Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
moralist
معتقد به اصول اخلاق
moralists
معتقد به اصول اخلاق
Other Matches
ethic
غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
moral philosophy
اصول اخلاق ایین رفتار
moralism
رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
dogmatic marxism
مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
moralistic
وابسته به اخلاق گرایی و اخلاق گرایان
sanitize
مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
antinomian
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
believers
معتقد
believer
معتقد
theist
معتقد بخدا
polygamist
معتقد به تعددزوجات
predestinarian
معتقد به تقدیر
resurrectionist
معتقد برستاخیز
introspectionist
کسیکه معتقد به
fatalist
معتقد به سرنوشت
casualist
معتقد به اتفاق
trinitarian
معتقد به تثلیث
idealist
معتقد به ایده الیسم
naturalists
معتقد به فلسفه طبیعی
rationalistic
معتقد به اصالت عقل
henotheist
معتقد یا وابسته به توحیدنوبتی
trinitarian
معتقد بوجوداقانیم ثلاثه
materialists
معتقد به اصالت ماده
spiritualist
معتقد بارتباط باارواح
spiritualists
معتقد بارتباط باارواح
red tapist
معتقد به red-tapism
nihilist
معتقد به مکتب nihilism
rationalist
معتقد به فلسفه عقلانی
materialist
معتقد به اصالت ماده
naturalist
معتقد به فلسفه طبیعی
socialist
جامعه گرا معتقد به سوسیالیسم
socialists
جامعه گرا معتقد به سوسیالیسم
self righteous
معتقد بعدالت وتقوی خود
self-righteous
معتقد بعدالت وتقوی خود
biracialism
معتقد به یا دارای دونژاد بودن
rabbinist
معتقد به احادیث بنی اسرائیل
hylicist
کسیکه معتقد به مادیات است
principle
معتقد باصول ومبادی کردن
evolutionist
معتقد به فرضیه تکامل یافرگشت
epicurus
نام فیلسوف یونانی که معتقد
adoptionist
معتقد به فرزند خواندگی عیسی
self-righteousness
معتقد بعدالت وتقوی خود
millenarian
معتقد به سلطنت هزار ساله مسیح
totemite
معتقد بوجودروح حافظ یک قوم یا قبیله
bureaucrat
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
bureaucrats
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
totemist
معتقد بوجودروح حافظ یک قوم یا قبیله
representationalist
معتقد بفلسفه ایده هاو افکار
revelationist
کسیکه معتقد به الهام ومکاشفه است
comportment
اخلاق
characterless
بی اخلاق
pettish
بد اخلاق
morality
اخلاق
moralities
اخلاق
impatient
بد اخلاق
moody
بد اخلاق
immoral
بد اخلاق
moral
اخلاق
rabid
بد اخلاق
deportment
اخلاق
reprobates
بد اخلاق
reprobate
بد اخلاق
sabbatarian
مسیحی معتقد به تعطیل کار و عبادت در یکشنبه ها
infallibilist
کسیکه معتقد است که پاپ اشتباه نمیکند
animalist
مصور حیوانات معتقد به حیوان صفتی انسان
geocentric
معتقد باینکه خداوندزمین رامرکز عالم وجودقرارداده
moral philosopher
اخلاق دان
behaviuor
سلوک اخلاق
frailties
ضعف اخلاق
frailty
ضعف اخلاق
public morals
اخلاق حسنه
immoral
خلاف اخلاق
moralization
اخلاق گرایی
behavior
سلوک اخلاق
edification
تهذیب اخلاق
ehtics
علم اخلاق
moral philosophy
علم اخلاق
good-natured
خوش اخلاق
ethic
کتاب اخلاق
moralistic
اخلاق گرایانه
Moral decadence .
فساد اخلاق
rakes
بد اخلاق فاسد
creative thinking
تفکر اخلاق
raking
بد اخلاق فاسد
rake
بد اخلاق فاسد
good conduct
حسن اخلاق
immorally
بر خلاف اخلاق
ethics
علم اخلاق
Trinity
سه گانگی
[معتقد به وجود سه اقنوم در خدای واحد]
[تثلیث]
well conditioned
دارای اخلاق نیکو
pestiferous
فاسدکننده اخلاق دیگری
it is an offence to morlity
منافی اخلاق است
donsy
دارای اخلاق متغیروتندوباحرارت
donsie
دارای اخلاق متغیروتندوباحرارت
ethical
وابسته به علم اخلاق
regeneration
نوزایش تهذیب اخلاق
wrong
مخالف اخلاق یا قانون
wronging
مخالف اخلاق یا قانون
wrongs
مخالف اخلاق یا قانون
moral
وابسته بعلم اخلاق
personalities
اخلاق و خصوصیات شخص
doggery
اخلاق پست بدکاری
peculiar
دارای اخلاق غریب
personality
اخلاق و خصوصیات شخص
ethically
مطابق علم اخلاق
prejudicial to public morality
منافی اخلاق حسنه
With his foul temper.
