Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English
Persian
shift the rudder
معکوس کردن سکان
Other Matches
weather helm
تنظیم سکان برای خنثی کردن اثر جریان هوا
reverse
معکوس کردن
reversing
معکوس کردن
dis-
معکوس کردن
reversion
معکوس کردن
reverses
معکوس کردن
reversed
معکوس کردن
retrogresses
ترقی معکوس کردن
retrogressed
ترقی معکوس کردن
back titration
تیتر کردن معکوس
retroact
عمل معکوس کردن
retrogressing
ترقی معکوس کردن
de-
معکوس عمل کردن
retrogress
ترقی معکوس کردن
convert
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converted
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to invert a fraction
برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
invert
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverting
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
converting
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
inverts
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
converts
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
aerodynamic blockage thrust reverser
وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر
convert
معکوس کردن تازه کردن
converts
معکوس کردن تازه کردن
converting
معکوس کردن تازه کردن
converted
معکوس کردن تازه کردن
steerage
سکان
helms
سکان
helm
سکان
rudder
سکان
rudders
سکان
kitchen rudder
سکان کروی
helm
اهرم سکان
wheelhouse
اطاق سکان
helm
سکان پرواز
helms
سکان پرواز
elevators
سکان تعادل
elevator
سکان تعادل
automatic steering device
سکان خودکار
steering gear
دنده سکان
helms
اهرم سکان
navigator
افسر سکان
steering compass
قطبنمای سکان
coxswain
سکان قایق
afterpiece
پشت سکان
coxswain
سکان گیر
joysticks
سکان هدایت
rudder
تیغه سکان
joystick
سکان هدایت
off take rudder
سکان برداشتن
put on rudder
سکان گذاشتن
navigators
افسر سکان
standard rudder
51 درجه سکان
rudders
تیغه سکان
helmsmen
سکان گیر
tiller
دسته سکان
pilot house
اطاق سکان
tiller flat
سکان پاشنه
wheel indicator
نشانگر سکان
the rudder of a ship
سکان کشتی
helmsman
مسئول سکان
balanced rudder
سکان متعادل
helmsman
سکان گیر
wheelhouse
اتاق سکان
trick wheel
چرخ سکان
tillers
دسته سکان
wheelhouses
اتاق سکان
wheelhouses
اطاق سکان
helmsmen
مسئول سکان
tillers
اهرم سکان کشتی
tillers
دسته سکان قایق
rudders
سکان عقب هواپیما
tiller
اهرم سکان کشتی
helm
زاویه سکان از خط مستقیم
helm
سکان کشتی یا قایق
weather helm
سکان سمت باد
shift the rudder
تغییر دادن سکان
tiller
دسته سکان قایق
rudder
سکان عقب هواپیما
helms
سکان کشتی یا قایق
elevator
سکان بالا دهنده
elevators
سکان بالا دهنده
absolute joystick
سکان هدایت مطلق
lee helm
سکان کمکی ناو
lee helm
سکان سمت پناه
rudder indicator
نشانگر تیغه سکان
helms
زاویه سکان از خط مستقیم
skeg
حماله تیغه سکان
pintle
محور عقب تیغه سکان
steering wheels
چرخ سکان فرمان اتومبیل
job stick
سکان هدایت دسته فرمان
steering wheel
چرخ سکان فرمان اتومبیل
pilot rudder
تیغه سکان مانور ناو
rudder
سکان هواپیما وسیله هدایت یا خط سیر
rudders
سکان هواپیما وسیله هدایت یا خط سیر
high tailed aircraft
هواپیمایی که دم افقی ان بالای سکان عمودی قرارگرفته
nothing to the right
دستور به سکانی برای نگهداشتن سکان به سمت راست
rate joystick
سکان هدایتی با سرعت ثابت حرکت مکان نما
hiking stick
دسته اضافی سکان که خم میشود و در عین حال مسیررا تعیین میکند
reversible
معکوس
contrary
معکوس
reciprocal
معکوس
reversed
معکوس
converted
معکوس
reversals
معکوس
reversal
معکوس
converses
معکوس
convert
معکوس
converts
معکوس
reverse
معکوس
upside down
معکوس
converting
معکوس
counter
معکوس
inverse
معکوس
conversed
:معکوس
converse
معکوس
converse
:معکوس
vice versa
معکوس
conversely
معکوس
conversed
معکوس
converses
:معکوس
obverse
معکوس
conversing
معکوس
conversing
:معکوس
countered
معکوس
countering
معکوس
reverses
معکوس
negatives
معکوس
reversion
معکوس
reversing
معکوس
negative
معکوس
reverse control
کنترل معکوس
inverse relationship
ارتباط معکوس
inverse feedback
واخوراند معکوس
reversal process
جریان معکوس
back up
معکوس ریختن
reverse bias
پیشقدر معکوس
set back
معکوس پس زدن
reverse polarity
پلاریته معکوس
reverse slope
شیب معکوس
reverse speed
سرعت معکوس
reverse osmosis
اسمز معکوس
lateral inversion
معکوس جانبی
inverse
واژگونه معکوس
inverse ratio
نسبت معکوس
reverse thrust
تراست معکوس
obcordate
قلبی معکوس
reverse video
ویدئوی معکوس
reverse current
جریان معکوس
reverses
معکوس کننده
reverse bias
تغذیه معکوس
reversal film
فیلم معکوس
inverse function
تابع معکوس
invert suger
قند معکوس
reverse
معکوس کننده
inverted opening
گشایش معکوس
inverted file
فایل معکوس
feedback
تزویج معکوس
reversed
معکوس کننده
inverter
معکوس کننده
invertible
معکوس شدنی
opposites
روبرو معکوس
reverse pitch
گام معکوس
invert matrix
ماتریس معکوس
retroaction
عمل معکوس
back-up
معکوس ریختن
negative relation
رابطه معکوس
negative correlation
همبستگی معکوس
inverse ratio or proportion
نسبت معکوس
negative caster
گردش معکوس
draw back
کشیدن معکوس
reversing
معکوس کننده
inverse voltage
ولتاژ معکوس
opposite
روبرو معکوس
mirroring
معکوس نمودن
back splice
پیوند معکوس
countdown
شمارش معکوس
reverse gear
دنده معکوس
reverse gears
دنده معکوس
back conductance
برقرسانایی معکوس
back resistance
مقاومت معکوس
back formation
اشتقاق معکوس
inverted structure
ساختار معکوس
backset
معکوس وارونه
indian in reverse
هندی معکوس
reciprocal
معکوس دوجانبه
switcheroo
عمل معکوس
reciprocal
متقابل معکوس
obversion
استنتاج معکوس
countdowns
شمارش معکوس
conversely
بطور معکوس
inverse function
تابع معکوس
[ریاضی]
inverse
تابع معکوس
[ریاضی]
one's complement
معکوس یک عدد دودویی
inverting circuit
مدار معکوس کننده
inverted file
فایل معکوس شده
inverse electrode current
جریان الکتردی معکوس
initial inverse voltage
ولتاژ معکوس نخستین
obvert
نتیجه معکوس گرفتن از
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com