Dictiornary-Farsi | معامله صحیح | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
valid transaction	معامله صحیح


Other Matches

bargained	معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargaining	معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargain	معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargains	معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
package deal	معامله کلی معامله چکی
package deals	معامله کلی معامله چکی
futures goods	کالاهایی که در معامله سلف خرید و فروش می گردد کالاهای مورد معامله سلف
fradulent conveyance	معامله به قصد فرار از دین معامله به قصد اضرار غیر
Hear hear!	صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
rational number	عدد صحیح و یا خارج قسمت دو عدد صحیح
rollover	صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
integers	صحیح
in order	صحیح
good	صحیح
well advised	صحیح
i see	ها! صحیح !
integral	صحیح
authentic	صحیح
fea	صحیح
accurate [correct] <adj.>	صحیح
righting	صحیح
righted	صحیح
authentical	صحیح
right	صحیح
valid	صحیح
judiciously	صحیح
exact <adj.>	صحیح
integer	صحیح
proper <adj.>	صحیح
real <adj.>	صحیح
true <adj.>	صحیح
proper	صحیح
corrects	صحیح
accurate	صحیح
correcting	صحیح
correct	صحیح
exacted	صحیح
Quite [so] !	صحیح!
exacts	صحیح
exact	صحیح
indecorous	نا صحیح
correct <adj.>	صحیح
simon pure	صحیح
all right	صحیح
exacted	صحیح عین
righted	به طور صحیح حق
to be proper for	صحیح بودن
safe and sound	صحیح وتندرست
exacts	صحیح عین
right you are	صحیح است
integer	عدد صحیح
exact	صحیح عین
up front <idiom>	روراست ،صحیح
incorrupt	صحیح و بی عیب
spot-on	دقیقا صحیح
valid contract	عقد صحیح
indue order	به ترتیب صحیح
true complement	مکمل صحیح
integer number	عدد صحیح
homozygote	صحیح النسب
genuine tradition	حدیث صحیح
integer variable	متغیر صحیح
integral number	عدد صحیح
the ticket	کار صحیح
that is right	صحیح است
eugenic	صحیح النسب
ok	صحیح است
proper fraction	کسر صحیح
A correct answer.	جواب صحیح
considered	با اندیشه صحیح
duly <adv.>	بصورت صحیح
correctly <adv.>	بصورت صحیح
aright <adv.>	بصورت صحیح
affirmative	صحیح است
rightly <adv.>	بطور صحیح
drill	روش صحیح
true	خالصانه صحیح
truer	خالصانه صحیح
truest	خالصانه صحیح
rightfully <adv.>	بطور صحیح
properly <adv.>	بطور صحیح
justly <adv.>	بطور صحیح
justly <adv.>	بصورت صحیح
properly <adv.>	بصورت صحیح
rightfully <adv.>	بصورت صحیح
round	عدد صحیح
roundest	عدد صحیح
orderly <adv.>	بصورت صحیح
tidily <adv.>	بصورت صحیح
okay	صحیح است
neatly <adv.>	بصورت صحیح
orderly <adv.>	بطور صحیح
tidily <adv.>	بطور صحیح
neatly <adv.>	بطور صحیح
duly <adv.>	بطور صحیح
righting	به طور صحیح حق
integers	عدد صحیح
authentic document	سند صحیح
whole number	عدد صحیح
whole numbers	عدد صحیح
rightly	بطور صحیح
drilled	روش صحیح
drills	روش صحیح
right	درست صحیح
right	به طور صحیح حق
rightly <adv.>	بصورت صحیح
righting	درست صحیح
correctly <adv.>	بطور صحیح
aright <adv.>	بطور صحیح
righted	درست صحیح
bargains	معامله
transactions	معامله
negotiations	معامله
penny worth	معامله
bargaining	معامله
bargained	معامله
negotiation	معامله
bargain	معامله
sells	معامله
sell	معامله
treament	معامله
trucked	معامله
dealing	معامله
trucking	معامله
trucks	معامله
truckman	معامله گر
transaction	معامله
truck	معامله
selling	معامله
transactor	معامله گر
safe	صحیح اطمینان بخش
azimuth fine adjustment	تنظیم قوس صحیح
integer	عدد صحیح [ریاضی]
whole number	عدد صحیح [ریاضی]
common sense	قضاوت صحیح حس عام
whole numbers	اعدد صحیح [ریاضی]
safest	صحیح اطمینان بخش
safes	صحیح اطمینان بخش
safer	صحیح اطمینان بخش
cardinal	عدد صحیح مثبت
counting numbers	اعدد صحیح [ریاضی]
aright <adv.>	بطور درست و صحیح
authority	منبع صحیح و موثق
properly <adv.>	بطور درست و صحیح
rightfully <adv.>	بطور درست و صحیح
rightly <adv.>	بطور درست و صحیح
cardinals	عدد صحیح مثبت
characters	عدد صحیح خصوصیت
character	عدد صحیح خصوصیت
wrongs	پیام صحیح نیست
justly <adv.>	بطور درست و صحیح
duly <adv.>	بطور درست و صحیح
due process of the law	تشریفات صحیح قانونی
wrong	پیام صحیح نیست
impolitic	مخالف رویه صحیح
correctly	بطور درست و صحیح
off	بیموقع غیر صحیح
apply a correct holt	اجرای فن صحیح کشتی
correctly <adv.>	بطور درست و صحیح
wronging	پیام صحیح نیست
integer programming	برنامه سازی صحیح
soundly	بطور صحیح و سالم
positive integer	عدد صحیح مثبت
levelheaded	دارای قضاوت صحیح
compos mentis	دارای مشاعر صحیح
rounded	بصورت عدد صحیح
right oh!	صحیح است بچشم
to do right	کار صحیح کردن
In perfect condition (shape).	کاملا" صحیح وسالم
out in left field <idiom>	از جواب صحیح دورشدن
systemoless	فاقد سیستم صحیح
half integer number	عدد نیم صحیح
hit the nail on the head <idiom>	یافتن انتخاب صحیح
terms of trade	شرایط معامله
private treaty	معامله خصوصی
cause of a transaction	جهت معامله
treater	طرف معامله
arbitrage	معامله به سود
object of transaction	مورد معامله
not negotiable	غیرقابل معامله
negotiator	طرف معامله
an nucertain transaction	معامله غرری
negotiators	طرف معامله
spot transaction	معامله نقدی
short sale	معامله سلف
to make a market of	معامله کردن
to take	معامله قماری
transaction on change	معامله در بورس
retorsion	معامله به مثل
reciprocation	معامله متقابله
reciprocal treatment	معامله متقابله
truckage	مبادله معامله
merchantable	قابل معامله
invitation to treat	دعوت به معامله
unauthorized transaction	معامله فضولی
fictitious transaction	معامله صوری
forward dealing	معامله به وعده
forward purchase	معامله سلف
unconscionable bargain	معامله نامعقول
He goes on and on . He is most persistent .	ول کن معامله نیست