Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (28 milliseconds)
English
Persian
prospect
معدن کاوی کردن
prospected
معدن کاوی کردن
prospecting
معدن کاوی کردن
prospects
معدن کاوی کردن
Other Matches
concavity
کاوی
shaft inset
[shaft station]
راهروی معدن
[ایستگاه معدن]
probability analysis
احتمال کاوی
preanalysis
پیش کاوی
operation analysis
عمل کاوی
fault analysis
عیب کاوی
data analysis
داده کاوی
rabbet joint
بست یا مفصل کنش کاوی
quarry
استخراج کردن معدن
quarrying
استخراج کردن معدن
quarries
استخراج کردن معدن
mines
معدن کشی کردن
mines
معدن حفر کردن
mined
معدن حفر کردن
mine
معدن کشی کردن
mine
معدن حفر کردن
mined
معدن کشی کردن
quarry
اشکار کردن معدن سنگ
quarrying
اشکار کردن معدن سنگ
mineralize
تبدیل بسنگ معدن کردن
quarries
اشکار کردن معدن سنگ
trepanation
مته حفاری معدن وجراحی بامته سوراخ کردن
lion heart
مواد فلزی که درنتیجه قال کردن معدن بدست می ایدوتااندازهای ناپاک است
mined
معدن
copper mine
معدن مس
mines
معدن
wheal
معدن
chalcopyrite
معدن مس
mine
معدن
mineral
معدن
shoot
رگه معدن
shoots
رگه معدن
ore
سنگ معدن
tinstone
معدن قلع
ores
سنگ معدن
tunnel of mine
تونل معدن
prospectors
معدن کاو
mineralogy
معدن شناسی
stannary
معدن قلع
coalminer
کارگر معدن
adit
راه رو معدن
stone pit
معدن سنگ
stone quarry
معدن سنگ
lode
رگه معدن
mining
معدن کاری
mining
استخراج معدن
prospectors
معدن یاب
gasmen
بازرس معدن
mineralogist
معدن شناس
mine coal
ذغال معدن
gasman
بازرس معدن
miner's lamp
چراغ معدن
zoisite
سنگ معدن
quarries
معدن شن و ماسه
quarries
معدن سنگ
winning
استخراج معدن
winnings
استخراج معدن
mine locomotive
لکوموتیو معدن
mercury mine
معدن جیوه
quarry
معدن شن و ماسه
mine timber
الوار معدن
goldmine
معدن طلا
minette ore
سنگ معدن
prospector
معدن کاو
prospector
معدن یاب
quarry
معدن سنگ
minecar
واگن معدن
garnierite
معدن نیکل
quarrying
معدن سنگ
copper ore
سنگ معدن مس
goldmines
معدن طلا
trammer
جرثقیل معدن
mine tunnel
تونل معدن
quarrying
معدن شن و ماسه
flange
پخش رگه معدن
opencast mining
[British E]
استخراج معدن روباز
Open-pit mining
استخراج معدن روباز
strip mining
[American E]
استخراج معدن روباز
surface mining
استخراج معدن روباز
seams
رگه نازک معدن
seam
رگه نازک معدن
coal mine
معدن ذغال سنگ
flashed
معدن موازی سریع A/D.
depleted
تهی شدن معدن
flanges
پخش رگه معدن
whin
چرخ یا جراثقال معدن
mineralogical
مربوط به معدن شناسی
mine timber
تیر چوبی معدن
quarryman
کارگر معدن سنگ
quarrier
کارگر معدن سنگ
lump ore
سنگ معدن کلوخه
workings
شفت
[معدن کاری ]
flash
معدن موازی سریع A/D.
lodestone
رگه سنگ معدن
depletes
تهی شدن معدن
peatery
معدن زغال سنگ
pitman
کارگر درون معدن
mineralogy
مبحث معدن شناسی
potstone
سنگ سقف معدن
self fluxing ore
سنگ معدن خودگداز
deplete
تهی شدن معدن
stull
تیرستون یاشمع معدن
depleting
تهی شدن معدن
flashes
معدن موازی سریع A/D.
air machine
ماشین تهویه معدن
firedamp
گاز قابل احتراق معدن
hacienda
بنگاه کشاورزی یا معدن ومانند ان
hewer
کارگر معدن زغال سنگ
dressing plant
تاسیسات تهیه سنگ معدن
calcined ore
سنگ معدن تصفیه شده
saltern
کارخانه یا معدن استخراج نمک
stannite
سنگ معدن بفرمول FESNS2CU
quarryman
کارگر معدن معدنچی سنگ کن
calcined ore
سنگ معدن تکلیس شده
pit
[British E]
معدن ذغال سنگ
[کان کنی]
safety lamp
چراغ بی خطر معدن ذغال سنگ
coal mining
معدن ذغال سنگ
[کان کنی]
mineralization
تبدیل به حالت معدنی یا سنگ معدن
tonnage rent
حق امتیازی که از مواداستخراجی معدن به نسبت هرتن وصول میشود
trommel
غربال سیمی استوانه شکلی مخصوص سنگ معدن
stope
حفره پله مانند برای استخراج سنگ معدن
copper smelting
استخراج مس از سنگهای معدن توسط حرارت ذوب وگداز مس
veinstone
کلوخه فلزی کلوخه معدن دار سنگ فلز
pay dirt
خاک زرگری یا خاک معدن قابل استفاده
cassiterite
معدن قلع اکسید قلع طبیعی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com