English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 128 (8 milliseconds)
English Persian
association معاشرت اتحاد
associations معاشرت اتحاد
Other Matches
societies معاشرت
society معاشرت
good fellowsh معاشرت
fellowsh رفاقت معاشرت
genial خوش معاشرت
conversableness قابلیت معاشرت
livable قابل معاشرت
sociability معاشرت پذیری
etiquette ایین معاشرت
companionable قابل معاشرت
sociable قابل معاشرت
take up معاشرت کردن
associate معاشرت کردن
liveable قابل معاشرت
associates معاشرت کردن
associated معاشرت کردن
associating معاشرت کردن
sociable خوش معاشرت
incommunicative بی معاشرت و بی امیزش
intercommunicate معاشرت کردن
reassociate دوباره معاشرت کردن
fellowship هم صحبتی معاشرت کردن
fellowships هم صحبتی معاشرت کردن
etiquette علم اداب معاشرت
sociability قابل معاشرت بودن
dissocial نامناسب برای معاشرت
he has no manners ایین معاشرت نمیداند
commerce معاشرت تجارت کردن
insociability عدم قابلیت معاشرت
insociable ناسازگار غیرقابل معاشرت
kith علم اداب معاشرت
military courtesy اداب معاشرت نظامی
indecorum عدم رعایت ایین معاشرت
conversable خوش سخن قابل معاشرت
to observe the proprieties اداب معاشرت را نگاه داشتن
associable قابل معاشرت متجانس شدنی
associational مبنی بر شرکت یا معاشرت متداعی
To be a good mixer. با مردم خوب جوشیدن ( معاشرت کردن )
Keep oneself to oneself. پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
leagues اتحاد
consolidation اتحاد
conferderation اتحاد
confederation اتحاد
federative اتحاد
togetherness اتحاد
confederations اتحاد
league اتحاد
accretion اتحاد
identities اتحاد
unions اتحاد
identity اتحاد
incorporation اتحاد
union اتحاد
unity اتحاد
solidarity اتحاد
federal اتحاد
integrity اتحاد
injunctions اتحاد
injunction اتحاد
alliances اتحاد
alliance اتحاد
ties اتحاد وابستگی
coalitions اتحاد موقتی
syneresis اتحاد دو حرف
defensive league اتحاد دفاعی
diphthongs اتحاد دو صوت
mathematical identity اتحاد ریاضی
coalition اتحاد موقتی
marriages یگانگی اتحاد
monetary convention اتحاد ارزی
marriage یگانگی اتحاد
tie اتحاد وابستگی
monetary convention اتحاد پولی
sodality اتحاد یگانگی
military convention اتحاد نظامی
union اتحاد واتفاق
unions اتحاد سازش
disunity عدم اتحاد
consolidation ترکیب اتحاد
unison اتحاد اتفاق
Soviet Union اتحاد شوروی
diphthong اتحاد دو صوت
unitive موجد اتحاد
union اتحاد اتحادیه
union اتحاد سازش
confederacy اتحاد پیوند
confederacies اتحاد پیوند
unifiable قابل اتحاد
unions اتحاد واتفاق
unions اتحاد اتحادیه
spirit de corps روح یگانگی و اتحاد
synoecy اتحاد واتفاق الحاق
solidarity بهم پیوستگی [اتحاد]
triumvir عضو اتحاد سه گانه
synoeky اتحاد واتفاق الحاق
league اتحاد متحد کردن
bands دستهء موسیقی اتحاد
band دستهء موسیقی اتحاد
slur خط اتحاد لکه ننگ
unionist هواخواه اتحاد و یگانگی
unionists هواخواه اتحاد و یگانگی
slurs خط اتحاد لکه ننگ
misalliance اتحاد وائتلاف نامناسب
slurring خط اتحاد لکه ننگ
pentarchy اتحاد پنج حکومت
slurred خط اتحاد لکه ننگ
leagues اتحاد متحد کردن
post union اتحاد پستی بین المللی
Soviet هیئت حاکمه اتحاد جماهیرشوروی
Soviets هیئت حاکمه اتحاد جماهیرشوروی
pentarchy اتحاد پنج نیرو یاپنج حس
pan americanism طرفداری از اتحاد کشورهای امریکایی
block اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
misjoinder اتحاد ناصحیح وتبانی اصحاب دعوی
blocks اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
blocked اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
integration یکپارچگی اتحاد عناصر مختلف اجتماع
bloc جعبه قرقره اتحاد دو یاچند دسته بمنظورخاصی
blocs جعبه قرقره اتحاد دو یاچند دسته بمنظورخاصی
associating امیزش کردن معاشرت کردن
associated امیزش کردن معاشرت کردن
associates امیزش کردن معاشرت کردن
companion معاشرت کردن همراهی کردن
associate امیزش کردن معاشرت کردن
coalitions مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalition مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com