English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 146 (8 milliseconds)
English Persian
exaction مطالبه بزور
Search result with all words
exact بزور مطالبه کردن
exacted بزور مطالبه کردن
exacts بزور مطالبه کردن
Other Matches
claim for indemnification ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
trover دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
claimed مطالبه
claiming مطالبه
claims مطالبه
demanded مطالبه
demand مطالبه
demands مطالبه
claim مطالبه
undercharge کم مطالبه کردن از
claimant مطالبه کننده
to call in مطالبه کردن
demander مطالبه کننده
unclaimed مطالبه نشده
exactable قابل مطالبه
omittance is no quit tance مطالبه نکردن
claimable قابل مطالبه
demand note مطالبه نامه
energy demand مطالبه انرژی
demandable قابل مطالبه
claim مطالبه کردن
demanded <adj.> <past-p.> مطالبه شده
demands مطالبه کردن
demands درخواست مطالبه
demanded مطالبه کردن
demanded درخواست مطالبه
demand مطالبه کردن
claimed مطالبه کردن
claimed <adj.> <past-p.> مطالبه شده
charge مطالبه بها
claims مطالبه کردن
claiming مطالبه کردن
charges مطالبه بها
demand درخواست مطالبه
asked <adj.> <past-p.> مطالبه شده
unasked مطالبه نشده ناپرسیده
claim guarantee form مطالبه پرداخت ضمانتنامه
claim under a guarantee مطالبه تحت ضمانتنامه
exigible خواستنی مطالبه کردنی
to make a demand on somebody مطالبه کردن از کسی
demand مطالبه تقاضا کردن
demanded مطالبه تقاضا کردن
demands مطالبه تقاضا کردن
by force بزور
barely <adv.> بزور
just [enough] <adv.> بزور
perforce of بزور
by the he and ears بزور
buyer's option to duble مقداربیشتری از مبیع مطالبه کند
time deposits مطالبه نقدی موجل از بانک
exact عین به زور مطالبه کردن
exacted عین به زور مطالبه کردن
exacts عین به زور مطالبه کردن
lugs بزور کشیدن
pully haul بزور کشیدن
packs بزور جا دادن
to tear at بزور کشیدن
reave بزور بردن
lug بزور کشیدن
lugged بزور کشیدن
By dint of hard work. بزور کاروتلاش
to put out of face بزور بردن
to force a laugh بزور خندیدن
forcing بزور بازکردن
forces بزور بازکردن
force بزور بازکردن
lugging بزور کشیدن
grab off بزور گرفتن
pack بزور جا دادن
blackjack بزور و باتهدید
coercing بزور وادار کردن
coerces بزور وادار کردن
coerced بزور وادار کردن
coerce بزور وادار کردن
to pluck off a shoe کفشی را بزور کندن
hustling بزور وادار کردن
he boasts of his strengeth بزور خود می نازد
usurps بزور گرفتن ربودن
procrustean بزور بکار وادارنده
usurping بزور گرفتن ربودن
detrude بزور پیش بردن
muscle بزور وارد شدن
muscles بزور وارد شدن
effusions اضافه جریان بزور
effusion اضافه جریان بزور
hustles بزور وادار کردن
extortion اخذ بزور و عنف
hustled بزور وادار کردن
She barely managed to get her diplome. بزور دیپلمش راگرفت
He can hardly walk. بزور راه می رود
hustle بزور وادار کردن
to scrape through بزور ردشدن یاگذشتن
to expel [from] بزور خارج کردن [از]
usurp بزور گرفتن ربودن
seller's option to duble از مقدار مبیع کم یا ثمن بیشتری مطالبه کند
pray in aid دعوی مطالبه منافع ناشی ازمحتویات یک سند
extorting بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
hog خوک پرواری بزور گرفتن
hogged خوک پرواری بزور گرفتن
hogs خوک پرواری بزور گرفتن
dragoons بزور شکنجه بکاری واداشتن
dragoon بزور شکنجه بکاری واداشتن
packs توده کردن بزور چپاندن
extorted بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
extort بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
gouging با اسکنه کندن بزور ستاندن
gouges با اسکنه کندن بزور ستاندن
gouged با اسکنه کندن بزور ستاندن
gouge با اسکنه کندن بزور ستاندن
pack توده کردن بزور چپاندن
extorts بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
To make a forcible entry into a building. بزور وارد ساختمانی شدن
wresting بزور قاپیدن و غصب کردن
wrest بزور قاپیدن و غصب کردن
wrests بزور قاپیدن و غصب کردن
wrested بزور قاپیدن و غصب کردن
screw money out of a person بزور پول از کسی گرفتن
deforciant کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
intrusive بزور داخل شونده فرو رونده
grates صدای خشن دراوردن بزور ست اندن
grate صدای خشن دراوردن بزور ست اندن
to ram a thing intoa person چیزیرا بزور تکراردرمغز کسی فروکردن
grated صدای خشن دراوردن بزور ست اندن
by the skin of one's teeth <idiom> بزور [با زحمت] کاری را با موفقیت انجام دادن
He forced his way thru the crowd . بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
property in action مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
horse اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
things in action اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
bouse بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
we had a narrow majority بزور اکثریت پیدا کردیم اکثریت کمی داشتیم
constraining بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constrain بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constrains بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
use and occupation عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
expels منفصل کردن بزور خارج کردن
expelling منفصل کردن بزور خارج کردن
expelled منفصل کردن بزور خارج کردن
expel منفصل کردن بزور خارج کردن
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
drag کشیدن بزور کشیدن
dragged کشیدن بزور کشیدن
drags کشیدن بزور کشیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com