Dictiornary-Farsi | معتبر ساختن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 207 (3 milliseconds)

English	Persian
validate	معتبر ساختن
validated	معتبر ساختن
validates	معتبر ساختن
validating	معتبر ساختن


Search result with all words

accredit	معتبر ساختن اختیار دادن
accrediting	معتبر ساختن اختیار دادن
accredits	معتبر ساختن اختیار دادن
Other Matches

scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
authentic	معتبر
inviolate	معتبر
fiduciary	معتبر
authentical	معتبر
liable	معتبر
responsible	معتبر
of reputation	معتبر
of good standing	معتبر
standing	معتبر
authoritative	معتبر
credible	معتبر
substantial	معتبر
creditor	معتبر
trusty	معتبر
well thought of	معتبر
creditable	معتبر
well-thought-of	معتبر
valid	معتبر
accrediting	معتبر شناختن
man of credit	شخص معتبر
good	پاک معتبر
accredit	معتبر شناختن
man of crdit	شخص معتبر
valid assumptions	فروض معتبر
accredits	معتبر شناختن
hold good	معتبر بودن
faithworthy	امین معتبر
to hold water	معتبر بودن
to count [as]	معتبر بودن
accredited	مجاز معتبر
dow	معتبر بودن
good and svfficient bail	ضامن معتبر
to be valid	معتبر بودن
hard currencies	ارز معتبر
reliable	معتبر قابل اتکا
validation	تایید معتبر سازی
reputably	بطور معتبر یا مشهور
good	معتبر موجه نسبتا" زیاد
time out	معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
not valid abroad	در خارج [از کشور] معتبر نیست
credible <adj.>	قابل اعتبار [معتبر] [اقتصاد]
to keep an oath inviolate	معتبر نگه داشتن سوگند
validity	نفوذ قوت قانونی معتبر بودن
europatents	اختراع ثبت شده که دراروپا معتبر میباشد
big five	پنج بانک معتبر انگلستان یعنی بانکهای میدلند
validation	بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
authority	مدرک یا ماخذی از کتاب معتبریا سندی نویسندهء معتبر
del credere	ضمانت فروشنده حق العمل کار نسبت به معتبر بودن خریدار
locals	انتساب متغیر که فقط در بخشی از برنامه کامپیوتری یا ساختار آن معتبر است
local	انتساب متغیر که فقط در بخشی از برنامه کامپیوتری یا ساختار آن معتبر است
dual	دادههای ترکیبی هر مجموعهای از داده در پاس یا لبه ساعت مختلف آماده و معتبر است
two phase commit	ن میشود که هر مرححله تراکنش صحیح است و معتبر , پیش از برخورد با تغییرات پایگاه داده ها
strobe	سیگنالی که بیان میکند داده معتبر در باس داده قرار دارد
strobe	سیگنالی که بیان میکند آدرس معتبر در باس آدرس قرار دارد
M out of N code	هر حرف معتبر که طول 2 بیت دارد باید حاوی M بیت دودویی "یک " باشد
validity of the credit	معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
pellet	حب ساختن
idolised	بت ساختن
carbonize	کک ساختن
creating	ساختن
to go in with	ساختن با
to get along	ساختن
bulid	ساختن
miscreate	بد ساختن
unifying	تک ساختن
upbuild	ساختن
makes	ساختن
manufacture	ساختن
manufactured	ساختن
manufactures	ساختن
fabrication	ساختن
make	ساختن
to t. up	ساختن
idolises	بت ساختن
idolising	بت ساختن
idolize	بت ساختن
dree	ساختن با
set up	ساختن
mint	ساختن
minted	ساختن
minting	ساختن
mints	ساختن
forborne	ساختن با
bridges	پل ساختن
bridged	پل ساختن
remakes	از نو ساختن
bridge	پل ساختن
fashions	مد ساختن
unifies	تک ساختن
unify	تک ساختن
idolized	بت ساختن
confect	ساختن
idolizes	بت ساختن
idolizing	بت ساختن
fabricating	ساختن
fabricates	ساختن
fabricated	ساختن
fabricate	ساختن
remake	از نو ساختن
produces	ساختن
construct	ساختن
invented	ساختن
constructed	ساختن
invent	ساختن
constructing	ساختن
upgrade	ساختن
constructs	ساختن
inventing	ساختن
invents	ساختن
pill	حب ساختن
creates	ساختن
fashioned	مد ساختن
pills	حب ساختن
builds	ساختن
put up	ساختن
buildings	ساختن
upgrading	ساختن
build	ساختن
upgrades	ساختن
upgraded	ساختن
create	ساختن
produce	ساختن
generated	ساختن
put-up	ساختن
compose	ساختن
generate	ساختن
generating	ساختن
indite	ساختن
composes	ساختن
generates	ساختن
fashioning	مد ساختن
produced	ساختن
fashion	مد ساختن
to make away	ساختن
to make a shift	ساختن
primp	مزین ساختن
assimilated	شبیه ساختن
produces	ساختن محصول
minimises	کمینه ساختن
assimilates	شبیه ساختن
prepare mortar	ساختن ملات
minimize	کمینه ساختن
potentiate	مقتدر ساختن
potentiation	نیرومند ساختن
prefabricate	پیس ساختن
minimising	کمینه ساختن
assimilating	شبیه ساختن
assimilate	شبیه ساختن
frequency demodulation	اشکار ساختن
reedify	دوباره ساختن
minimizing	کمینه ساختن
disturbs	مضطرب ساختن
produced	ساختن محصول
equates	معادله ساختن
flings	روانه ساختن
minimizes	کمینه ساختن
flinging	روانه ساختن
minimized	کمینه ساختن
fling	روانه ساختن
pt down	متوقف ساختن
re edify	دوباره ساختن
disturb	مضطرب ساختن
let out	اشکار ساختن
discovers	مکشوف ساختن
denigration	سیاه ساختن
produce	ساختن محصول
incardinate	متران ساختن
inactivate	ناکنش ور ساختن
idealization	ارمانی ساختن
mason up	ساختن دیوار
internalization	درونی ساختن
disabling	ناتوان ساختن
indispose	اماده ساختن
discovering	مکشوف ساختن
lay off	متوقف ساختن
disables	ناتوان ساختن
kithe	اشکار ساختن
disable	ناتوان ساختن
individualization	فردی ساختن
irrationalize	نامعقول ساختن
discover	مکشوف ساختن
discovered	مکشوف ساختن
minify	خرد ساختن
mutualize	دوسره ساختن
graved	منقوش ساختن
optimize	بهین ساختن
optimize	بهینه ساختن
accustoming	معتاد ساختن
accustoms	معتاد ساختن
overset	واژگون ساختن
perfuse	جاری ساختن
minimised	کمینه ساختن
accustom	معتاد ساختن
insuring	مطمئن ساختن
insures	مطمئن ساختن
neologize	واژههای نو ساختن