English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
it will manifest it self معلوم خواهد گشت
Other Matches
It will be interesting to see how the first free elections play themselves out. خیلی جالب خواهد بود تا ببینید که نتیجه اولین انتخابات آزاد چه خواهد شد .
it will make against us برای مازیان خواهد داشت بزیان ما تمام خواهد شد
his parentage isunknown اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
run دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
runs دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
pronounced معلوم
intelligible معلوم
It was revealed that … It transpired that . . . معلوم شد که ...
obvious معلوم
sharp cut معلوم
the active voice معلوم
overt معلوم
definite معلوم
given معلوم
active معلوم
illiquid نا معلوم
known معلوم
inevidence معلوم
to the fore معلوم
determinate معلوم
invisible نا معلوم
assignable معلوم
indistinct نا معلوم
that fauit will right itself خواهد شد
twill _ ان خواهد
ascertained معلوم کردن
ascertaining معلوم کردن
ascertains معلوم کردن
ascertain معلوم کردن
to make known معلوم کردن
verb active فعل معلوم
familiarizes معلوم کردن
vaguest غیر معلوم
vaguer غیر معلوم
vague غیر معلوم
known معلوم کردن
noticeably بطوربرجسته یا معلوم
familiarised معلوم کردن
seemingly از قرار معلوم
presumedly از قرار معلوم
known target هدف معلوم
known distance فاصله معلوم
known distance مسافت معلوم
known datum point ایستگاه معلوم
known data عناصر معلوم
kithe معلوم شدن
discernibly بطور معلوم
manifestly بطور معلوم
that depends معلوم نیست
familiarises معلوم کردن
familiarising معلوم کردن
familiarize معلوم کردن
familiarized معلوم کردن
familiarizing معلوم کردن
to come to light معلوم شدن
to bring tl light معلوم کردن
the date was not specified تاریخ ان معلوم
the active voice فعل معلوم
given conditions شرایط معلوم
evidently از قرار معلوم
Presumably … indications are … Evidently … by the look of it … از قرار معلوم ...
It was clear that she had lied . دروغش معلوم شد
To make known . To signify . معلوم کردن
cretain معلوم بعض
it will manifest it self اشکار خواهد شد
he shall go خواهد رفت
the secret will open to me خواهد گردید
he will go خواهد رفت
it askes for attention دقت می خواهد
It is not known yet . It is not settled yet . هنوز معلوم نیست
time will tell در آینده معلوم می شود
participle وجه وصفی معلوم
taskwork کار معلوم کارناخوشایند
apparent معلوم وارث مسلم
obviously بطور اشکار یا معلوم
deponent درفاهرمجهول ودرمعنی معلوم
present participle وجه وصفی معلوم
fatherless فاقد مولف معلوم
at a specified time در وقت معین یا معلوم
present participles وجه وصفی معلوم
he proved to know the secret معلوم شد راز را میداند
participles وجه وصفی معلوم
What impudence!what never !what cheek! واقعا" که خیلی رو می خواهد !
Its color wI'lll fade. رنگش خواهد رفت
It wI'll overtake (befall) everyone. دامنگیر همه خواهد شد
the truth will out . <proverb> یقیقت بر ملا خواهد شد .
the lord will provide خداوسیله خواهد ساخت
Well what does he want now ? خوب حا لاچه می خواهد ؟
The folwer wI'll die for want of water. گل از بی آبی خشک خواهد شد
it would be preferble to بهتر خواهد بود
It wI'll prove to be to your disadvantage. بضررت تمام خواهد شد
it will give rise to a quarrel مایه ستیزه خواهد شد
She wI'll gradually soften . تدریجا" نرم خواهد شد
do as you please هر چه دلتان می خواهد بکنید
criterion مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
She wI'll survive . She wI'll pull through. زنده خواهد ماند
i know that he will come من میدانم که او خواهد امد
It wI'll clear up by morning . تا صبح هواصاف خواهد شد
She wI'll regret it bitterly. مثل سگ پشیمان خواهد شد
It wI'll get us into trouble. ما را به درد سر خواهد انداخت
The tree wI'll die . درخت خشک خواهد شد
Is the departure time certain ? وقت حرکت معلوم است؟
known datum point نقطهای با مختصات وگرای معلوم
deponont در فاهر مجهول و در باطن معلوم
his fate is sealed سرنوشت اوازقبل معلوم گردیده
determinable معلوم کردنی انقضاء پذیر
pedigreed دارای نسب یادودمان معلوم
We know it for a fact that… برایمان کاملا" معلوم است که ...
