English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
to make no doubt مطمئن بودن شک نداشتن
Other Matches
nail down <idiom> مطمئن بودن
trusts مطمئن بودن
trusted مطمئن بودن
trust مطمئن بودن
to feel secure مطمئن بودن
just in case برای مطمئن بودن
want نیازمند بودن به نداشتن
wanted نیازمند بودن به نداشتن
to play a poor game ناشی بودن مهارت نداشتن
to knock about سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
safes مطمئن
safest مطمئن
sure مطمئن
surer مطمئن
surest مطمئن
trustful مطمئن
full hearted مطمئن
safer مطمئن
safe مطمئن
confident مطمئن
in the bag <idiom> مطمئن
assured مطمئن
wanted نداشتن
want نداشتن
lacked نداشتن
lacks نداشتن
lack نداشتن
lackvt نداشتن
supersub ذخیره مطمئن
over confident زیاد مطمئن
ensured مطمئن ساختن
I am sure that ... من مطمئن هستم که ...
self-confident مطمئن به خود
to feel secure مطمئن شدن
ensuring مطمئن ساختن
insures مطمئن ساختن
ensures مطمئن ساختن
insuring مطمئن ساختن
assuror مطمئن سازنده
ensure مطمئن ساختن
assurer مطمئن سازنده
certifies مطمئن کردن
secure of victory مطمئن به پیروزی
insurance ذخیره مطمئن
insurance امتیاز مطمئن
safe working load بارکاری مطمئن
certifying مطمئن کردن
certify مطمئن کردن
safe life عمر مطمئن
insecure غیر مطمئن
secures مطمئن استوار
secure مطمئن استوار
self confident مطمئن بخود
powerlessly با نداشتن نیرو
sit out شرکت نداشتن در
disinterest علاقه نداشتن
to sit out شرکت نداشتن در
disliking دوست نداشتن
dislikes دوست نداشتن
disliked دوست نداشتن
dislike دوست نداشتن
miss نداشتن فاقدبودن
misses نداشتن فاقدبودن
missed نداشتن فاقدبودن
To know no bounds. حد وحصر نداشتن
freedom from evil record نداشتن پیشینه بد
stone-broke <idiom> آه دربساط نداشتن
to be in the wrong حق نداشتن زورگفتن
clean record نداشتن پیشینه بد
to be at a loss for an answer پاسخی نداشتن
errorless نداشتن خطا
I am certain of it. من درباره اش مطمئن هستم.
but don't hold me to it [idiom] ولی مطمئن نیستم
you may rest assured میتوانید مطمئن باشید
self assured مطمئن بنفس خود
in for <idiom> مطمئن بدست آوردن
self-assured مطمئن بنفس خود
secures مطمئن تامین کردن
secure مطمئن تامین کردن
to ensure something مطمئن ساختن [چیزی]
surefire مطمئن نتیجه بخش
inapprehension نداشتن بیم یا نگرانی
not have a penny to one's name <idiom> آهی در بساط نداشتن
not have two pennies to rub together <idiom> دیناری در بساط نداشتن
inertness نداشتن زورجنبش یا ایستادگی
intestacy نداشتن وصیت نامه
disconnection قطع نداشتن رابطه
distrust سوء فن اعتماد نداشتن
to not feel hungry [to not like having anything] اصلا اشتها نداشتن
inefficiently با نداشتن قابلیت بیفایده
thriftessness نداشتن عقل معاش
not a leg to stand on <idiom> مدرک کافی نداشتن
make no bones about something <idiom> هیچ رازی نداشتن
To be between the devil and the deep blue sea. راه پس وپیش نداشتن
to paddle one's own canoe کار بکسی نداشتن
out of step <idiom> هم آهنگ وتوازن نداشتن
out of favor with someone <idiom> حسن نیت نداشتن
distrusts سوء فن اعتماد نداشتن
distrusting سوء فن اعتماد نداشتن
distrusted سوء فن اعتماد نداشتن
diffidently با نداشتن اعتماد بخود
to foel حال درستی نداشتن
to get the key of the street جای شب ماندن نداشتن
secures بی خطر خاطر جمع مطمئن
secure بی خطر خاطر جمع مطمئن
to dislike somebody [something] دوست نداشتن کسی [چیزی]
to act independently of others کاری به کار دیگران نداشتن
lose نداشتن چیزی دیگر پس از این
out of tune <idiom> باهم خوب وسازش نداشتن
in the dark <idiom> هیچ اطلاعی از چیزی نداشتن
not have a bean <idiom> حتی یک شاهی هم پول نداشتن
(can't) stand <idiom> تحمل نکردن،دوست نداشتن
forlackof shoes بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
Nothing to declare همراه نداشتن کالاهای گمرکی
strapped for cash <idiom> هیچ پولی دربساط نداشتن
loses نداشتن چیزی دیگر پس از این
You can be sure of that! در این مورد تو می توانی مطمئن باشی!
caught short <idiom> پول کافی برای پرداخت نداشتن
to have no prospects هیچ چشم داشتی [امیدی ] نداشتن
bravura افهار شجاعت و دلاوری روحیه مطمئن وامرانه
Slow but sure wins the race. <proverb> پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
i give you my world for it قول میدهم اینطور باشد مطمئن باشید
He seems to have a lot of confidence. خیلی خاطر جمع ( مطمئن ) بنظر می رسد
Beats me! <idiom> من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
You've got me stumped. <idiom> من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
to be a dead duck امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
You've got me there! <idiom> من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
have half a mind <idiom> احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
prudent limit of endurance حداکثر زمان پرواز مطمئن هواپیما از نظر سوخت
prudent limit of patrol حداکثر زمان گشت مطمئن هواپیما از نظر سوخت
walkover برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkovers برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
bye صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
byes صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
right of search حقی که کشتیهای دول متحارب برای جستجوی ناوگان ممالک بیطرف به منظور مطمئن شدن از بیطرفیشان دارند
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts. مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
fail-safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
to prove my vow i give my hand برای اینکه شما را از درستی قول خود مطمئن سازم به شما دست میدهم
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
whole hearted خاطرجمع مطمئن صمیمانه قلبی صمیمانه
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
rug condition [وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
depends مربوط بودن منوط بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
abutted مماس بودن مجاور بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
include شامل بودن متضمن بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com