Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
I clinched a lucrative deal.
معامله چربی ( شیرینی ) انچام دادم
Other Matches
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction.
د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
bargain
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargained
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargaining
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargains
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
lipoma
تومر خوش خیم چربی غده چربی
fat soluble
قابل حل در چربی محلول در حلالهای چربی
degreasing
پاک کردن مواد روغنی به وسیله ضد چربی کم کردن چربی
fattest
چربی چربی دار
fatter
چربی چربی دار
fats
چربی چربی دار
fat
چربی چربی دار
package deal
معامله کلی معامله چکی
package deals
معامله کلی معامله چکی
futures goods
کالاهایی که در معامله سلف خرید و فروش می گردد کالاهای مورد معامله سلف
fradulent conveyance
معامله به قصد فرار از دین معامله به قصد اضرار غیر
I asked for ...
من سفارش ... را دادم.
i warned him of danger
او را از خطراگاهی دادم
i gave the beggar one rial
یک ریال به ان گدا دادم
i gave him some others
چندتای دیگر به او دادم
i lost the train
قطار را از دست دادم
i paid the debt plus interest
بدهی را با بهره ان دادم
i assured him of that
به او در این باره اطمینان دادم
i took up where he left
از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
i gave it a slight press
انرا کمی فشار دادم
I asked for the child.
من یک برای بچه سفارش دادم.
I asked for a small portion.
من یک پرس کوچک سفارش دادم.
That's not what I ordered.
آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
all that property
تمام ان دارایی یامال داازدست دادم
i lent him what money i had
هرچه پول داشتم به او وام دادم
i parted from
تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
i paid his d. wages
مزد او را انچه لازم بود دادم
I listend but heard nothing .
گوش دادم ولی چیزی نشنیدم
i did that last
ان کار را اخر از همه انجام دادم
i floored the paper
پاسخ همه پرسشهایی را که در کاغذ بود دادم
i swore him to secrecy
او را سوگند دادم که راز راپوشیده نگاه دارد
I missed the connection.
من اتوبوس
[قطار هواپیمای]
رابط را از دست دادم.
I did the work ,but he got the credit.
کار رامن انجام دادم ولی امتیازش ر ااوگرفت
i lost my friends
دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
i overpaid him for his work
مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
greasiness
چربی
greasily
با چربی
oils
چربی
greasy
چربی
lipide
چربی
greasing
چربی
meagre
بی چربی
thinnest
کم چربی
greased
چربی
lipid
چربی
adiposeness or diposity
چربی
thinned
کم چربی
thinners
کم چربی
thins
کم چربی
fattest
چربی
fat
چربی
grease
چربی
fatless
بی چربی
fats
چربی
fatness
چربی
fatter
چربی
lubricous
چربی
thin
کم چربی
meager
بی چربی
oiliness
چربی
creaminess
چربی
myelin
چربی پی
oil
چربی
oiling
چربی
comedo
چربی دانه
fat is insoluble in water
چربی در اب حل نمیشود
greasing
روغن چربی
aliphatic
چربی دار
casein
پنیر بی چربی
leather head
چربی دانه
adipocere
چربی لاش
wool fat
چربی پشم
wool grease
چربی پشم
degreasing
اب کردن چربی
skim milk
شیر بی چربی
greased
روغن چربی
animal fat
چربی حیوانی
grease trap
بازیابی چربی
adipose tissue
