English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 78 (7 milliseconds)
English Persian
clinic مطب بیمارستان
clinics مطب بیمارستان
Search result with all words
ambulance بیمارستان سیار
ambulances بیمارستان سیار
sickbed تخت مریض یا بیمارستان
sickbeds تخت مریض یا بیمارستان
hospitalised در بیمارستان
hospitalises در بیمارستان
hospitalising در بیمارستان
hospitalize در بیمارستان
hospitalized در بیمارستان
hospitalizes در بیمارستان
hospitalizing در بیمارستان
hospice اسایشگاه بیمارستان
hospices اسایشگاه بیمارستان
hospital بیمارستان
hospitals بیمارستان
intern انترن پزشک مقیم بیمارستان
interning انترن پزشک مقیم بیمارستان
interns انترن پزشک مقیم بیمارستان
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
sanatoria بیمارستان مسلولین
sanatorium بیمارستان مسلولین
sanatoriums بیمارستان مسلولین
sanitariums بیمارستان مسلولین
infirmaries درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
infirmary درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
residency اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
an in patient بیماری که در روزهای عمل در بیمارستان میماند
bed capacity فرفیت بیمارستان از نظرتختخواب
campus environment محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان
convalescent center بیمارستان ثابت منطقهای
day hospital بیمارستان روزانه
debarkation hospital بیمارستان موقت
fielo hospital بیمارستان صحرائی یاموقتی بیمارستان سیار
hospital ship ناو بیمارستان
hospitaler ساکن بیمارستان
hospitalism بیمارستان زدگی
hospitalized prisoners زندانیان بستری در بیمارستان
house surgeon جراح مقیم بیمارستان
infirmarian متصدی بیمارستان
inpatient بیماری که در بیمارستان میخوابد
interne یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
leper hospital بیمارستان مبروصین
lock hospital بیمارستان ناخوشیهای مقاربتی
open hospital بیمارستان ازاد
out patient بیماریکه در بیمارستان نخوابیده ولی ازانجادستورمیگیرد
outpatient بیمار سرپایی بیمارستان
pest house بیمارستان طاعونی ها اسایش گاه
pesthouse بیمارستان طاعونی ها اسایشگاه
psychiatric hospital بیمارستان روانی
sanatarium اسایشگاه بیمارستان مسلولین
sanitorium اسایشگاه بیمارستان مسلولین
sick slip برگ اعزام به بیمارستان
wardroom سالن بیماران بیمارستان
field hospital بیمارستان صحرایی
field hospitals بیمارستان صحرایی
in-patient بیمار بستریدر بیمارستان
in-patients بیمار بستریدر بیمارستان
pay-bed بیمارستان
Operation room. اتاق عمل ( بیمارستان )
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll . حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
Take me to the hospital? مرا به بیمارستان ببرید.
intern [American English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
first year resident [American English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
Foundation [junior] house officer [British English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
doctor in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
physician in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
hospital infection committee کمیته عفونت بیمارستان [پزشکی]
Hard architecture [ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
hotel-Dieu بیمارستان فرانسوی
emergency admission پذیرش اضطراری [در بیمارستان] [پزشکی]
admission پذیرش به بیمارستان
admission اجازه بستری [در بیمارستان]
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com