English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 195 (9 milliseconds)
English Persian
dewy eyed معصوم و پاک چون کودک بی گناه
dewy-eyed معصوم و پاک چون کودک بی گناه
Other Matches
babes کودک شخص ساده و معصوم
babe کودک شخص ساده و معصوم
infallible معصوم
immaculate معصوم
sinless معصوم
innocent معصوم
angel پاک و معصوم
inerrable معصوم خطا نکننده
silent approval سکوت علامت تائیدتوسط معصوم
golden age دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
golden ages دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
tyke کودک
bantling کودک
baby کودک
infants کودک
tike کودک
child کودک
infant کودک
toddler کودک نو پا
toddlers کودک نو پا
chit کودک
it ان کودک
chits کودک
babies کودک
kinchin کودک
suckle کودک شیرخوار
day care center مهد کودک
suckles کودک شیرخوار
child psychiatry روانپزشکی کودک
child law حقوق کودک
suckled کودک شیرخوار
kidding کودک بچه
kindergarten باغ کودک
kindergartens باغ کودک
child psychology روانشناسی کودک
feral child کودک وحشی
infantilism کودک ماندگی
kidded کودک بچه
child study کودک پژوهی
pediatrics پزشکی کودک
pedology کودک شناسی
kid کودک بچه
carrycots صندلی کودک
childproof کودک ایمن
schoolchild کودک دبستانی
schoolchildren کودک دبستانی
babyish کودک مانند
carrycot صندلی کودک
child centered کودک محور
nurseries مهد کودک
nursery مهد کودک
puerilism کودک منشی
puerilism کودک خویی
rejected child کودک مطرود
child development رشد کودک
infanticide کودک کشی
suckling کودک شیرخواره
backward child کودک عقب مانده
child guidance clinic درمانگاه راهنمایی کودک
child abuse بهره کشی از کودک
suckling کودک شیر خوار
pedometer رشد سنج کودک
pedimeter رشد سنج کودک
problem child کودک مشکل افرین
wolf child کودک گرگ پرورده
child rearing practices شیوههای پرورش کودک
eros صورت کودک بالدار
enelicomorphism بزرگسال انگاری کودک
toddled کودک تازه براه افتاده
toddle کودک تازه براه افتاده
weanling کودک تازه از شیر گرفته
toddles کودک تازه براه افتاده
toddlers کودک تازه براه افتاده
toddling کودک تازه براه افتاده
pedagogy فن اموزش وپرورش کودک للگی
toddler کودک تازه براه افتاده
childlike ساده وبی الایش کودک مانند
offense گناه
delict گناه
cleanhanded بی گناه
irreprehensible بی گناه
reproachless بی گناه
misdemeanor گناه
niet culpable بی گناه
pure of guilt بی گناه
sinless بی گناه
sackless بی گناه
offense,etc گناه
offenceless بی گناه
deep dyed گناه
misdemeanour گناه
misdemeanors گناه
offenses گناه
crime گناه
vises گناه
sinned گناه
sinning گناه
vices گناه
vice- گناه
vice گناه
misdemeanours گناه
faults گناه
guiltless بی گناه
transgression گناه
irreproachable بی گناه
blameless بی گناه
guilt گناه
faulted گناه
fault گناه
offence گناه
sin گناه
nurser شیشه درجه دار برای شیردادن کودک
venial sin گناه صغیره
blames اشتباه گناه
sin of the f. گناه جسم
crime گناه کردن
erring گناه کار
venial گناه صغیر
resipiscence اقرار به گناه
resipiscent معترف به گناه
blaming اشتباه گناه
to perpetrate a crime گناه کردن
misdeeds جرم گناه
remission عذر گناه
peccabillo گناه کوچک
misdeed جرم گناه
blamed اشتباه گناه
transgression خطا گناه
deadly sin گناه کبیره
guilt feeling احساس گناه
hamartophobia گناه هراسی
peccatophobia گناه هراسی
sin گناه ورزیدن
sinned گناه ورزیدن
absolution آمرزش گناه
mortal sin گناه کبیره
blame اشتباه گناه
irreprovable بی گناه رد نکردنی
sinning گناه ورزیدن
Cupid خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
teething ring حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
cupids خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal. مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
to purify from sin از گناه پاک کردن
a guilty conscience [about] وجدان با گناه [بخاطر]
to sin agaist god بخدا گناه ورزیدن
the f.of adem گناه یا انحراف ادم
d.sin گناه بزرگ عمدی
incestuously با گناه نزدیکی بمحارم
incendiary crime گناه اتش انگیزی
in flagrant delict درعین ارتکاب گناه
capital offence or crime گناه مستوجب اعدام
i am shaped in sin در گناه سرشته شده ام
of malice prepense با قصد ارتکاب گناه
pardoner کشیش امرزنده گناه
impemitently بااصرار در گناه کاری
i may thank myself گناه از خودم است
guilt گناه مجرمیت محکومیت
impenitently بالجاجت در گناه کاری
besetting sin گناه دست برندار
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger. من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
He was dismissed though (while) he was in fact innocent. اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
to acknowledge your own guilt [culpability] به گناه خود اقرار کردن
own up <idiom> گناه رابه گردن گرفتن
sin of omission گناه فروگذاری از انجام امری
salvationism اعتقاد بلزوم رستگاری از گناه
puratorial پاک کننده گناه کفارهای
infallible مصون از خطا منزه از گناه
to perpetrate a crime گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
absolves کسی را از گناه بری کردن
to purify from sin از قید گناه ازاد کردن
original sin نخستین گناه ادم ابوالبشر
absolve کسی را از گناه بری کردن
absolved کسی را از گناه بری کردن
capital گناه مستوجب اعدام سرمایه
absolving کسی را از گناه بری کردن
i insist on his innocence جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
i insist that he is innocent جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
peccability ژمادگی برای گناه کردن جایزالخطایی
conscience-stricken دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
She is more culpable than the others. او [زن] بیشتر از دیگران گناه کار [مقصر] است.
to feel a pang of guilt ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
impenitence سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
king's evidence گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
penance تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
misprision گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
She is laying a guilt trip on [is guilt-tripping] me for not breast feeding. او [زن] به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من [به او] شیر پستان نمی دهم.
parricidal وابسته به گناه پدر کشی یامادر کشی
to blame somebody for something کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
trotting یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com