Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
English
Persian
common
معمولی متعارفی
commoners
معمولی متعارفی
commonest
معمولی متعارفی
Other Matches
gen
متعارفی
standard
متعارفی
standards
متعارفی
canonical
متعارفی
standard conditions
شرایط متعارفی
standard atmospheric pressure
فشار متعارفی جو
enchorial
معمول متعارفی
normal energy level
تراز متعارفی
normal band
نوار متعارفی
normal temperature and pressure
شرایط متعارفی
standard temperature and pressure
شرایط متعارفی
man in the street
ادم متعارفی
canonical form
صورت متعارفی
normal boiling point
نقطه جوش متعارفی
normal freezing point
نقطه انجماد متعارفی
fractions
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fraction
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
run-of-the-mill
<idiom>
معمولی
usu
معمولی
received
معمولی
ordinary
معمولی
ferial
معمولی
faceless
معمولی
copybook
معمولی
wonted
معمولی
routinely
معمولی
normal
معمولی
standards
معمولی
standard
معمولی
conventional
معمولی
routines
معمولی
light water
اب معمولی
open cheque
چک معمولی
routine
معمولی
longhand
خط معمولی
wrought iron
اهن معمولی
single precision
با دقت معمولی
common link
حلقه معمولی
common whipping
بست معمولی
normal good
کالای معمولی
rudas
پست معمولی
ambient
پس زمینه معمولی
complement
تعارفات معمولی
civil time
ساعت معمولی
ap seogi
ایستادن معمولی
commonplace
معمولی مبتذل
banal
مبتذل معمولی
meanest
پست معمولی
complements
تعارفات معمولی
complementing
تعارفات معمولی
rock brake
بسفایج معمولی
ranko
سرباز معمولی
ordinary clay
خاک رس معمولی
ordinal type
نوع معمولی
onery
عادی معمولی
man in the street
فرد معمولی
mass concrete
بتن معمولی
medium lampholder
سرپیچ معمولی
meaner
پست معمولی
nonstandard
غیر معمولی
mean
پست معمولی
normal permeability
نفوذپذیری معمولی
unselected clay
خاک رس معمولی
hepatica
غافث معمولی
procedure message
پیام معمولی
plain concrete
بتن معمولی
complemented
تعارفات معمولی
piper nigrum
فلفل معمولی
ethanol
الکل معمولی
ornary
عادی معمولی
ethyl alcohol
الکل معمولی
ornery
عادی معمولی
general cargo
کالای معمولی
ordinary share
سهام معمولی
normal interval
فاصله معمولی صف
standard bar
میله معمولی
undressing
جامه معمولی
general
معمولی و نه مخصوص
standard
طبیعی یا معمولی
generals
کلی معمولی
charge hand
کارگر معمولی
typical
<adj.>
بافت معمولی
the a merchant
سوداگر معمولی
white mulatto
توت معمولی
normal
عادی معمولی
irregular
غیر معمولی
everyday
معمولی مبتذل
standard trench
سنگر معمولی
standards
طبیعی یا معمولی
standard brick
اجر معمولی
undress
جامه معمولی
mulberry
توت معمولی
standard gauge
اندازه معمولی
street virus
ویروس معمولی
undresses
جامه معمولی
general
کلی معمولی
standard motor
موتور معمولی
generals
معمولی و نه مخصوص
workaday
معمولی عادی
American bond
آجرچینی معمولی
mulberries
توت معمولی
l antenna
انتن معمولی رادیو
regular weave
[plain]
بافت معمولی و ساده
well-worn
پیش پا افتاده معمولی
admedium lampholder
سرپیچ بزرگتر از معمولی
light hydrogen
هیدروژن سبک یا معمولی
joiner door
درب معمولی ناو
martlet
پرستوی معمولی اروپایی
walked
گام معمولی اسب
walks
گام معمولی اسب
normal charge
خرج معمولی توپ
standard rain gage
باران سنج معمولی
normal magnetization curve
خم مغناطیس پذیری معمولی
milkwort
پلی گالای معمولی
meadow mushroom
قارچ خوراکی معمولی
normal sulphation of battery
سولفاتی شدن معمولی
inverted l antenna
انتن معمولی رادیو
well worn
پیش پا افتاده معمولی
route
راه جریان معمولی
routes
راه جریان معمولی
conventional milling machine
دستگاه فرز معمولی
conventional forces
نیروهای رزمی معمولی
common stock
سهام معمولی شرکت
combination grasp
گرفتن معمولی و برعکس
standard size whole brick
اجر فشاری معمولی
conventional
جنگ افزارهای معمولی
stake driver
بوتیمار معمولی امریکایی
standard lamp holder
سرپیچ معمولی لامپ
undersized
کوچکتر ازاندازه معمولی
week day
روز معمولی هفته
stand
سطح معمولی اب دریا
outre
خارج از حدود معمولی
walk
گام معمولی اسب
head cold
سرماخوردگی معمولی زکام
ordinary grasp
گرفتن میله معمولی
in normal situations on public roads
در ترافیک معمولی خیابان
bracket
حالت معمولی کروشه
fencing measure
فاصله معمولی دو شمشیرباز
chamomile
بابونه معمولی یامعطر
ordinary least square method
روش حداقل مربعات معمولی
It was the usual scene.