با اخلاق سگه که دارد
sportmanship
رفتار و اخلاق انسانی
to take a person's measure
با اخلاق کسیرا ازمودن
trade unionism
سیستمی که معتقد به بسط و توسعه این گونه اتحادیه هاست
edify
اخلاق اموختن تقدیس کردن
streakier
دارای اخلاق وخصوصیات فردی
moralists
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
streakiest
دارای اخلاق وخصوصیات فردی
americanization
پذیرش اخلاق و اداب امریکایی
moralist
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
streaky
دارای اخلاق وخصوصیات فردی
edified
اخلاق اموختن تقدیس کردن
bowdlerization
حذف قسمتهای خارج از اخلاق
the whole of morality is there
همه اخلاق همین جا است
to gauge a person
گنجایش یا اخلاق کسیراسنجیدن یا ازمودن
cocotte
زن جوان بد اخلاق وجلف هرزه
edifies
اخلاق اموختن تقدیس کردن
pharisaism
اخلاق فریسی هاریاکاری زهدخشک
good tempered
دیر غضب خوش اخلاق
offences against public morals
جرائم بر علیه اخلاق عمومی
pestilently
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
anthropocentric
معتقد باینکه انسان اشرف مخلوقات و مرکز ثقل موجودات است
bowdlerize
قسمتهای خارج از اخلاق را حذف کردن از
limitarian
کسیکه معتقد است بخش محدودی از مردم گیتی رستگاری روحانی خواهندداشت
eyestrings
ضمائم چشمی که سابقا معتقد بودند هنگام کوری ومرگ از هم گسیخته می گردد
that is an offences to moralit
لطمه به خلاق میزند درعالم اخلاق خطاست
the churach built him up
کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
solipsism
فرضیهای که معتقد است نفس انسان چیزی جز خودوتغییرات حاصله درنفس خودرا نمیشناسد
smut
تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
smuts
تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
pestiferously
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
he is always a little peculiar
او همیشه اندکی اخلاق عجیب از خود نشان میدهد
physiocrats
اقتصاددانان فرانسوی قرن هیجده که معتقد بودند زمین و طبیعت یگانه منبع ثروت است
expurgatory index
فهرست جاهایی از کتاب که برای دین یا اخلاق زیان اوراست
index expurgatorius
فهرست جاهایی از کتاب که برای دین یا اخلاق زیان اوراست
perfectionist
کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
perfectionists
کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
doctrine
اصول
root
اصول
roots
اصول
principles
اصول
technic
اصول
tenet
اصول
nitty-gritty
اصول
ism
: اصول
teaching
اصول
teachings
اصول
doctrines
اصول
ism
اصول
monetary school
مکتب اقتصادی تحت رهبری میلتون فریدمن که معتقد به کارائی بیشترسیاست پولی نسبت به سیاست مالی در اقتصاد است
general principles
اصول کلی
principles of economics
اصول اقتصاد
rational principle
اصول عقلیه
relativity principles
اصول نسبیت
principles of economy
اصول اقتصاد
mormonism
اصول mormon ها
prineipal parts
اصول فعل
kinesiology
اصول مکانیزم
roots and branches
اصول وفروع
nazism
اصول نازی
technics
اصول فنی
neodoxy
اصول نوین
principles of religion
اصول مذهب
monopolism
اصول انحصار
monopolosm
اصول انحصار
naziism
اصول نازی
mutualism
اصول همکاری
economic principles
اصول اقتصادی
communism
اصول اشتراکی
systems
اصول وجود
systems
روش اصول
tenets
اصول مسلم
methodologies
علم اصول
accounting principles
اصول حسابداری
system
روش اصول
grimacing
ادا و اصول
dogma
اصول عقاید
chung shin
اصول تکواندو
theories
اصول نظری
technologically
اصول فنی
banking principles
اصول بانکداری
theory
اصول نظری
functional
اصول مبادی
grimace
ادا و اصول
dogmas
اصول عقاید
grimaces
ادا و اصول
constitutionalism
اصول مشروطیت
tenet
اصول مرام
system
اصول وجود
technological
اصول فنی
grimaced
ادا و اصول
denial measures
اصول ممانعت
politics
اصول سیاسی
doctrine
اصول حکمت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com