English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
agrobiology مطالعهء مواد غذایی خاک زیست شناسی خاک
Other Matches
provision room انبار مواد غذایی
Adulterated foodstuff. مواد غذایی تقلبی
psychbiology علم مطالعه ارتباط میان روانشناسی وزیست شناسی زیست شناسی روانی
bionomics زیوه شناسی شاخهای از علم زیست شناسی که از رابطه موجودات زنده بامحیطبحث میکند
malnutrition تغذیه ناقص نرسیدن مواد غذایی
cure meat نمک سود کردن مواد غذایی
self digestion جذب خود بخود مواد غذایی
commissary store annex شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
lateral meniscus منیسک خارجی [کالبد شناسی] [زیست شناسی]
to tip something [British E] ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
ration credit تضمین سلامت مواد غذایی جیره ارتش
immunogenetics رشتهای از اتم شناسی که درباره روابط مرض و وراثبت یا نژاد بحث میکند مطالعه ارتباط داخلی از لحاظ زیست شناسی
commissaries فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
commissary فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
k ration بسته کوچک مواد غذایی ارتشی برای موارد فوق العاده
In the long run fatty food makes your arteries clog up. در دراز مدت مواد غذایی پر چربی باعث گرفتگی رگها می شوند .
biomass feedstock مواد اولیه زیست توده
biologism زیست شناسی
biology زیست شناسی
environmentalism محیط زیست شناسی
bioclimatology زیست اقلیم شناسی
geobiology زمین زیست شناسی
phenology زیست پدیده شناسی
life zone منطقه زیست شناسی
gene analysis بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
genetic analysis بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
to be parasitic [on] انگلی شدن [زیست شناسی]
host organism ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
host ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
bionic وابسته به زیست سازه شناسی
genetic screen بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
biologic زیست شناسی معرفت الحیات
to be parasitic [on] پارازیتی شدن [زیست شناسی]
paleontology مبحث زیست شناسی دوران قدیم
biotecture [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
genetic screen بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
adenoid لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
pharyngeal tonsil لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
gene analysis بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
genetic analysis بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
medial meniscus منیسک داخلی [زیست شناسی] [کالبدشناسی]
nasopharyngeal tonsil لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
biology زیست شناسی زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه
paleontologist ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
radiobiology مبحث زیست شناسی مربوط به تشعشعات رادیو اکتیو
genetics شاخهای از علم زیست شناسی که در باره انتقال وراثت
phenology مبحث رابطه بین اب وهواوتغییرات حاصله در پدیدههای زیست شناسی
limnology بخشی از زیست شناسی که درباره موجودات اب شیرین بحث میکند
biocenology رشتهای از زیست شناسی که از اجتماعی موجودات و تاثیرانها بریکدیگر بحث میکند
hematology شاخهای از زیست شناسی که درباره خون ودستگاههای خونساز بحث میکند
biogeography رشتهای از زیست شناسی که درباره طرزانتشار و پخش حیوانات ونباتات بحث میکند
biotechnology ان قسمت از مباحث فنی که مربوط به اعمال قواعد زیست شناسی درانسان وماشین الات است
colony گروهی از جانوران یا گیاهان یا جانوران تک سلولی هم نوع که با هم زندگی یا رشد می کنند [زیست شناسی]
assyriology مطالعهء زبان و هنر و تاریخ اشور
astronautics مطالعهء امکان مسافرت بکرات دیگر
aerostatics مبحث مطالعهء اجسام ساکن و مایعات و گازها در هوا
ptomaine مواد الی قلیایی سمی که دراثر پوسیدگی باکتریها برروی مواد ازتی تشکیل میگردد
eco-branch شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
transudate مواد فرانشت شده مواد مترشحه
durable material مواد غیراستهلاکی مواد بادوام زیاد
dye-stuff ماده رنگی در رنگرزی الیاف [این رنگینه ها یا بصورت سنتی از مواد طبیعی مانند اکثر گیاهان و بعضی حیوانات و یا از مواد شیمیایی تهیه می شوند]
magnaflux نام انحصاری تست غیرمخربی برای مواد مغناطیسی بااستفاده از میدانهای مغناطیسی و مواد فلورسان
enzyme مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
enzymes مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
environmental preservation نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
entomology حشره شناسی [حشره شناسی] [جانور شناسی] [رشته دانشگاهی]
slated items مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
trophic غذایی
dietetical غذایی
alimental غذایی
messes هم غذایی
mess هم غذایی
alimentary غذایی
philological وابسته به واژه شناسی یازبان شناسی تاریخی وتطبیقی
dieting رژیم غذایی
diets رژیم غذایی
food poisoning مسمویت غذایی
food chains زنجیره غذایی
food chain زنجیره غذایی
dieting برنامه غذایی
dieted برنامه غذایی
ration جیره غذایی
rationed جیره غذایی
rations جیره غذایی
diet رژیم غذایی
dieted رژیم غذایی
diet برنامه غذایی
diets برنامه غذایی
foodstuffs ماده غذایی
foodstuff ماده غذایی
regimens پرهیز غذایی
food program برنامه غذایی
lymph شیره غذایی
regimen پرهیز غذایی
food industries صنایع غذایی
nutritiveness خاصیت غذایی
food web شبکه غذایی
food pyramid هرم غذایی
food preference پسند غذایی
food perference رجحان غذایی
food packet بسته غذایی
food dtufe stuff ماده غذایی
food deprivation محرومیت غذایی
philology زبان شناسی تاریخی وتطبیقی واژه شناسی
bacteriologic مربوط به میکرب شناسی وابسته به باکتری شناسی
dailgy food allowance جیره غذایی روزانه
dietary مربوط به رژیم غذایی
macronutrient عنصر غذایی پر مصرف
dietetic وابسته به رژیم غذایی
micronutrient عنصر غذایی کم مصرف
botulism مسمومیت غذایی حاد
I'm on a diet. من رژیم غذایی دارم.
