English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
performance standard معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
Other Matches
welfare criteria معیارهای رفاه
double standards معیارهای متناقض
conciliatory measures معیارهای مصالحه
by international standards در معیارهای بین المللی
[as] compared to international standards در معیارهای بین المللی
By international standards Germany maintains a leading role. در معیارهای بین المللی آلمان نقش پیشرو دارد.
racism اعتقادبه برتری برخی نژادها بربعضی دیگر و لزوم توجیه خصوصیات قومی و ملی وفرهنگی بر مبنای معیارهای نژادی
technical standards معیارهای فنی استانداردهای فنی
planning factor معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
command of execution فرمان اجرای عمل یکان اجرایی
chaining اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان
real time اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
Sound Recorder امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد
thrashing وضعیتی دریک سیستم عملکرد چند برنامهای که کامپیوتر باید بجای اجرای برنامه ها وقت بیشتری را صرف صفحه بندی کند
run duration خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود
pipelines اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
pipeline اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
feasibility study مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
application of fire اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
time resolution جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
post attack بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
run اجرای
runs اجرای
Sound Blaster و پس اجرای آن
performance of a contract اجرای قرارداد
auto da fe اجرای رای
concurrently اجرای همزمان
administer justice اجرای عدالت
execution of wills اجرای وصایا
execution of judgments اجرای احکام
carry out the obligations اجرای تعهدات
administration of justice اجرای عدالت
post strike بعد از اجرای تک
machine run اجرای ماشین
ground work اجرای فن در خاک
fulfilment of an obligation اجرای تعهد
parallel run اجرای موازی
plan implementation اجرای برنامه
budget execution اجرای بودجه
program execution اجرای برنامه
test run اجرای ازماینده
uses اجرای چیزی
use اجرای چیزی
dry run اجرای ازمایشی
rerun اجرای مجدد
conduct of fire اجرای اتش
conduct of fire اجرای تیراندازی
enforcement of a judgment اجرای حکم
concurrent execution اجرای همزمان
test run اجرای ازمایشی
operates دستورات اجرای کامپیوتر
methode of fire روش اجرای تیراندازی
operate دستورات اجرای کامپیوتر
checks اجرای خشک یک برنامه
launches شروع یا اجرای یک برنامه
concept of operations روش اجرای عملیات
apply a correct holt اجرای فن صحیح کشتی
multi tasking اجرای چندین کار
multitasking اجرای چندین کار
launched شروع یا اجرای یک برنامه
launch شروع یا اجرای یک برنامه
operated دستورات اجرای کامپیوتر
launching شروع یا اجرای یک برنامه
check اجرای خشک یک برنامه
reprieves تعلیق اجرای مجازات
involves آغاز با اجرای یک برنامه
involving آغاز با اجرای یک برنامه
task force نیروی اجرای عملیات
task forces نیروی اجرای عملیات
self aid اجرای کمکهای اولیه
law enforcement اجرای قوانین [حقوقی]
launch an attack اجرای حمله شروع تک
administration of a will اجرای وصیت نامه
legal enforcement اجرای حکم دادگاه
enforcement by writ اجرای حکم دادگاه
concurrent program execution اجرای همزمان برنامه
implementation of the decisions اجرای قرار [رای]
reprieve تعلیق اجرای مجازات
reprieved تعلیق اجرای مجازات
involve آغاز با اجرای یک برنامه
by the number اجرای فرمان با شماره
task element عنصر اجرای عملیات
transattack period زمان اجرای تک اتمی
enforcement of judgement اجرای احکام قضایی
class i activity اجرای اماد طبقه 1
final process دستور اجرای حکم
class ii activity اجرای اماد طبقه 2
checked اجرای خشک یک برنامه
desks اجرای خشک برنامه
enforcement of a judment اجرای حکم دادگاه
policy instrument ابزار اجرای سیاست
pursuance of a plan اجرای نقشه یا طرحی
desk اجرای خشک برنامه
technique روش یا فن اجرای کار
war game اجرای بازی جنگ
reprieving تعلیق اجرای مجازات
techniques روش یا فن اجرای کار
insubordination سرپیچی از اجرای دستور
wargaming اجرای بازی جنگ
suspending به عقب انداختن اجرای حکم
suspends به عقب انداختن اجرای حکم
pass 1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
passed 1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
passes 1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
operators ترتیب اجرای عملیات ریاضی
mission request درخواست اجرای ماموریت هوایی
operator ترتیب اجرای عملیات ریاضی
ambuscade دام محل اجرای کمین
to guarantee a contract اجرای قراردادی راضمانت کردن
suspend به عقب انداختن اجرای حکم
enterprise اقدام به اجرای قوانین کردن
