Dictiornary-Farsi | مطمئن ساختن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 207 (12 milliseconds)

English	Persian
ensure	مطمئن ساختن
ensured	مطمئن ساختن
ensures	مطمئن ساختن
ensuring	مطمئن ساختن
insures	مطمئن ساختن
insuring	مطمئن ساختن
to ensure something	مطمئن ساختن [چیزی]


Other Matches

scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
full hearted	مطمئن
trustful	مطمئن
confident	مطمئن
assured	مطمئن
safest	مطمئن
safes	مطمئن
sure	مطمئن
surer	مطمئن
safer	مطمئن
safe	مطمئن
in the bag <idiom>	مطمئن
surest	مطمئن
certifying	مطمئن کردن
assurer	مطمئن سازنده
to feel secure	مطمئن شدن
to feel secure	مطمئن بودن
insurance	ذخیره مطمئن
insecure	غیر مطمئن
certify	مطمئن کردن
certifies	مطمئن کردن
trusts	مطمئن بودن
trusted	مطمئن بودن
trust	مطمئن بودن
nail down <idiom>	مطمئن بودن
insurance	امتیاز مطمئن
assuror	مطمئن سازنده
self-confident	مطمئن به خود
safe working load	بارکاری مطمئن
safe life	عمر مطمئن
secure	مطمئن استوار
self confident	مطمئن بخود
over confident	زیاد مطمئن
supersub	ذخیره مطمئن
I am sure that ...	من مطمئن هستم که ...
secures	مطمئن استوار
secure of victory	مطمئن به پیروزی
in for <idiom>	مطمئن بدست آوردن
secure	مطمئن تامین کردن
you may rest assured	میتوانید مطمئن باشید
self-assured	مطمئن بنفس خود
but don't hold me to it [idiom]	ولی مطمئن نیستم
to make no doubt	مطمئن بودن شک نداشتن
surefire	مطمئن نتیجه بخش
self assured	مطمئن بنفس خود
secures	مطمئن تامین کردن
I am certain of it.	من درباره اش مطمئن هستم.
just in case	برای مطمئن بودن
secure	بی خطر خاطر جمع مطمئن
secures	بی خطر خاطر جمع مطمئن
You can be sure of that!	در این مورد تو می توانی مطمئن باشی!
bravura	افهار شجاعت و دلاوری روحیه مطمئن وامرانه
Slow but sure wins the race. <proverb>	پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
i give you my world for it	قول میدهم اینطور باشد مطمئن باشید
He seems to have a lot of confidence.	خیلی خاطر جمع ( مطمئن ) بنظر می رسد
prudent limit of endurance	حداکثر زمان پرواز مطمئن هواپیما از نظر سوخت
prudent limit of patrol	حداکثر زمان گشت مطمئن هواپیما از نظر سوخت
right of search	حقی که کشتیهای دول متحارب برای جستجوی ناوگان ممالک بیطرف به منظور مطمئن شدن از بیطرفیشان دارند
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts.	مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
fail-safe	ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail safe	ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
to prove my vow i give my hand	برای اینکه شما را از درستی قول خود مطمئن سازم به شما دست میدهم
whole hearted	خاطرجمع مطمئن صمیمانه قلبی صمیمانه
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
to secure	تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
manufactured	ساختن
idolised	بت ساختن
confect	ساختن
carbonize	کک ساختن
bulid	ساختن
miscreate	بد ساختن
manufacture	ساختن
minting	ساختن
fashions	مد ساختن
fashioning	مد ساختن
dree	ساختن با
fabrication	ساختن
minted	ساختن
manufactures	ساختن
idolizing	بت ساختن
indite	ساختن
mint	ساختن
idolizes	بت ساختن
pellet	حب ساختن
idolises	بت ساختن
mints	ساختن
composes	ساختن
put up	ساختن
invents	ساختن
inventing	ساختن
invented	ساختن
makes	ساختن
invent	ساختن
unifies	تک ساختن
compose	ساختن
upgrade	ساختن
upgraded	ساختن
creating	ساختن
creates	ساختن
create	ساختن
pills	حب ساختن
pill	حب ساختن
upgrading	ساختن
upgrades	ساختن
unify	تک ساختن
make	ساختن
produced	ساختن
fabricate	ساختن
build	ساختن
buildings	ساختن
builds	ساختن
fashion	مد ساختن
idolising	بت ساختن
produce	ساختن
unifying	تک ساختن
fabricating	ساختن
fabricates	ساختن
idolized	بت ساختن
fabricated	ساختن
put-up	ساختن
idolize	بت ساختن
fashioned	مد ساختن
to make away	ساختن
generated	ساختن
constructed	ساختن
constructing	ساختن
generate	ساختن
remake	از نو ساختن
generates	ساختن
generating	ساختن
to make a shift	ساختن
to go in with	ساختن با
to get along	ساختن
construct	ساختن
to t. up	ساختن
upbuild	ساختن
bridge	پل ساختن
remakes	از نو ساختن
produces	ساختن
set up	ساختن
forborne	ساختن با
bridged	پل ساختن
bridges	پل ساختن
constructs	ساختن
diversify	گوناگون ساختن
maximising	بیشینه ساختن
maximize	بیشینه ساختن
maximized	بیشینه ساختن
maximizes	بیشینه ساختن
maximizing	بیشینه ساختن
reconciling	راضی ساختن
diversifies	گوناگون ساختن
maximises	بیشینه ساختن
maximised	بیشینه ساختن
vitiated	ناپاک ساختن
outraged	بی حرمت ساختن
vitiates	معیوب ساختن
vitiates	ناپاک ساختن
vitiating	معیوب ساختن
vitiating	ناپاک ساختن
wet	مرطوب ساختن
wets	مرطوب ساختن
wetted	مرطوب ساختن
outrage	بی حرمت ساختن
diversified	گوناگون ساختن
vitiated	معیوب ساختن
wettest	مرطوب ساختن
diversifying	گوناگون ساختن
reconciles	راضی ساختن
notify	اگاه ساختن
notifying	اگاه ساختن
gaunt	زننده ساختن
improvises	بالبداهه ساختن
sepulchers	قبر ساختن
sepulchre	قبر ساختن
improvise	بالبداهه ساختن
subverts	واژگون ساختن
subverting	واژگون ساختن
subverted	واژگون ساختن
subvert	واژگون ساختن
improvising	بالبداهه ساختن
to spin yarns	دروغ ساختن
reconcile	راضی ساختن
perfects	عالی ساختن
to invent stories	داستان ساختن
to spin yarns	داستان ساختن
to invent stories	دروغ ساختن
notified	اگاه ساختن
notifies	اگاه ساختن
sepulchres	قبر ساختن
vitiate	ناپاک ساختن
disables	ناتوان ساختن
minimises	کمینه ساختن
minimising	کمینه ساختن
minimize	کمینه ساختن
minimized	کمینه ساختن
minimizes	کمینه ساختن
minimizing	کمینه ساختن