Certain notorious ( dubious ) characters . عده افراد معلوم الحال
Known and unknown . معلوم ومجهول ( درریاضیا ؟ وغیره )
types نوع خون را معلوم کردن
evincing معلوم کردن ابراز داشتن
evinces معلوم کردن ابراز داشتن
evinced معلوم کردن ابراز داشتن
evince معلوم کردن ابراز داشتن
typed نوع خون را معلوم کردن
type نوع خون را معلوم کردن
we shall see تا ببینم بعد معلوم میشود
It was evident from the start. از اول کار معلوم بود
they are of a doubtful paterni اصل انها معلوم نیست
It wI'll spoil my appetite . اشتهایم راکور خواهد کرد
if he wishes to be a اگرمی خواهد کسی بشود
Surely things wI'll turn out well for him in the end. مطمئنا" عاقبت بخیر خواهد شد
i do not u.his wanting to say نمیفهم چرامی خواهد بماند
who will pay for it کی پول انرا خواهد داد
he would be sure to like it یقینا انرادوست خواهد داشت
who will pay for it کی هزینه انرا خواهد پرداخت
I wI'll be greatly ( badly ) disgraced. بدجوری آبرویم خواهد رفت
Sooner or later , he wI'll find out . دیر یا زود خواهد فهمید
He wI'll expedite our case. اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
near work کاری که نگاه نزدیک می خواهد
sticker [guest] مهمانی که نمی خواهد برود
accuracy تعریف دقیق تر خواهد بود
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
There will be a delay of 8 minutes. 8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
it will give rise to a quarrel نزاعی تولید خواهد کرد
She wI'll arrive on friday morning . جمعه صبح وارد خواهد شد
to go down to the wire <idiom> تا آخرین لحظه با تهیج نا معلوم ماندن
Presumably she hasnt arrived yet . از قرار معلوم هنوز واردنشده است
seal one's fate سرنوشت کسی را به بدی معلوم کردن
spot elevation نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
We wI'll be notified(informed)of the results today. امروز جواب کار معلوم می شود
He is known to the police . هویتش نزد پلیس معلوم است
which diffrence shall be settled only by ..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
outputs ذخیره موقت داده که خارج خواهد شد
This book wI'll be a great success . این کتاب خیلی گه خواهد کرد
output ذخیره موقت داده که خارج خواهد شد
She said it would rain and sure enough it did . گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
whatsoever he doeth shall p هرچه میکند نیک انجام خواهد شد
She wI'll never realize this wish. این آرزو بدلش خواهد ماند
A new government wI'll take office . حکومت جدیدی سر کار خواهد آمد
the bill defined his powers حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
it is of doubtful proveance معلوم نیست اصلا از کجا امده است
Things wI'll be looking up .Things wI'll be assuming a better shape (complexion). اوضاع صورت بهتری پیدا خواهد کرد
he is sanguine of success خوش بین یادلگرم است که کامیاب خواهد شد
on shall from a quo rum جلسهای که باحضورنصف اعضابعلاوه یک تن رسمیت خواهد داشت
We shall look into the matter in due ( good ) time . درموقع مناسب باین مطلب رسیدگه خواهد شد
it will wear to your shape بپوشیدبهترمیشود درنتیجه پوشیدن قالب تن شما خواهد شد
He gave us to understand that he would help us. او [مرد] وعده داد که به ما کمک خواهد کرد.
count one's chickens before they're hatched <idiom> روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
loose ends <idiom> بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
stagnation thesis ایجاد رکود اقتصادی اجتناب ناپذیر خواهد بود
Your train will leave from platform 8. قطار شما از سکوی شماره 8 حرکت خواهد کرد.
While the grass grows the cow starves . <proverb> تا علفها رشد کند گاو از گرسنى خواهد مرد .
He threatened to thrash the life out of me . تهدیدم کردکه آنقدر کتکم خواهد زد تا جانم دربیاید
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself . بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
gigo اگر اطلاعات ورودی بد باشد خروجی هم بد خواهد بود
end user شخصی که از وسیله یا برنامه یا محصول استفاده خواهد کرد
contingency plan برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
He is trying to prove himself all the time. او [مرد] همیشه می خواهد نشان بدهد از پس کار بر می آید.
The judge will have the final say on the matter. قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
certify صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifies صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
this line does not scan وزن این شعر با تقطیع معلوم میشودکه درست نیست
certifying صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
parameter نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
parameters نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
to tell somebody something [to let somebody in on something] <idiom> به کسی چیزی را گفتن که او نباید می دانست یا او نمی خواهد بداند.
This law wI'll be a disincentive to foreign investors. این قانون باعث سردی سرمایه گذاران خارجی خواهد شد
Excuses always proceed from a guilty conscience. <proverb> کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
A guilty conscience needs no accuser. <proverb> کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
diminished radix complement نمایش اعداد که در آن هر رقم در عدد از یک واحد کمتر از پایه کم خواهد شد
He who excuses accuses himself. <proverb> کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
that book will immortalize him ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
He warned he would go on a termless hunger strike. او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
perfect participle وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
defaulted مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
default مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
defaulting مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
defaults مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
On Thursday it will be variably cloudy [cloudy with sunny intervals] . پنجشنبه هوا بطور متغیر ابری و مدتی صاف خواهد بود.
attention code حروف AT در دستور Hayes AT به مودم می گوید که دستوری در ادامه بیان خواهد شد
restorationist کسیکه معتقداست باینکه بشرعاقبت بسعادت اول خود نائل خواهد شد
critical engine موتوری که از کارافتادن یانقص ان تاثیر زیادی درعملکرد هواپیما خواهد داشت
unpriced درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
duty rated بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
hackers فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
He is trying to run before he has learned do walk. <proverb> او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
doctrinaire کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
to keep somebody in suspense <idiom> کسی را در حالت هراس گذاشتن [چونکه نمی داند چه پیش خواهد آمد]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com