن با هم مطابق کردن
up to date امروزی تازه مطابق روز
synchronizes همزمان شدن با هم مطابق کردن
orthodox مطابق عقاید کلیسای مسیح
conventional مرسوم مطابق ایین وقاعده
standardising مطابق درجه معینی دراوردن
standardised مطابق درجه معینی دراوردن
adjusts تسویه نمودن مطابق کردن
standardises مطابق درجه معینی دراوردن
adjusting تسویه نمودن مطابق کردن
grammatically مطابق ایین دستوریاصرف ونحو
grammatical صرف و نحوی مطابق قواعد دستور
temporalize مطابق مقتضیات وقت عمل کردن
to pursue a plan مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
clockwise مطابق گردش عقربههای ساعت راستگرد
sinify مطابق اداب ورسوم چینی کردن
sinicize مطابق اداب ورسوم چینی کردن
to marry well جفت [زوج] مطابق بهم بودن
standardized مطابق نمونه و معیار عمومی تهیه شده
rhetorically مطابق علم معانی بیان یا فصاحت فصیحانه
standard load بار مهمات مطابق نمونه یا تنظیم شده
conventionally برطبق ایین ورسوم قراردادی- مطابق قرارداد
accordantly بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
It is to your taste (liking). باب دندان شما است ( مطابق میل وسلیقه )
phonetist متخصص ترکیب صداها طرفداری املای مطابق صدا
phoneticism عقیده به نوشتن و املا کردن کلمه مطابق صدایا تلفظان
scholastically موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
an iconic statue مجسمهای که از روی نمونه و مطابق قرارداد صنعتی ساخته شده باشد
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
synchronizes همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronises همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronised همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronize همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronising همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
to adjust وفق دادن [سازگار کردن] [مطابق کردن ]
formfitting مطابق طرح بدن بشکل بدن
stylish باب روز مطابق مد روز
sanitize مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
perspectively ازروی علم منافرو مرایا مطابق اصول منافرو مرایا
adjusting مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusts مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
carload shipment حمل بار مطابق با فرفیت بارگیری خودرو یا کشتی ارسال باربه اندازه فرفیت حمل بار
clockwise مطابق گردش عقربه ساعت در جهت عقربه ساعت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com