English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (14 milliseconds)
English Persian
trust مطمئن بودن
trusted مطمئن بودن
trusts مطمئن بودن
to feel secure مطمئن بودن
nail down <idiom> مطمئن بودن
Search result with all words
to make no doubt مطمئن بودن شک نداشتن
just in case برای مطمئن بودن
Other Matches
full hearted مطمئن
confident مطمئن
sure مطمئن
surer مطمئن
surest مطمئن
assured مطمئن
safest مطمئن
safes مطمئن
safer مطمئن
safe مطمئن
trustful مطمئن
in the bag <idiom> مطمئن
secure مطمئن استوار
certifying مطمئن کردن
insurance ذخیره مطمئن
certify مطمئن کردن
certifies مطمئن کردن
self confident مطمئن بخود
I am sure that ... من مطمئن هستم که ...
insuring مطمئن ساختن
ensure مطمئن ساختن
ensured مطمئن ساختن
ensures مطمئن ساختن
ensuring مطمئن ساختن
insures مطمئن ساختن
insurance امتیاز مطمئن
insecure غیر مطمئن
safe life عمر مطمئن
over confident زیاد مطمئن
safe working load بارکاری مطمئن
to feel secure مطمئن شدن
supersub ذخیره مطمئن
secures مطمئن استوار
assurer مطمئن سازنده
self-confident مطمئن به خود
secure of victory مطمئن به پیروزی
assuror مطمئن سازنده
to ensure something مطمئن ساختن [چیزی]
surefire مطمئن نتیجه بخش
in for <idiom> مطمئن بدست آوردن
I am certain of it. من درباره اش مطمئن هستم.
but don't hold me to it [idiom] ولی مطمئن نیستم
secure مطمئن تامین کردن
you may rest assured میتوانید مطمئن باشید
secures مطمئن تامین کردن
self-assured مطمئن بنفس خود
self assured مطمئن بنفس خود
secures بی خطر خاطر جمع مطمئن
secure بی خطر خاطر جمع مطمئن
You can be sure of that! در این مورد تو می توانی مطمئن باشی!
Slow but sure wins the race. <proverb> پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
i give you my world for it قول میدهم اینطور باشد مطمئن باشید
He seems to have a lot of confidence. خیلی خاطر جمع ( مطمئن ) بنظر می رسد
bravura افهار شجاعت و دلاوری روحیه مطمئن وامرانه
prudent limit of patrol حداکثر زمان گشت مطمئن هواپیما از نظر سوخت
prudent limit of endurance حداکثر زمان پرواز مطمئن هواپیما از نظر سوخت
right of search حقی که کشتیهای دول متحارب برای جستجوی ناوگان ممالک بیطرف به منظور مطمئن شدن از بیطرفیشان دارند
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts. مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
fail-safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
to prove my vow i give my hand برای اینکه شما را از درستی قول خود مطمئن سازم به شما دست میدهم
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
whole hearted خاطرجمع مطمئن صمیمانه قلبی صمیمانه
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
agree متفق بودن همرای بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
includes شامل بودن متضمن بودن
include شامل بودن متضمن بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
governs نافذ بودن نافر بودن بر
governed نافذ بودن نافر بودن بر
slouched خمیده بودن اویخته بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
consisted شامل بودن عبارت بودن از
consisting شامل بودن عبارت بودن از
consists شامل بودن عبارت بودن از
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
govern نافذ بودن نافر بودن بر
pertained مربوط بودن متعلق بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
appertain مربوط بودن متعلق بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
to secure تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
stand بودن واقع بودن
interdepend بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteers استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteer استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
to bargain for بودن
stinks بد بودن
to hold water ضد آب بودن
dubiosity در شک بودن
to be بودن
ween بودن
wobbled لق بودن
wobbles لق بودن
to find oneself بودن
wobbling لق بودن
suffice بس بودن
incompactness ول بودن
teeming پر بودن
to think ill of any one بودن
exists بودن
existed بودن
exist بودن
to be in a bad [foul] temper بد خو بودن
suffices بس بودن
sufficing بس بودن
sufficed بس بودن
put one's cards on the table <idiom> رک بودن
stink بد بودن
to be in two minds دو دل بودن
to kick the beam کم بودن
be sufficient بس بودن
be enough بس بودن
be adequate بس بودن
juddered لق بودن
consecutiveness پی در پی بودن
teem پر بودن
last [be enough] بس بودن
juddering لق بودن
reach بس بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com