English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
assurer مطمئن سازنده
assuror مطمئن سازنده
Other Matches
pertubative اشفته سازنده مضطرب سازنده
confident مطمئن
assured مطمئن
in the bag <idiom> مطمئن
safe مطمئن
safer مطمئن
safes مطمئن
safest مطمئن
full hearted مطمئن
sure مطمئن
surer مطمئن
surest مطمئن
trustful مطمئن
nail down <idiom> مطمئن بودن
insures مطمئن ساختن
ensuring مطمئن ساختن
ensures مطمئن ساختن
ensured مطمئن ساختن
ensure مطمئن ساختن
insecure غیر مطمئن
insuring مطمئن ساختن
trusted مطمئن بودن
trusts مطمئن بودن
certifies مطمئن کردن
certify مطمئن کردن
certifying مطمئن کردن
to feel secure مطمئن بودن
to feel secure مطمئن شدن
trust مطمئن بودن
I am sure that ... من مطمئن هستم که ...
safe life عمر مطمئن
safe working load بارکاری مطمئن
secures مطمئن استوار
secure of victory مطمئن به پیروزی
self confident مطمئن بخود
supersub ذخیره مطمئن
insurance ذخیره مطمئن
insurance امتیاز مطمئن
secure مطمئن استوار
self-confident مطمئن به خود
over confident زیاد مطمئن
but don't hold me to it [idiom] ولی مطمئن نیستم
I am certain of it. من درباره اش مطمئن هستم.
to make no doubt مطمئن بودن شک نداشتن
surefire مطمئن نتیجه بخش
secure مطمئن تامین کردن
self assured مطمئن بنفس خود
self-assured مطمئن بنفس خود
to ensure something مطمئن ساختن [چیزی]
just in case برای مطمئن بودن
you may rest assured میتوانید مطمئن باشید
in for <idiom> مطمئن بدست آوردن
secures مطمئن تامین کردن
secures بی خطر خاطر جمع مطمئن
secure بی خطر خاطر جمع مطمئن
You can be sure of that! در این مورد تو می توانی مطمئن باشی!
i give you my world for it قول میدهم اینطور باشد مطمئن باشید
He seems to have a lot of confidence. خیلی خاطر جمع ( مطمئن ) بنظر می رسد
bravura افهار شجاعت و دلاوری روحیه مطمئن وامرانه
Slow but sure wins the race. <proverb> پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
prudent limit of endurance حداکثر زمان پرواز مطمئن هواپیما از نظر سوخت
prudent limit of patrol حداکثر زمان گشت مطمئن هواپیما از نظر سوخت
concoctor سازنده
wright سازنده
constituents سازنده
constituent سازنده
constructor سازنده
fabricant سازنده
fabricator سازنده
fomative سازنده
producers سازنده
component سازنده
builder سازنده
instrumentalists سازنده
compositor سازنده
compositors سازنده
makers سازنده
constructive سازنده
instrumentalist سازنده
maker سازنده
builders سازنده
producer سازنده
manufacturers سازنده
components سازنده
manufacturer سازنده
qualificatory محدود سازنده
renovator باز نو سازنده
separative جدا سازنده
sonneteer سازنده غزل
spoiler فاسد سازنده
subjugator مطیع سازنده
refrigrative خنک سازنده
refrigerative خنک سازنده
lutist سازنده عود
manufacturer's agent نماینده سازنده
purificative پا سازنده تطهیری
manufacturers' agent نماینده سازنده
melodist سازنده ملودی
builder موسس سازنده
procreator موجد سازنده
presentive مجسم سازنده
supersessive لغو سازنده
suppressive موقوف سازنده
qualifiers ملایم سازنده
qualifier ملایم سازنده
factors سازنده فاکتور
factor سازنده فاکتور
components جزء سازنده
composer سازنده مصنف
composers سازنده مصنف
suppressor موقوف سازنده
lubricants روان سازنده
lubricant روان سازنده
