English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 153 (9 milliseconds)
English Persian
implication معنای ضمنی
implications معنای ضمنی
connotation معنای ضمنی
connotations معنای ضمنی
Search result with all words
a word with a pejorative connotation واژه ای با معنای ضمنی منفی
Other Matches
atto معنای پیشوندی با معنای یک تریلیونم یا بیلیونیوم یک بیلیون
smiley فاهری که با حروف متن ایجاد میشود که به پیام پست الکترونیکی معنای واقعی دهد مثلاگ به معنای خنده و - غیگین است
implicit ضمنی
tacit ضمنی
circumstantial ضمنی
implied ضمنی
incidents ضمنی
occasional ضمنی
episodical ضمنی
episodic ضمنی
incident ضمنی
non- در معنای نه
mono- در معنای تک یا یک
negative به معنای
negatives به معنای
implicit agreement موافقت ضمنی
incidentals time زمان ضمنی
limplied warranty ضمانت ضمنی
paraleipsis افهام ضمنی
paralipsis افهام ضمنی
connotations دلالت ضمنی
subaudition ادراک ضمنی
connotation دلالت ضمنی
tacitly بطور ضمنی
sufference رضایت ضمنی
acceptation tacite قبول ضمنی
by-product محصول ضمنی
tacit collusion تبانی ضمنی
tacit consent رضای ضمنی
xor یای ضمنی
impliedly به طور ضمنی
implied terms شرایط ضمنی
imputed income درامد ضمنی
contextual definition تعریف ضمنی
cognizance تصدیق ضمنی
circumstantial event واقعه ضمنی
implicit costs هزینههای ضمنی
implicitness دلالت ضمنی
episodes حادثه ضمنی
episode حادثه ضمنی
sufferance رضایت ضمنی
incidental جزئی ضمنی
implied acceptance قبول ضمنی
implied assumpist تعهد ضمنی
implied مفهوم ضمنی
implied رضایت ضمنی
incidents حادثه ضمنی
implied term شرط ضمنی
by-products محصول ضمنی
incident حادثه ضمنی
accident تصادفی ضمنی
subaudition فهم ضمنی
connivance اجازه ضمنی
accidental ضمنی عارضی
accidents تصادفی ضمنی
anti- به معنای "مخالف "
sub- در معنای کمتر
denotation معنای صریح
pre در معنای پیش از
mini- در معنای کوچک
pre- در معنای پیش از
inter- در معنای بین
kilos در معنای یک هزار
n در معنای نانو
kilo در معنای یک هزار
positive در معنای بله
cross conditioning شرطی شدن ضمنی
connote اشاره ضمنی کردن
connotative اشاره ضمنی کننده
obiter dictum بیان ضمنی و تصادفی
connote دلالت ضمنی کردن بر
xor gate دریچه یای ضمنی
insinuate بطور ضمنی فهماندن
implying دلالت ضمنی کردن بر
imply دلالت ضمنی کردن بر
implies دلالت ضمنی کردن بر
insinuated بطور ضمنی فهماندن
insinuates بطور ضمنی فهماندن
nimbuses وندی به معنای باران زا
nano پیشوندی به معنای 01 به توان 9-
quad در معنای چهار بار
quads در معنای چهار بار
nano پیشوندی به معنای یک بیلیونیم
g در معنای یک هزار میلیون
tera پیشوندی به معنای یک تریلیونیم
hecto پیشوندی به معنای یکصد
significance معنای مخصوص دارد
semi- در معنای نصف یا بخش
nimbus وندی به معنای باران زا
suffixix لفظ معنای الحاقی
micro- در معنای خیلی کوچک
micro- در معنای یک میلیونیوم واحد
ampersand علامت چاپی & به معنای "و"
atto پیشوندی به معنای 01 به توان 81-
ultra- در معنای بسیار بزرگ
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
inexplicit بطور ضمنی بدون توضیح
tenant by sufference متصرف با رضایت ضمنی مالک
ambiguous آنچه دو معنای ممکن دارد
pico پیشوندی به معنای 01 به توان منفی 21
significant آنچه معنای مخصوصی دارد
multi- در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
counter- پیشوندی به معنای مخالف یاضد
super- در معنای خیلی خوب یا قدرتمند
significantly آنچه معنای مخصوصی دارد
multi در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
semantics معنای کلمات یا نشانها در برنامه ها
N.A مخفف به معنای غیر قابل اجرا
kara به معنای رنگ سیاه [در زبان ترکی]
null حرفی که معنای هیچ چیز میدهد.
