Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English
Persian
to make the pot boi;
معاش خود را پیدا کردن
Other Matches
passage money
معاش کردن
earned
کسب معاش کردن
earn
کسب معاش کردن
to scramble for a living
تقلای معاش کردن
earns
کسب معاش کردن
to scramble for a living
برای معاش یازندگی تلاش کردن
to set a person on his feet
معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
well-to-do
<idiom>
پول کافی برای امرار معاش کردن
potboil
برای امرار معاش نویسندگی یاکارهای هنری مبتذل کردن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
gains
پیدا کردن
gained
پیدا کردن
gain
پیدا کردن
averages
پیدا کردن
to figure up
پیدا کردن
track
پیدا کردن
tracks
پیدا کردن
pin point
پیدا کردن
smell out
با بو پیدا کردن
finds
پیدا کردن
find
پیدا کردن
detects
پیدا کردن
to look up
پیدا کردن
detecting
پیدا کردن
to pick up
پیدا کردن
detected
پیدا کردن
to pluck up one's heart
دل پیدا کردن
average
پیدا کردن
averaged
پیدا کردن
tracked
پیدا کردن
acquire
پیدا کردن
averaging
پیدا کردن
detect
پیدا کردن
to search out
پیدا کردن
give tongue
عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
luff
لنگر پیدا کردن
to think out
با فکر پیدا کردن
to become a necessity
لزوم پیدا کردن
liaise
ارتباط پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن به
to take umbra at
رنجش پیدا کردن از
dampen
رطوبت پیدا کردن
dampened
رطوبت پیدا کردن
to spring a leaguer
رخنه پیدا کردن
liaising
ارتباط پیدا کردن
liaises
ارتباط پیدا کردن
to take a ply
تمایل پیدا کردن
dampening
رطوبت پیدا کردن
dampens
رطوبت پیدا کردن
liaised
ارتباط پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن
hade
تمایل پیدا کردن
stammer
لکنت پیدا کردن
touted
خریدار پیدا کردن
tout
خریدار پیدا کردن
prove opplicable
مصداق پیدا کردن
preempt
حق تقدم پیدا کردن
declining
شیب پیدا کردن
declines
شیب پیدا کردن
converged
تقارت پیدا کردن
declined
شیب پیدا کردن
qualify
شایستگی پیدا کردن
converging
تقارت پیدا کردن
converges
تقارت پیدا کردن
converge
تقارت پیدا کردن
decline
شیب پیدا کردن
come to an agreement
موافقت پیدا کردن
stammers
لکنت پیدا کردن
stammered
لکنت پیدا کردن
demonetize
تنزل پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy.
چاره پیدا کردن
touting
خریدار پیدا کردن
qualifies
شایستگی پیدا کردن
to win fame
شهرت پیدا کردن
equation of payments
قاعده پیدا کردن
touts
خریدار پیدا کردن
shield
حفاظ پیدا کردن
in the doghouse
<idiom>
مشکل پیدا کردن با
to work out something
حل چیزی را پیدا کردن
shields
حفاظ پیدا کردن
subsistence allowance
معاش
livelihood
معاش
ration allowance
حق معاش
livelihoods
معاش
basic allowance for subsistence
حق معاش
sustenance
معاش
living
معاش
subsistence
معاش حق معاش
to pick up
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
cabbage
کش رفتن رشد پیدا کردن
cabbages
کش رفتن رشد پیدا کردن
out maneuver
برتری مانور پیدا کردن
genealogize
شجره کسی را پیدا کردن
overmaster
مهارت کامل پیدا کردن در
to rummage out
با جستجوی زیاد پیدا کردن
to pick out
باگوش پیدا کردن دریافتن
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
radar trapping
اختلال پیدا کردن رادار
hit on/upon
<idiom>
پیدا کردن چیزی که میخواهی
waver
فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavered
فتور پیدا کردن دو دل بودن
find and replace
پیدا کردن و جایگزین نمودن
to come to an understanding
پیدا کردن سازش پیداکردن
wavers
فتور پیدا کردن دو دل بودن
pay dirt
<idiom>
زیر خاکی پیدا کردن
wavering
فتور پیدا کردن دو دل بودن
to nerve oneself
قوت قلب پیدا کردن
deeping of capital
عمق پیدا کردن سرمایه
shock
هول وهراس پیدا کردن
respires
امید تازه پیدا کردن
shocked
هول وهراس پیدا کردن
respired
امید تازه پیدا کردن
respiring
امید تازه پیدا کردن
respire
امید تازه پیدا کردن
shocks
هول وهراس پیدا کردن
bilge
رخنه پیدا کردن تراوش کردن
swells
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiate
مختنق کردن خناق پیدا کردن
swell
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiated
مختنق کردن خناق پیدا کردن
swelled
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumbles
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumble
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiates
مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiating
مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumbled
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
thrift
عقل معاش
family allowance
مدد معاش
fend
تکفل معاش
allowances
جیره حق معاش
bread and butter
وسیله معاش
livelihoods
وسیله معاش
allowance
جیره حق معاش
subsistence
معاش خرجی
thriftless
بی عقل معاش
livelihood
وسیله معاش
rubs
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
shorter
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
make out
معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
radio direction finding
پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
rub
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
surging
تکان خوردن لغزش پیدا کردن
rubbed
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
to get a meat for a bird
برای مرغی جفت پیدا کردن
ruts
شور پیدا کردن فحل شدن
scare up
<idiom>
ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
rut
شور پیدا کردن فحل شدن
short
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to get the upper hand
برتری جستن تفوق پیدا کردن
wavers
تردید پیدا کردن تبصره قانون
to orient oneself
چهار سوی خود را پیدا کردن
to seek somebody out
جستجو برای پیدا کردن کسی
unbalancing
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalances
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalance
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
wavering
تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavered
تردید پیدا کردن تبصره قانون
shortest
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
pull oneself together
بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
waver
تردید پیدا کردن تبصره قانون
canny
دارای عقل معاش
thriftessness
نداشتن عقل معاش
meal tickets
وسیلهی امرار معاش
meal ticket
وسیلهی امرار معاش
subsistent
مدد معاش بگیر
canniest
دارای عقل معاش
cannier
دارای عقل معاش
plunges
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunged
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
warm to one's work
در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
to get to somebody
[something]
به کسی دسترسی پیدا کردن
[ به چیزی رسیدن]
leadingquestion
پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
canvasses
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
plunge
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
canvass
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
to make friends
[to make connections]
رابطه پیدا کردن
[با مردم برای هدفی]
canvassed
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
living wage
مزدکافی برای امرار معاش
divide
پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
proceed
ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
cunclude
تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
extends
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
grapnels
لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
proceeded
ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
grapnel
لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
diachrony
تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
divides
پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
to always find something to gripe about
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
extend
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extending
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
finds
کشف کردن پیدا کردن
find
کشف کردن پیدا کردن
fitcall finding
پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
blue bark
تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
She is thrifty .
عقل معاش دارد (مقتصد است )
basic allowance
سهمیه اولیه ضریب حقوقی معاش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com