grazing food chain زنجیره غذایی چرندگان
annual food plan برنامه غذایی سالیانه
dietetics برنامه ریزی غذایی
desiccant مواد خشک کننده گیاهان مواد شیمیایی خشک کننده روییدنیها
nutrients ماده مقوی از لحاظ غذایی
nutrient ماده مقوی از لحاظ غذایی
sitology علم تغذیه ورژیم غذایی
ration factor ضریب اماد جیره غذایی
master menu برنامه غذایی اصلی یکان
ration basis مبنای محاسبه جیره غذایی
stirabout غذایی شبیه اش جو جنب وجوش
table of food equivalents جدول ارزش جیره غذایی
convenience food غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
convenience foods غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
I musn't eat food containing ... من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم.
ration scale مقیاس یا مبنای محاسبه جیره غذایی
master menu لیست مبنای جیره غذایی اصلی
to have the munchies for something یکدفعه هوس چیزی [غذایی] را کردن
dietetics فن پرهیز یا رژیم غذایی مبحث اغذیه
packed lunch غذایی که به صورت بسته به مدرسه یا سر کار میبرید
zoo ecology قسمتی از علم جانور شناسی که در باره روابط جانور بامحیط خود بحث میکند بوم شناسی حیوانی
karyology هسته شناسی مبحثی ازعلم سلول شناسی ک ه درباره تشریح هسته سلولی وساحتمان کروموسوم بحث میکند
typology گونه شناسی نوع شناسی
neurologic وابسته به عصب شناسی یا پی شناسی
kinematics حرکت شناسی جنبش شناسی
cereal حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
cereals حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
ornithology پرنده شناسی [جانور شناسی] [پرنده شناسی]
fudging غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
fudged غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
fudge غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
fudges غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
biogen زیست زا
symbion هم زیست
performance of the dam زیست سد
bio- زیست -
subsistence زیست
pathologically از لخاظ ناخوشی شناسی ازروی علم ناخوشی شناسی
laryngological وابسته به حنجره شناسی مبنی بر علم حنجره شناسی
exvia برون زیست
modus vivendi شیوه زیست
biological زیست شناختی
biologically زیست شناختی
biochemistry زیست شیمی
livability زیست پذیری
subsisted زیست کردن
viability زیست پذیری
subsistence مربوط به زیست
subsistence وسایل زیست
libidinal زیست مایهای
life force زیست نیرو
biological chemistry زیست شیمی
existences زیست موجودیت
existence زیست موجودیت
biochemistry زیست- شیمی
libidos زیست مایه
libido زیست مایه
liveware زیست افزار
life space فضای زیست
biotype زیست گروه
biospher زیست کره
biopolymer زیست بسپار
biosphere فضای زیست
biometry زیست سنجی
biometrics زیست سنجش
biometrics زیست سنجی
biomechanics زیست مکانیک
biosphere زیست کره
homelands زیست بوم
biome زیست بوم
biome اقلیم زیست
eco- زیست بوم
biosphere زیست سپهر
biotechnology زیست فناوری
inhabitant زیست کننده در
environments محیط زیست
environment محیط زیست
subsist زیست کردن
subsisting زیست کردن
subsists زیست کردن
biophysics زیست- فیزیک
biogenosphere زیست کره
joie de vivre زیست شادی
biochemist زیست شیمیدان
biochemists زیست شیمیدان
biogas زیست گاز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com