صحنه
[موقعیت]
معمولی بود.
ordinary differential equation
[ODE]
معادله دیفرانسیل معمولی
[ریاضی]
conventional take off and landing
هواپیمایی با نشست وبرخاست معمولی
fair wear and tear
خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
normalises
بصورت عادی و معمولی دراوردن
normalizes
بصورت عادی و معمولی دراوردن
horseweed
خزه معمولی امریکای شمالی
normalize
بصورت عادی و معمولی دراوردن
ordinary
پیام معمولی از نظر ارجحیت
deffered maintenance
تعمیر ونگهداری غیر معمولی
normalising
بصورت عادی و معمولی دراوردن
normalised
بصورت عادی و معمولی دراوردن
guttersnipe
نوک دراز یا پاشله معمولی
air hardening
سخت گردانی زمانی در دمای معمولی
snail mail
اصط لاح عامیه به پست معمولی
entremets
غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
standard egg section
مقطع تخم مرغی شکل معمولی
I'd like a shampoo for normal hair.
من یک شامپو برای موهای معمولی میخواهم.
it is of a normal size
دارای اندازه عادی یا معمولی است
service ceiling
سقف پرواز معمولی یا جنگی هواپیما
prepares
تغییردادن وضع اتومبیل معمولی برای مسابقه
preparing
تغییردادن وضع اتومبیل معمولی برای مسابقه
prepare
تغییردادن وضع اتومبیل معمولی برای مسابقه
half
حرکت یا نمایش گرافیکی با نیمی از شدت معمولی
Can't you just say hello like a normal person?
نمیتونی مثل یک آدم معمولی سلام بدی؟
shock waves
موج ضربتی انفجار گلوله معمولی یا بمب اتمی
name
کلمه معمولی برای بیان آدرس در زبان ماشین
mufti
جامه معمولی برتن کسی که حق داردجامه رسمی بپوشد
zero stage
طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
names
کلمه معمولی برای بیان آدرس در زبان ماشین
shock wave
موج ضربتی انفجار گلوله معمولی یا بمب اتمی
offices
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
superspeedway
مسیر مسابقه معمولی 2 در5/2 مایل با کنارههای باشیب تند
quad
چهار بیت داده ذخیره شده در محل معمولی یکی
kilderkin
چلیک یابشکه کوچکی معادل نصف یاربع بشکه معمولی
quads
چهار بیت داده ذخیره شده در محل معمولی یکی
gyroplane
نوعی هواپیما که حد فاصل میان هلیکوپتر و طیارههای معمولی است
advertorial
تبلیغ در مجله یا روزنامه که به شکل مقاله معمولی به نظر می رسد
man down
بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر
office
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
fosse commune
[قبر معمولی در گورستان که هر هفت سال یا بیشتر استفاده می شود.]
sub woofer
هرتز , که در دستگاههای معمولی برای افزایش کیفیت صدا استفاده میشود
VBScript
مجموعه دستورات برنامه نویسی که در یکک صفحه وب معمولی فاهر می شوند,
dial up line
خط تلفن معمولی که میتواندبه عنوان دست دستگاه فرستنده در مخابرات استفاده شود
alley
حاشیه اضافی زمین تنیس دربازی دوبل مسیر معمولی گوی بولینگ
alleys
حاشیه اضافی زمین تنیس دربازی دوبل مسیر معمولی گوی بولینگ
lumen
واحد تشعشع برابر مقدارنوری که از یک شمع معمولی بین المللی ساطع میگردد
hold
گرفتن غیرمجاز حریف ضربه به گوی اصلی بیلیاردکه مسیر معمولی را طی نکند
alleyways
حاشیه اضافی زمین تنیس دربازی دوبل مسیر معمولی گوی بولینگ
holds
گرفتن غیرمجاز حریف ضربه به گوی اصلی بیلیاردکه مسیر معمولی را طی نکند
squawked
در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
squawk
در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
squawks
در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
aircraft arresting hook
مجموعه قطعاتی که برای گرفتن سرعت یا کاهش اندازه حرکت یا گشتاور هواپیما درفرود معمولی یا اضطراری باان درگیر میشوند
radius of integration
شعاع ترکیب عمل جنگ افزارهای معمولی با جنگ افزار اتمی
doubled up
مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
genet
جانور پستاندارکوچک گوشت خواری شبیه گربه زباد یا گربه معمولی
double
مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
doubled
مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
working sails
بادبان معمولی که با بادبان سبک یا سنگین در موقع تغییرشدت باد فرق دارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com