m علامت اختصاری مگا به معنای یک میلیون
sidelights اطلاعات ضمنی وفرعی روشنایی غیر مستقیم
sidelight اطلاعات ضمنی وفرعی روشنایی غیر مستقیم
alinik design واژه ترکی به معنای طرح محرابی یا جانمازی
erase character حرفی که به معنای انجام هیچ کار است
RTFM خلاصه معروف درپیام به معنای " خواندن دستور کار"
u جانشینی برای حرف یونانی "mu" به معنای میکرو یاریز میباشد
kb واحد اندازه گیری رسانه با فرفیت بالا با معنای هزار بایت
IF statement عبارت برنامه نویس کامپیوتری به معنای انجام یک عمل در صورتی که یک موقعیت درست است .
Gezellig <adj.> دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
IF statement عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
kilo واحد اندازه گیری وسیله رسانه سازی با فرفیت بالا به معنای هزار بایت داده
kilos واحد اندازه گیری وسیله رسانه سازی با فرفیت بالا به معنای هزار بایت داده
soft keys کلیدهای روی صفحه کلید که می توانند دارای معنای تعریف شدهای توسط استفاده کننده باشند
handshaking استفاده از سیگنال تصدیق در معنای آمادگی بری ارسال و دریافت که به کامپیوتر اجازه میدهد یا وسیله کندتر کار کند
handshakes استفاده از سیگنال تصدیق در معنای آمادگی بری ارسال و دریافت که به کامپیوتر اجازه میدهد یا وسیله کندتر کار کند
handshake استفاده از سیگنال تصدیق در معنای آمادگی بری ارسال و دریافت که به کامپیوتر اجازه میدهد یا وسیله کندتر کار کند
novatio non presumiter تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
semantics 1-بخشی از زبان که مربوط به معنای کلمات بخشهای کلمات یا ترکیبات آنهاست . 2-
prefixes کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
prefix کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
granted واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grants واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grant واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
com پسوندی که به معنای این است که نام میدان اینترنت یک شرکت است و معمولاگ پایه آن در آمریکاست
cls در -MS DOS دستور سیستم به معنای پاک کردن صفحه نمایش و قرار دادن نشانه گر در بالای صفحه گوشه سمت چپ
enewal of contract by tacit agreement تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
shadow price شبه قیمت قیمت ضمنی
rightsizing فرایند جابجایی ساختار فناوری اطلاعات یک شرکت به کاراترین سخت افزار. اغلب به معنای جابجایی از شبکه مبتنی بر mainfrome به شبکه بر پایه pc
leaving files open به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
idlest نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idles نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idle نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idled نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
kikalak design طرح قوچ [در ترکی این واژه به معنای شاخ قوچ می باشد. این طرح در فرش های ترکیه بکار رفته و بصورت قرینه در چهار طرف نقطه مرکزی بافته می شود.]
dictionary 1-بلاکی که کلمات و معنای آنها را لیست میکند. 2-ساختار مدیرت داده که امکان مراجعه و ذخیره سازی فایلها را فراهم میکند. 3-بخشی از برنامه آزمایش دیکته :لیست کلمات صحیح برای بررسی متن وجود دارند
dictionaries 1-بلاکی که کلمات و معنای آنها را لیست میکند. 2-ساختار مدیرت داده که امکان مراجعه و ذخیره سازی فایلها را فراهم میکند. 3-بخشی از برنامه آزمایش دیکته :لیست کلمات صحیح برای بررسی متن وجود دارند
real mode حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com