English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (9 milliseconds)
English Persian
duty-free معاف از گمرک
Other Matches
import duties حق گمرک اجناس وارداتی گمرک ورودی
custom's appraisor مامور گمرک ارزیاب گمرک
to declare [customs] گمرک دادن [گمرک]
exemption از خدمت معاف کردن معاف کردن
customs گمرک
custom assersor مامور گمرک
To get it through the custome. از گمرک رد کردن
bonded warehouse انبار گمرک
bonded store انبار گمرک
custom house گمرک خانه
inland duty گمرک داخلی
impost گمرک ورودی
duty paid گمرک پرداخته
custom house اداره گمرک
duty paid گمرک شده
ware room انبار گمرک
dutiable گمرک بردار
customs officer مامور گمرک
customs house اداره گمرک
customs clearance ترخیص از گمرک
customs appraisor مامور گمرک
customs agent کارگزار گمرک
customs agent واسطه گمرک
customhouse اداره گمرک
levy duties گمرک بستن
free trader بدون گمرک
customable گمرک بردار
clearer از گمرک دراوردن
clearest از گمرک دراوردن
clears از گمرک دراوردن
warehouse انبار گمرک
clear از گمرک دراوردن
customs اداره گمرک
warehouses انبار گمرک
customs دفتر گمرک
custom حقوق گمرکی گمرک
custom assersor گمرکچی ارزیاب گمرک
tidewaiter مامور گمرک لب دریا
import duties گمرک اجناس وارداتی
free list صورت کالاهای بی گمرک
levy duties گمرک بستن به جنسی
the free list صورت کالای بی گمرک
customs entry افهار یا اعلام ورود به گمرک
in bond تحت کنترل اداره گمرک
bond به انبار گمرک تحویل دادن
clearance inwards اعلامیه ورود کشتی به گمرک
clearance inwards ورود کشتی به محوطه گمرک
bonded goods کالاهایی که در انبار گمرک میباشد
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
transire اجازه گمرک جهت انتقال محموله
Do you have nothing to declare? آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
bonded goods کالاهایی که تحت کنترل گمرک نگهداری میشود
exempts معاف
exempting معاف
exempted معاف
exempt معاف
exonerate معاف
exonerates معاف
exonerated from معاف از
exonerated معاف
exonerating معاف
excuser معاف کننده
excusing معاف کردن
dispensable معاف کردنی
dispend معاف کردن
exemptible معاف شدنی
dissolvable معاف شدنی
exempt from duty معاف از خدمت
excuses معاف کردن
excused list فهرست معاف ها
tax exempt معاف از مالیات
dispense with معاف شدن از
tax free معاف از مالیات
protect a player معاف از انتقال
excusable معاف شدنی
duty free معاف ار مالیات
excuse معاف کردن
excused معاف کردن
exonerates معاف کردن
exonerated معاف کردن
exonerate معاف کردن
remitted معاف کردن
free from taxes <adj.> معاف از مالیات
taxless <adj.> معاف از مالیات
non-assessable <adj.> معاف از مالیات
non-taxable <adj.> معاف از مالیات
tax-exempt <adj.> معاف از مالیات
tax-free <adj.> معاف از مالیات
zero-rated <adj.> معاف از مالیات
exempt from taxation [only after nouns] <adj.> معاف از مالیات
remitting معاف کردن
warless معاف از جنگ
free of tax [only after nouns] <adj.> معاف از مالیات
exempts معاف کردن
affranchize معاف کردن
carded for record از خدمت صف معاف
scot-free معاف از مالیات
scot free معاف از مالیات
exempting معاف کردن
exempt معاف کردن
remits معاف کردن
exempted معاف کردن
remit معاف کردن
exempt from taxes [only after nouns] <adj.> معاف از مالیات
exonerating معاف کردن
out of bond کالاهایی که پس از پرداخت حقوق گمرکی ازمحوطه گمرک خارج شده باشد
to dismiss [American E] معاف کردن [ارتش]
to buy off با پول معاف کردن
to let off معاف کردن ردکردن
dispensing معاف کردن بخشیدن
to fall out معاف کردن [ارتش]
duties free معاف از حقوق گمرکی
duty free معاف از عوارض گمرکی
duty free معاف ازحقوق گمرکی
dispense معاف کردن بخشیدن
dispensed معاف کردن بخشیدن
dispenses معاف کردن بخشیدن
free of particular average معاف از خسارات جزئی
free of general average معاف از خسارات عمومی
free of duty معاف از عوارض گمرکی
free of charge معاف از حقوق گمرکی
free of all average معاف از هرگونه خسارت
enfranchising از بندگی رهاندن معاف کردن
franker معاف کردن مهر زدن
enfranchises از بندگی رهاندن معاف کردن
enfranchised از بندگی رهاندن معاف کردن
frankest معاف کردن مهر زدن
franking معاف کردن مهر زدن
enfranchise از بندگی رهاندن معاف کردن
franked معاف کردن مهر زدن
franks معاف کردن مهر زدن
emeritus افتخارا ازخدمت معاف شده
exempt معاف ازخدمت شدن یا کردن
exempted معاف ازخدمت شدن یا کردن
fpa معاف از جبران خسارت خاص
to be excused [from work or school] معاف بودن [از کار یا مدرسه]
to release [from responsibility, duty] معاف کردن [از وظیفه یا خدمت ]
exempted , adressee گیرنده معاف از اجرای دستور
frank معاف کردن مهر زدن
freeways شاهراهی که از حق راهداری معاف است
freeway شاهراهی که از حق راهداری معاف است
exempts معاف ازخدمت شدن یا کردن
exempting معاف ازخدمت شدن یا کردن
free zone منطقهای که ازحقوق گمرکی معاف میباشد
absolve کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
absolving کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
absolved کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
absolves کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
Personal effects are duty-free. لوازم شخصی معاف از حقوق گمرکی است
clearance in ward گواهی مامورین گمرک نسبت به کالاهایی که مشمول حقوق گمرکی می شوند قبل از تخلیه و بعد از حمل
exempt player بازیگر معاف از انجام مراحل مقدماتی به علت سوابق او
transire برگ ترخیص کالا از گمرک اجازه عبور کالا
clears ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clearest ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clear ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clearer ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
to dismiss [remove] the board of managers مرخص کردن [معاف کردن] هیئت مدیره
free port بندری که معاف ازحقوق گمرکی میباشد بندری که قابل استفاده همه کشتیهای تجارتی میباشد
free ports بندری که معاف ازحقوق گمرکی میباشد بندری که قابل استفاده همه کشتیهای تجارتی میباشد
dismisses مرخص کردن معاف کردن
dismissing مرخص کردن معاف کردن
dismiss مرخص کردن معاف کردن
carnet اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com