Dictiornary-Farsi | مطلبی دیگر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
a horse of another colour [different colour]	مطلبی دیگر


Other Matches

imply	مطلبی را رساندن
intimates	مطلبی را رساندن
implying	مطلبی را رساندن
intimating	مطلبی را رساندن
implies	مطلبی را رساندن
intimate	مطلبی را رساندن
thematic	مطلبی مقالهای
intimated	مطلبی را رساندن
To do justice to something.	حق مطلبی را ادا کردن
to pierce a mystery	بکنه مطلبی پی بردن
to inquire into a matter	مطلبی را باز جویی
To bring up a topic . To introduce a subject .	مطلبی راعنوان کردن
mental reservation	خود داری از ذکر مطلبی
To drum something into someones head .	مطلبی را به گوش کسی خواندن
To bring something to someones ears .	مطلبی را به گوش کسی رساندن
antiphrasis	بیان مطلبی به معنی مخالف ان
to e. into a matter	مطلبی را بازجویی یا تحقیق کردن
to smack of something <idiom>	مطلبی را رساندن [اصطلاح مجازی]
throw in	مطلبی بر صحبت کسی افزودن
slurring	مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
shrugging	بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
shrugged	بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
slurred	مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
to grind a person in a subject	مطلبی راخوب حالی کسی کردن
To give it straight from the shoulder.	مطلبی راصاف وپوست کنده گفتن
To spell something out for some one .To drive it home to someone .	مطلبی را به کسی شیر فهم کردن
shrug	بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
slur	مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
Vote (write) against a proposallll.	بر ضد پیشنهادی رأی دادن ( مطلبی نوشتن )
slurs	مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
To know it backwards.	مطلبی رافوت آب بودن (خوب دانستن )
It was inappropriate to make such a remark .	مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
nuncupation	افهار مطلبی در پیش گواه بزبان گویی
why i think i can	هنگام کشف مطلبی دلالت برتعجب میکند
non commital	از گرفتارکردن خویش بویسله تصدیق یا تکذیب مطلبی
To speake in great detail.	مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
declamatory	مربوط به قرائت مطلبی باصدای بلند وغرا
merism	بیان مطلبی کلی با ذکر وقیاس مخالف
To give it to someone straight from the shoulder . To tell someonestraight	صاف وپوست کنده مطلبی را به کسی گفتن
issue of fact	نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
chips	قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip	قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.>	به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
fallacy of composition	استدلال نادرست به اینکه هرگاه بعض مطلبی درست باشد کل ان صحیح است
conversion	وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions	وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references	نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference	نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time	دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling	روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered	جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifted	تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift	تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts	تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
apophasis	افهار مطلبی درعین حالی که گوینده بی میلی خود را نسبت به افهار ان بیان داشته
post script	مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
To weight up the pros and cons of something .	مطلبی راسبک وسنگین کردن (بررسی کردن )
metafile	1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say	دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML	مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment	انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
