English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
gestalt psychology مطالعه قوه ادراک و رفتار از نقطه نظرواکنش شخصی در برابرامورکلی
Other Matches
morse alphabet or code الفبای خط و نقطه که شخصی بنام morse برای تلگراف اختراع کرد
feasability study مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
karyosystematice بخشی از رده بندی موجودات که روابط طبیعی انهارابوسیله مطالعه خصوصیات سلولی موجودات مورد مطالعه قرارمیدهد
junctions محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
Act your age [and not your shoe size] ! به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
reference point نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
f.drss جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
control point نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
triple point نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
bearing موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
ti;me to go زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
line of vision خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
pointillism شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
free drop برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
switching مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
zero پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
azimuth موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
marks هدف نقطه اغاز نقطه فرود
approaches فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approached فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approach فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
load point نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
mark هدف نقطه اغاز نقطه فرود
pyramid spot نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
crossing points نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing point نقطه تقاطع نقطه تلاقی
flash point نقطه الوگیری نقطه افروزش
holding point نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
roll in point نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
sentence ادراک
sentences ادراک
sentience ادراک
sensed ادراک
perceptions ادراک
senses ادراک
scents ادراک
of no understanding بی ادراک
cognizance ادراک
scenting ادراک
scent ادراک
hindsight ادراک
realization ادراک
sentient با ادراک
perception ادراک
sentencing ادراک
cognition ادراک
sense ادراک
savviest ادراک
savvier ادراک
conceptualization ادراک
notional ادراک
understandings ادراک
savvey ادراک
realising [British] ادراک
mental perception ادراک
ideas ادراک
concepts ادراک
realizing ادراک
savvy ادراک
knowledge ادراک
cognition ادراک
understanding ادراک
inapprehensive بی ادراک
conceptions ادراک
uptake ادراک
conception ادراک
cognisance [British] ادراک
understanding ادراک
mother wit ادراک
comprehension قوه ادراک
comprehensions قوه ادراک
perceive ادراک کردن
perceived ادراک کردن
depth perception ادراک عمق
perceiving ادراک کردن
perceives ادراک کردن
animadversion قوهء ادراک
perceptibility ادراک پذیری
time perception ادراک زمان
subliminal perception ادراک زیراستانهای
subaudition ادراک ضمنی
stereognosis ادراک سه بعدی
Impressionism در باره ادراک
self perception ادراک خویشتن
space perception ادراک فضایی
person perception ادراک اشخاص
social perception ادراک اجتماعی
perceptual speed سرعت ادراک
percipient ادراک کننده
telesthesia ادراک فراحسی
notion ادراک فکری
visual perception ادراک دیداری
impression ادراک خاطره
realizer ادراک کننده
sixth sense قوه ادراک
nous قوه ادراک
impressions ادراک خاطره
inapprehensible غیرقابل ادراک
perceptible ادراک شدنی
agnosia ادراک پریشی
notions ادراک فکری
extrasensory perception ادراک فراحسی
selective perception ادراک انتخابی
esp ادراک فراحسی
coconsciousness ادراک چیزهای یکسان
percipient وابسته به ادراک وبینش
simultanagnosia ادراک پریشی همزمانی
unknowingly غیرقابل ادراک و فهم
coconscious ادراک چیزهای یکسان
autotopagnosia ادراک پریشی اندامی
unknowing غیرقابل ادراک و فهم
auditory projection area ناحیه ادراک شنیداری
auditory agnosia ادراک پریشی شنیداری
tactile agnosia ادراک پریشی بساوشی
astereognosis ادراک پریشی بساوشی
asomatognosia ادراک پریشی تنی
perceived self خود ادراک شده
perceptions مشاهده قوه ادراک
head piece ادراک ادم باهوش
pattern perception test ازمون ادراک طرحها
non compos mentis فاقدقوه تعقل و ادراک
visual agnosia ادراک پریشی دیداری
subception ادراک نیمه هشیار
anosognosia ادراک پریشی نقیصهای
prosopagnosia ادراک پریشی چهرهای
perception مشاهده قوه ادراک
color agnosia ادراک پریشی رنگ
esthesia فرفیت احساس و ادراک حساسیت
grip نیروی گرفتن ادراک و دریافت
anomaloscope نابهنجاری سنج ادراک رنگ
gripping نیروی گرفتن ادراک و دریافت
grips نیروی گرفتن ادراک و دریافت
gripped نیروی گرفتن ادراک و دریافت
unknowable غیر قابل ادراک و فهم
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
extemporal بی مطالعه
studying مطالعه
etude مطالعه
extemporarily بی مطالعه
studies مطالعه
offhandedly بی مطالعه
offhanded بی مطالعه
off hand بی مطالعه
reading مطالعه
perusal مطالعه
study مطالعه
readings مطالعه
inconceivable غیر قابل ادراک باور نکردنی
analyze [American] مطالعه کردن
assay مطالعه کردن
dissect [analyse] مطالعه کردن
study مطالعه کردن
look into مطالعه کردن
feasibility study مطالعه امکانپذیری
system study مطالعه سیستم
study habits عادتهای مطالعه
analyse [British] مطالعه کردن
unstudied مطالعه نشده
lucubration مطالعه سخت
motion study مطالعه ی حرکت
studio اطاق مطالعه
studios اطاق مطالعه
at sight بی مطالعه قبلی
evaluate مطالعه کردن
survey مطالعه مجمل
studied از روی مطالعه
investigate مطالعه کردن
inspect مطالعه کردن
explore مطالعه کردن
bolt [examine] مطالعه کردن
examine مطالعه کردن
check مطالعه کردن
enquire into مطالعه کردن
portable standard چراغ مطالعه
praxeology مطالعه رفتارانسان
determine مطالعه کردن
impromptu بی مطالعه تصنیف
survey مطالعه کردن
surveys مطالعه مجمل
scrutinize مطالعه کردن
surveyed مطالعه مجمل
brainpower قوه ادراک شخص خوش فکروبا قریحه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
pointillism نقاشی نقطه نقطه
wot هوش زیرکی فهم ادراک عقل بذله گویی
ethnography مطالعه علمی نژادها
metallography مطالعه الیاژهای فلزی
criminology مطالعه علمی جرم
to pore [over; on] به مطالعه دقیق پرداختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com