enterprises اقدام به اجرای قوانین کردن
executed اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
staged اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
executes اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
execution اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
concept تدبیر روش اجرای یک چیز
textbooks اجرای حرکت کامل و فنی
textbook اجرای حرکت کامل و فنی
concepts تدبیر روش اجرای یک چیز
executing اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
phases دوره زمانی اجرای برنامه
guarantee a contract اجرای قراردادی را ضمانت کردن
task element قسمت مامور اجرای عملیات
specific performance نحوه اجرای معین در قرارداد
sword dance اجرای رقص در اطراف شمشیر
precedence ترتیب اجرای عملیات ریاضی
execute اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
phase دوره زمانی اجرای برنامه
passive وقت کشی بدون اجرای فن
passives وقت کشی بدون اجرای فن
phased دوره زمانی اجرای برنامه
overlap processing اجرای همزمان فعالیتهای ورودی
exempted , adressee گیرنده معاف از اجرای دستور
fire time زمان اجرای اتش یا انفجار
high angle pit چاله مخصوص اجرای تیرقائم
collectivism اجرای اصول اشتراکی درزندگی
launches اجرای حمله شروع عملیات
launch اجرای حمله شروع عملیات
launched اجرای حمله شروع عملیات
launching اجرای حمله شروع عملیات
compatible زیردستگاهی که در رابطه باکل دستگاه عملکرد مناسبی دارد
compile and go بار کردن و اجرای یک برنامه کامپایل
intermittent اجرای تیراندازی بینابین حملات دیگر
run duration که زمان اجرای برنامه انجام می شوند
rerun اجرای برنامه یا چاپ مجدد کار
adagio آهسته و ملایم [اجرای آهنگ باهستگی]
microcycle برای دادن زمان اجرای دستورات
execution مدت زمان بین اجرای یک دستور
run duration مجوز کاربر برای اجرای یک برنامه
task fleet ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
interdict ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
maths و سرعت اجرای برنامه را افزایش دهد
budgetary control کنترل اجرای بودجه در واحدهای مملکتی
e hour وقت مخصوص اجرای عملیات ستادی
proponent مقام مسئول اموال یا اجرای کار
proponents مقام مسئول اموال یا اجرای کار
delay position موضع مخصوص اجرای عملیات تاخیری
math و سرعت اجرای برنامه را افزایش دهد
immediate روش اجرای یک دستور کامپیوتری پس از ورود
task group ناو گروه مامور اجرای عملیات
lesions زیان حاصله در اثر عدم اجرای عقدی
targeting حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
lesion زیان حاصله در اثر عدم اجرای عقدی
compiles زمان اجرای برنامه که دستورات کامپایل می شوند
compiled زمان اجرای برنامه که دستورات کامپایل می شوند
targets حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
targetting حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
multitasking همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
dynamically تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
multi tasking همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
compile زمان اجرای برنامه که دستورات کامپایل می شوند
targetted حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
esorow سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
bailiff مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
bailiffs مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
software که امکان اجرای کار مشخص را فراهم میکند
execute بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور
executed بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور
tempos سرعت اجرای نتها به صورت ضربه در دقیقه .2-
executes بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور
dynamic تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
preprocess اجرای سازمان ابتدایی و پردازش ساده داده
tempo سرعت اجرای نتها به صورت ضربه در دقیقه .2-
executing بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور
compiling زمان اجرای برنامه که دستورات کامپایل می شوند
on the fly در حین اجرای برنامه بدون توقف اجرا
pipeline بنابراین سرعت اجرای برنامه افزایش می یابد
pipelines بنابراین سرعت اجرای برنامه افزایش می یابد
operation بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
targeted حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
get round the law با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن
attentions توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
attention توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
object computer OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT
target حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
auto da fe اجرای حکم اعدام ومجازات شخص مرتد
user متن همراه یک برنامه که به کاربر کمک میکند در اجرای آن
path مسیر ممکن یا مجموعه رویدادها یا دستورات در اجرای یک برنامه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com