from one another <adv.>	از هم دیگر
another	دیگر
from each other <adv.>	از هم دیگر
of one another <adv.>	از هم دیگر
thence	دیگر
of each other <adv.>	از هم دیگر
furthers	دیگر
again	دیگر
anymore	دیگر
one an other	یک دیگر
he is no more	او دیگر
alternative	شق دیگر
alternative	دیگر
other	دیگر
secus	از دیگر سو
else	دیگر
others	دیگر
further	دیگر
no more	دیگر نه
next	دیگر
alternatives	شق دیگر
furthering	دیگر
alternatives	دیگر
furthered	دیگر
on the other hand	از سوی دیگر
never more	هرگز دیگر
nevermore	هرگز دیگر
none other than	هیچکس دیگر جز
on the opposite side	در انسوی دیگر
nevermore	دیگر ابدا
on the other hand	ازطرف دیگر
on the other part	از طرف دیگر
next year	سال دیگر
on more	بار دیگر
no more of that	بس است دیگر
again	از طرف دیگر
about-face	جهت دیگر
about-face	سوی دیگر
about face	جهت دیگر
about face	سوی دیگر
the other two	دوتای دیگر
elsewhere	درجای دیگر
elsewhere	بجای دیگر
elsewhere	نقطه دیگر
tother	بعدی دیگر
about-faces	سوی دیگر
about-faces	جهت دیگر
on one's coat-tails <idiom>	همراه کس دیگر
withil	ازطرف دیگر
what more do you want	دیگر چه می خواهید
to wit	بعبارت دیگر
another	شخص دیگر
In our other words.	بعبارت دیگر
otherworld	دنیای دیگر
et al	و در جای دیگر
to be no more	دیگر نبودن
t' other	بعدی دیگر
so muchthe worse	دیگر بدتر
otherness	چیز دیگر
otherguise	جور دیگر
otherguess	بروش دیگر
otherguess	جور دیگر
otherguess	نوع دیگر
othergates	طور دیگر
othergates	جور دیگر
otherwhence	از جای دیگر
otherwhere	جای دیگر
in other words <idiom>	به کلام دیگر
shunt	به خط دیگر انداختن
shunted	به خط دیگر انداختن
shunts	به خط دیگر انداختن
scilicet	بعبارت دیگر
another	یکی دیگر
otherwhile	وقت دیگر
otherwhile	گاه دیگر
otherwhere	در مکان دیگر
other people	مردم دیگر
somewhere else	یک جای دیگر
alternatively <adv.>	طور دیگر
on the other hand <adv.>	به ترتیب دیگر
on the other side <adv.>	به ترتیب دیگر
otherwise <adv.>	به ترتیب دیگر
another guess	قسمتی دیگر
over-	بسوی دیگر
over	بسوی دیگر
another guess	نوعی دیگر
another day	یک روز دیگر
other	نوع دیگر
no more	نه دیگر [بیشتر]
by the same token <adv.>	به ترتیب دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.>	به ترتیب دیگر
apart from that <adv.>	به ترتیب دیگر
apart from that <adv.>	طور دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.>	طور دیگر
by the same token <adv.>	طور دیگر
yon	ان یکی دیگر ان
on the other hand <adv.>	طور دیگر
on the other side <adv.>	طور دیگر
otherwise <adv.>	طور دیگر
at a later period	در موقع دیگر
once	یکبار دیگر
beside	ازطرف دیگر
variant	نوع دیگر
no more	دیگر ن [فعل]
no longer	نه دیگر [زمانی]
others	نوع دیگر
alternative unit	واحدهای دیگر
aliunde	از منبع دیگر
in other words <adv.>	به عبارت دیگر
in other words <adv.>	به کلام دیگر
alternatively <adv.>	به ترتیب دیگر
to wit <adv.>	به عبارت دیگر
alternatively <adv.>	از سوی دیگر
my other books	کتابهای دیگر من
otherwise	طور دیگر
not any more	دیگر نه [بیشتر نه]
in fact	به عبارت دیگر
It never occurred again.	دیگر رخ نداد.
videlicet	به عبارت دیگر
namely <adv.>	به عبارت دیگر
apart from that <adv.>	از سوی دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.>	از سوی دیگر
by the same token <adv.>	از سوی دیگر
by the same token <adv.>	ازطرف دیگر
otherwise <adv.>	از سوی دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.>	ازطرف دیگر
on the other hand <adv.>	ازطرف دیگر
on the other side <adv.>	ازطرف دیگر
apart from that <adv.>	ازطرف دیگر
otherwise <adv.>	ازطرف دیگر
alternatively <adv.>	ازطرف دیگر
on the other hand <adv.>	از سوی دیگر
on the other side <adv.>	از سوی دیگر
inter alia	میان اشخاص دیگر
i.e	مخفف به عبارت دیگر
to p on any one's preserves	باپای دیگر جهیدن
to rub a thing in	چیز دیگر دادن
It never occurred again	دیگر اتفاق نیفتاد.
inter alia	میان چیزهای دیگر