English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 227 (44 milliseconds)
English Persian
corrupt معیوب کردن
corrupted معیوب کردن
corrupting معیوب کردن
corrupts معیوب کردن
impair معیوب کردن
impaired معیوب کردن
impairing معیوب کردن
impairs معیوب کردن
Search result with all words
damage غرامت معیوب کردن
corrupt معیوب کردن رشوه خوار رشوه دادن رشوه خواری
corrupted معیوب کردن رشوه خوار رشوه دادن رشوه خواری
corrupting معیوب کردن رشوه خوار رشوه دادن رشوه خواری
corrupts معیوب کردن رشوه خوار رشوه دادن رشوه خواری
mar زیان رساندن معیوب کردن
marred زیان رساندن معیوب کردن
marring زیان رساندن معیوب کردن
impair زیان رساندن معیوب کردن
impaired زیان رساندن معیوب کردن
impairing زیان رساندن معیوب کردن
impairs زیان رساندن معیوب کردن
maim کسیرا معیوب کردن
maimed کسیرا معیوب کردن
maiming کسیرا معیوب کردن
maims کسیرا معیوب کردن
mutilate تحریف شدن معیوب کردن
mutilates تحریف شدن معیوب کردن
mutilating تحریف شدن معیوب کردن
Other Matches
incomplete معیوب
faulty معیوب
impure معیوب
spoilt معیوب
fouled معیوب
defective معیوب
damaged معیوب
corrupting معیوب
imperfective معیوب
out of condition معیوب
manque معیوب
corrupted معیوب
diseased معیوب
fouls معیوب
improper معیوب
game معیوب
foul معیوب
stigmatic معیوب
corrupt معیوب
flawy معیوب
false معیوب
stigmatist معیوب
foulest معیوب
corrupts معیوب
fouler معیوب
defect معیوب ساختن
vitiated معیوب ساختن
vitiates معیوب ساختن
flawed معیوب ناقص
aircraft defective هواپیمای معیوب
vicious circle دور معیوب
vitiating معیوب ساختن
vitiate معیوب ساختن
defected معیوب ساختن
defecting معیوب ساختن
maim معیوب شدن
mutilation معیوب سازی
defects معیوب ساختن
maimed معیوب شدن
maims معیوب شدن
faulty connrction اتصال معیوب
maiming معیوب شدن
incorrect تصحیح نشده معیوب
defective دارای کمبود معیوب
faulty wiring سیم کشی معیوب
faultily بطور معیوب یا مقصر
vitiation معیوب سازی ابطال
dud بی مصرف گلوله معیوب
hung striker ضارب چاشنی معیوب نارنجک
dystrohpy تغذیه معیوب یاناقص نقص تغذیه
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
clearer روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
parallelize تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
justifies تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
clearest روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
specifying مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
justify تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
detaches تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
specify مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
expend مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
lubricating چرب کردن لیز کردن نرم کردن
expending مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
referred ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
refer ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
specifies مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
refers ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
to secure تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
lubricated چرب کردن لیز کردن نرم کردن
detach تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
lubricates چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricate چرب کردن لیز کردن نرم کردن
justifying تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
expended مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
clear روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
expends مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
detaching تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
endorses فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
evaporate تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
compensate جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
ascertian محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
judging حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
crush له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
endorsing فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
evaporated تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
judges حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
crushes له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
evaporating تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
endorsed فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
judged حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
compensated جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
endorse فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
compensates جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
evaporates تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
modulates میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
modulate میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
clears روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
crushed له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com