lubricate روان سازنده
vitiator تباه سازنده
distractive پریشان سازنده
lubricating روان سازنده
lubricates روان سازنده
lubricated روان سازنده
procreation سازنده زایش
component جزء سازنده
irradiative روشن سازنده
film developer سازنده فیلم
elucidatory روشن سازنده
enslaver بنده سازنده
deific خدا سازنده
dissipative پراکنده سازنده
computer manufacturer سازنده کامپیوتر
restrictive محدود سازنده
ingredients عنصر سازنده
fabricator سازنده وسایل
ingredient عنصر سازنده
builders موسس سازنده
depletive تهی سازنده
coordinative متناسب سازنده
dispossessor بی بهره سازنده
interceptive جدا سازنده
incorporator یکی سازنده
inveigler گمراه سازنده
alterative دگرگون سازنده
manifestative اشکار سازنده
reflectional بازتابنده منعکس سازنده
producer advertising تبلیغ توسط سازنده
reflective بازتابنده منعکس سازنده
compositions نسبت اجزاء سازنده
elucidative تفسیری روشن سازنده
ceramist سازنده فروف سفالین
loathful دافع بیرغبت سازنده
toyer سازنده اسباب بازی
composition نسبت اجزای سازنده
wright کارگر سازنده نجار
diallist سازنده ساعت افتابی
formative ترکیب کننده سازنده
purificatory پاک سازنده تطهیری
mitigatory سبک سازنده مخفف
ideologue سازنده ایده ئولوژی
boilermaker سازنده دیگ بخار
original equipment manufacturer سازنده تجهیزات اصلی
boiler maker سازنده دیگ بخار
manufacturer تولید کننده سازنده
metrist سازنده نظم وشعر
manufacturers تولید کننده سازنده
indican ماده سازنده نیل
paper stainer سازنده کاغذهای دیواری
composition نسبت اجزاء سازنده
ceramicist سازنده فروف سفالین
compositions نسبت اجزای سازنده
manufacturer's software نرم افزار سازنده
procurer فراهم سازنده جاکش
producers عمل اورنده سازنده باراورنده
humiliatingly پست سازنده خفیف کننده
assimilator تحلیل برنده همانند سازنده
carver قلم سنگ تراشی سازنده
humiliating پست سازنده خفیف کننده
data general corporation سازنده سیستمهای مینی کامپیوتر
detonating محترق شونده منفجر سازنده
wet cooper سازنده چلیک برای مایعات
spoilsman تباه کننده فاسد سازنده
unisys یک سازنده بزرگ تجهیزات کامپیوتری
illusory گمراه کننده مشتبه سازنده
illusive گمراه کننده مشتبه سازنده
producer عمل اورنده سازنده باراورنده
honeywell یک سازنده بزرگ تجهیزات کامپیوتری
perversive گمراه کننده منحرف سازنده
mitigative سبک سازنده تخفیف دهنده
pictorial تصویر نما مجسم سازنده
pastoralist سازنده شعرهای روستایی چوپان
self discharging ازاد سازنده نفس خود
flag waver مضطرب سازنده تولیدکننده هیجان عمومی
borland international یک شرکت سازنده نرم افزارهای ریزکامپیوتر
motorola سازنده تجهیزات الکترونیکی شامل ریزپردازنده ها
Dec یک سازنده بزرگ سیستمهای مینی کامپیوتر
control data corporation یک سازنده بزرگ تجهیزات کامپیوتری cyber
dry cooper سازنده چلیک برای خشکه بار
digital equipment corporation سازنده انواع سیستمهای مینی کامپیوتر
smokescreen عمل یا حرف گمراه کننده یا مستتر سازنده
leukosis زیاد شدن بافتهای سازنده گویچههای سفید
horner سازنده شانههای شاخی کرنازن شاخ تراش
outriggers اعضای سازنده اولیه حامل قسمت دم هواپیما
right of search حقی که کشتیهای دول متحارب برای جستجوی ناوگان ممالک بیطرف به منظور مطمئن شدن از بیطرفیشان دارند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com