English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 148 (8 milliseconds)
English Persian
understanding مطلع ماهر
understandings مطلع ماهر
Other Matches
au fait مطلع
au courant مطلع
smart money مطلع
weather wise مطلع
informed مطلع
ware مطلع
wares مطلع
hep مطلع
knowledgeable مطلع
notifies مطلع کردن
acquaint مطلع کردن
annunciate مطلع کردن
apprising مطلع کردن
apprises مطلع کردن
apprise مطلع کردن
acquainting مطلع کردن
notifying مطلع کردن
notify مطلع کردن
acquaints مطلع کردن
notified مطلع کردن
clued-up بسیار مطلع
to post up مطلع کردن کامل دادن به
To be in the know . To be in the picture . وارد بودن ( مطلع وآگاه )
well informed بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
I would like to learn the truth. من دوست دارم از واقعیت مطلع بشوم.
The officers were brifed on (about) the detailes. افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
I heard through the grapevine that ... <idiom> من به طور غیر رسمی مطلع شدم که ... [اصطلاح]
adroit <adj.> ماهر
assiduous <adj.> ماهر
diligent <adj.> ماهر
hardworking <adj.> ماهر
industrious <adj.> ماهر
sedulous <adj.> ماهر
light footed ماهر
skillful ماهر
workmanly ماهر
knacky ماهر
light handed ماهر
he was neat ماهر
fine fingered ماهر
neat handed ماهر
skilled ماهر
deft ماهر
skilful ماهر
skillful Šetc ماهر
wieldy ماهر
studious <adj.> ماهر
adept ماهر
expert ماهر
dextrous ماهر
proficient ماهر
dexterous ماهر
handier ماهر
handiest ماهر
handy ماهر
workmanlike ماهر
pert ماهر
industrious ماهر
experts ماهر
slick ماهر صاف
craftsman کارگر ماهر
craftsmen کارگر ماهر
marksman تیرانداز ماهر
expert gunner توپچی ماهر
mastered ماهر شدن
skilled worker کارگر ماهر
light foot ماهر تردست
articulates ماهر در صحبت
scientail ماهر علمی
flunkeys غیر ماهر
articulate ماهر در صحبت
flunkys غیر ماهر
water dog شناگر ماهر
versant ماهر واستاد
articulating ماهر در صحبت
flunky غیر ماهر
flunkey غیر ماهر
skilled labour کارگر ماهر
shotmaker شوت زن ماهر
sharpshooter تیرانداز ماهر
semiskilled نیمه ماهر
semi skilled نیمه ماهر
flunkies غیر ماهر
jimmy ماهر دیلم
skilled ماهر و باتجربه
journeymen کارگر ماهر
nattier پاکیزه ماهر
nattiest پاکیزه ماهر
cunning ماهر زیرکی
qualify ماهر شدن
natty پاکیزه ماهر
master ماهر شدن
journeyman کارگر ماهر
masters ماهر شدن
jimmies ماهر دیلم
qualifies ماهر شدن
greatest متعدد ماهر
great- متعدد ماهر
slickest ماهر صاف
tactically ماهر ماهرانه
tactical ماهر ماهرانه
great متعدد ماهر
marksmen تیرانداز ماهر
master ماهر شدن در چیزی
figure skater اسکیت باز ماهر
unskilled worker کارگر غیر ماهر
sniper تیرانداز ماهر تفنگ
mastered ماهر شدن در چیزی
masters ماهر شدن در چیزی
aces خلبان ماهر و متهور
ace خلبان ماهر و متهور
qualified صلاحیت دار ماهر
snipers تیرانداز ماهر تفنگ
building craftsman کارگر ماهر ساختمانی
shots تیراندازی تیرانداز ماهر
semi skilled worker کارگر نیمه ماهر
navvy کارگر غیر ماهر
navvies کارگر غیر ماهر
shot تیراندازی تیرانداز ماهر
reinsman سوار کار ماهر
skillful weaver بافنده ماهر و خبره
gift of the gab <idiom> درصحبت کردن ماهر بودن
marksman تیرانداز ماهر [ارتش و ورزش]
toxophilite تیرانداز ماهر با تیر و کمان
cradler بازیگر ماهر در حفظ گوی لاکراس
digger پاسور ماهر درپاس نزدیک زمین
streetwise ماهر در برخورد با مشکلات و خشونتهای شهری
orion منظومه جبار یا النسق شکارچی ماهر
mudder اسب ماهر در مسیر خیس وگلی
stickhandler شخص ماهر در استفاده ازچوب هاکی
unskilled labor نیروی کارغیر ماهر غیر متخصص
digger بازیگر ماهر و سمج درگرفتن گوی از گوشها
roughrider سوار کار ماهر اسبهای چموش و وحشی
demolition derby مسابقه رانندگان ماهر درزدن اتومبیلهای کهنه به یکدیگر
punters دروازه بان ماهر در ردکردن توپ با مشت شرطبند
punter دروازه بان ماهر در ردکردن توپ با مشت شرطبند
bunter توپزن ماهر در ضربه بدون تاب دادن چوب بیس بال
duress در CL نیزمانند حقوق ماهر عمل یاتاسیس حقوقی ناشی از اکراه باطل است
Grands Prix مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
Grand Prix مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
penalty kicker بازیگر ماهر که هنگام کم شدن تعداد افراد تیم نقش مهمی در دفاع دارد
wheel sucker دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
notification عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
sniper scope دوربین تیراندازی بوسیله تیراندازان ماهر دوربین مادون قرمز دیدبانی در شب
dogger اسکی باز ماهر در هات داگ اسکی
marks man تیرانداز درجه 3 تفنگ تیرانداز نیمه ماهر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com