بافت چربی
adipic
وابسته به چربی
lipophilic
چربی گرای
blackhead
چربی دانه
fatty
چربی مانند
lipuria
چربی در پیشاب
blackheads
چربی دانه
grease trap
چربی گیر
lard
چربی خوک
sebaceous
چربی دار
suint
چربی پشم
whipping cream
خامهی پر چربی
vegtable fat
چربی گیاهی
grease
روغن چربی
lipoid
شبه چربی
lipomatous
چربی مانند
lipophilic
چربی دوست
flense
چربی گرفتن از
fattiness
خاصیت چربی
lipotropic
چربی سوز
lubricity
شهوانی بودن چربی
emulsions
ذرات چربی دراب
emulsioning
ذرات چربی دراب
emulsion
ذرات چربی دراب
lipolysis
تجزیه وتحلیل چربی
unsaturated fat
چربی اشباع نشده
saturated fat
چربی اشباع شده
saturated fats
چربی اشباع شده
adipose tissue
چربی حیوانی پیه
greasily
به شکل روغن یا چربی
emulsioned
ذرات چربی دراب
fatback
چربی پشت خوک
blobber
چربی یاپیه نهنگ
blubbered
چربی اوردن هایهای گریستن
butyrometer
الت سنجش چربی شیر
poly unsaturated fat
پلی چربی اشباع نشده
blubbers
چربی اوردن هایهای گریستن
lard
گوشت خوک چربی زدن
blubber
چربی اوردن هایهای گریستن
blubbering
چربی اوردن هایهای گریستن
lardon
تکه چربی که لای گوشت گذارند
lanoloin
چربی پشم که در ارایش مورداستعمال دارد
pate de foie gras
خمیر چربی جگر غاز ودنبلان
lardoon
تکه چربی که لای گوشت گذارند
bonbon
شیرینی
melodiousness
شیرینی
saccharinity
شیرینی
mellifluence
شیرینی
love liness
شیرینی
nicy
شیرینی
confections
شیرینی
lolipops
شیرینی
goody
شیرینی
marzipan
شیرینی
sweetness
شیرینی
goodies
شیرینی
sugar candy
شیرینی
patisseries
شیرینی
sugar
شیرینی
loveliness
شیرینی
amiability
شیرینی
amiability or amiableness
شیرینی
pastries
شیرینی
confection
شیرینی
sweet stuff
شیرینی
confetti
شیرینی
patisserie
شیرینی
sugars
شیرینی
sweetmeat
شیرینی
pastry
شیرینی
lipoprotein
مواد پروتئینی که حاوی مقداری چربی باشند
lactoscope
شیرازما اسباب ازمایش پاکی یا چربی شیر
blubbered
چربی بالن وسایرپستانداران دریایی چاق شدن
blubbering
چربی بالن وسایرپستانداران دریایی چاق شدن
blubbers
چربی بالن وسایرپستانداران دریایی چاق شدن
blubber
چربی بالن وسایرپستانداران دریایی چاق شدن
greasing
روغن زدن روغنکاری نمودن چربی گریس
suet
چربی سخت دور کلیه وکمر گوسفند
greased
روغن زدن روغنکاری نمودن چربی گریس
grease
روغن زدن روغنکاری نمودن چربی گریس
confectioners
شیرینی فروش
confectioner
شیرینی فروش
freshness
شیرینی بی نمکی
cookies
شیرینی خشک
corn ball
شیرینی چس فیل
tucks
شیرینی مربا
tucking
شیرینی مربا
ingratiation
خود شیرینی
kissing comfit
شیرینی معطر
custard pie
یکجور شیرینی
puff pastry
شیرینی پفکی
wafers
شیرینی پنجرهای
cookies
شیرینی بیسکویت
cookie
شیرینی خشک
cooky
شیرینی خشک
cooky
شیرینی بیسکویت
confectionary
شیرینی سازی
elecampane
نوعی شیرینی
box suitmeats
جعبه شیرینی
blintze
نوعی شیرینی
blintz
نوعی شیرینی
bakemeat
نان شیرینی
baked meat
نان شیرینی
tuck
شیرینی مربا
sugared
شیرینی زده
cookie
شیرینی بیسکویت
wafer
شیرینی پنجرهای
sweet tooth
علاقمند به شیرینی
sweet tooth
شیرینی دوست
cracker
یکجور شیرینی
crackers
یکجور شیرینی
sweetmeat
شیرینی جات
costs arabicus
قسط شیرینی
lipide
مواد چربی که شامل پیه وموم وفسفاتیدوسروبروزیدها میباشد
lipid
مواد چربی که شامل پیه وموم وفسفاتیدوسروبروزیدها میباشد
lipotropic
موادی که سبب دخول چربی در واکنشهای بدن میگردند
myelin sheath
ماده سفید چربی که غلاف بعضی اعصاب رامیپوشاند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com