Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (12 milliseconds)
English
Persian
lend
معطوف داشتن
lends
معطوف داشتن
Search result with all words
direct
: مستقیم معطوف داشتن
directed
: مستقیم معطوف داشتن
directs
: مستقیم معطوف داشتن
divert
متوجه کردن معطوف داشتن
diverted
متوجه کردن معطوف داشتن
diverts
متوجه کردن معطوف داشتن
Other Matches
retroactive
معطوف به گذشته
retroflexion
خشم معطوف به خود
upstaging
توجهتماشاچیان را منحصرا به خود معطوف کردن
upstaged
توجهتماشاچیان را منحصرا به خود معطوف کردن
upstages
توجهتماشاچیان را منحصرا به خود معطوف کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
upkeep
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
relieving
داشتن
intercommon
داشتن
relieves
داشتن
relieve
داشتن
monogyny
داشتن یک زن
wanted
کم داشتن
lacks
کم داشتن
lacked
کم داشتن
lack
کم داشتن
redolence
بو داشتن
to hold a meeting
داشتن
bear
داشتن
bear
در بر داشتن
to have possession of
داشتن
owns
داشتن
owning
داشتن
to possess
داشتن
possessing
داشتن
owned
داشتن
lackvt
کم داشتن
possesses
داشتن
own
داشتن
possess
داشتن
bears
در بر داشتن
bears
داشتن
to have
داشتن
to be in a f.
تب داشتن
to have f.
تب داشتن
to be feverish
تب داشتن
doubt
شک داشتن
doubted
شک داشتن
doubting
شک داشتن
doubts
شک داشتن
having
داشتن
to hold
داشتن
to go hot
تب داشتن
want
کم داشتن
have
داشتن
contested
اعتراض داشتن بر
contests
اعتراض داشتن بر
aspiring
ارزو داشتن
vary
فرق داشتن
aspiring
هوش داشتن
aspires
هوش داشتن
adjudge
مقرر داشتن
aspired
ارزو داشتن
aspired
هوش داشتن
contest
اعتراض داشتن بر
contesting
اعتراض داشتن بر
aspires
ارزو داشتن
aspire
ارزو داشتن
aspire
هوش داشتن
sending
اعزام داشتن
up to
<idiom>
بستگی داشتن به
provides
مقرر داشتن
provide
مقرر داشتن
cherishing
گرامی داشتن
cherishes
گرامی داشتن
cherished
گرامی داشتن
cherish
گرامی داشتن
in a hurry
<idiom>
عجله داشتن
in a jam
<idiom>
مشکل داشتن
in a rush
<idiom>
عجله داشتن
correlating
همبستگی داشتن
reside
اقامت داشتن
resided
اقامت داشتن
stand a chance
<idiom>
احتمال داشتن
stand off
<idiom>
دورنگه داشتن
loathes
نفرت داشتن از
loathed
نفرت داشتن از
loathe
نفرت داشتن از
withholds
دریغ داشتن
take kindly to
<idiom>
دوست داشتن
withholding
دریغ داشتن
withhold
دریغ داشتن
withheld
دریغ داشتن
resides
اقامت داشتن
correlates
همبستگی داشتن
correlate
همبستگی داشتن
in common
<idiom>
مسئولیت داشتن
apprehend
بیم داشتن
sends
ارسال داشتن
sends
اعزام داشتن
sends
گسیل داشتن
sending
ارسال داشتن
sending
گسیل داشتن
send
ارسال داشتن
send
اعزام داشتن
apprehended
بیم داشتن
espousing
عقیده داشتن به
setup
<idiom>
مدیریت داشتن
espouses
عقیده داشتن به
espoused
عقیده داشتن به
espouse
عقیده داشتن به
in the cards
<idiom>
انتظار داشتن
apprehends
بیم داشتن
apprehending
بیم داشتن
send
گسیل داشتن
disguises
نهان داشتن
disguised
نهان داشتن
disguise
نهان داشتن
to be there
وجود داشتن
to stop
[doing something]
نگاه داشتن
to think
[of]
عقیده داشتن
disguising
نهان داشتن
differ
فرق داشتن
attend
حضور داشتن
stinks
تعفن داشتن
stink
تعفن داشتن
exists
وجود داشتن
existed
وجود داشتن
exist
وجود داشتن
resembling
شباهت داشتن
resembles
شباهت داشتن
resembled
شباهت داشتن
resemble
شباهت داشتن
differs
فرق داشتن
differing
فرق داشتن
differed
فرق داشتن
occupying
مشغول داشتن
occupy
مشغول داشتن
occupies
مشغول داشتن
retained
نگاه داشتن
retain
نگاه داشتن
expects
چشم داشتن
expecting
چشم داشتن
expected
چشم داشتن
expect
چشم داشتن
keeps
نگاه داشتن
to follow
دنباله داشتن
to continue
دنباله داشتن
retains
نگاه داشتن
retaining
نگاه داشتن
keep
نگاه داشتن
varies
فرق داشتن
tolerating
طاقت داشتن
tolerates
طاقت داشتن
tolerated
طاقت داشتن
tolerate
طاقت داشتن
vibrating
ارتعاش داشتن
vibrates
ارتعاش داشتن
vibrated
ارتعاش داشتن
vibrate
ارتعاش داشتن
scoots
سرعت داشتن
scooting
سرعت داشتن
scooted
سرعت داشتن
scoot
سرعت داشتن
deserves
استحقاق داشتن
implies
دلالت داشتن
imply
دلالت داشتن
hears
خبر داشتن
hear
خبر داشتن
abominating
تنفر داشتن
abominates
تنفر داشتن
abominated
تنفر داشتن
abominate
تنفر داشتن
contradicts
تناقض داشتن با
contradicted
تناقض داشتن با
contradict
تناقض داشتن با
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com