Dictiornary-Farsi | مغایر مخالف | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
conflictive	مغایر مخالف


Other Matches

antisocial	مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
anomalous	مغایر
jarring	مغایر
variant	مغایر
contradictory	مغایر
adverse	مغایر
discordant	مغایر
abhorrent	مغایر
aliens	مغایر
alien	مغایر
contrary	مغایر
disagreeable	ناگوار مغایر
go against	مغایر بودن
jar	مغایر بودن
disagrees	مغایر بودن
contradictory judgements	احکام مغایر
sinistral	نامیمون مغایر
disagreeing	مغایر بودن
disagreed	مغایر بودن
disagree	مغایر بودن
subcontrary	دوقیاس مغایر
paradoxes	بیان مغایر
inimically	بطور مغایر
paradox	بیان مغایر
cross purpose	قصد مغایر
jars	مغایر بودن
jarred	مغایر بودن
off color	دارای رنگ مغایر
offbeat	قطعه موسیقی ناهماهنگ مغایر
subcontrary	مغایر درمرحله فرعی درجهت متقابل
like hell <idiom>	با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
autosexing	دارای صفات جنسی مغایر بانوع خود
it is inimical to our plans	با نقشههای ما مغایر است برای نقشههای ما زیان اوراست
unfavorable	مخالف
contradictory	مخالف
opposit	مخالف
averse	مخالف
adversaries	مخالف
dissidence	مخالف
foe	مخالف
foes	مخالف
adversary	مخالف
gainsayer	مخالف
antagonists	مخالف
out of keeping	مخالف
adverse	مخالف
oppugner	مخالف
oppositive	مخالف
antagonist	مخالف
conflicting	مخالف
inadvisable	مخالف
gyaku	مخالف
gainst	مخالف
dissenting	مخالف
opponents	مخالف
resistent	مخالف
opponent	مخالف
non content	مخالف
oppugnant	مخالف
repugnant	مخالف
contradictive	مخالف
conversing	مخالف
converses	مخالف
conversed	مخالف
antipodal	مخالف
hostile	مخالف
contradiction	مخالف
contradictions	مخالف
alien	مخالف
by the ears	مخالف
with	مخالف
contra	مخالف
at outs	مخالف
aliens	مخالف
at d.	مخالف
dissidents	مخالف
against	مخالف
dissident	مخالف
contrary to	مخالف
contrariant	مخالف
contrary	مخالف
irreconcilable	مخالف
controvertist	مخالف
oppositionist	ضد مخالف
converse	مخالف
anie	مخالف
crosswind	باد مخالف
antagonists	عضله مخالف
head wind	باد مخالف
crosswinds	باد مخالف
defiant	معاند مخالف
antislavery	مخالف بردگی
antagonist	عضله مخالف
aversely	بطور مخالف
antitrust	مخالف تشکیل
ill humored	مخالف ترشرو
adversely	بطور مخالف
dissent	رای مخالف
dissented	رای مخالف
dissents	رای مخالف
divert action	عملیات مخالف
contralateral muscles	عضلات مخالف
dissenting opinion	نظر مخالف
contraposition	مفهوم مخالف
dissentient	مخالف معاند
disaccord	مخالف کردن
defier	مخالف کننده
crosscurrent	جریان مخالف
countering	درجهت مخالف
countered	درجهت مخالف
counter ion	یون مخالف
contrary to the law	مخالف قانون
contra flow	جهت مخالف
antimonaechical	مخالف سلطنت
clashing	برخوردکننده مخالف
anti parallel feeding	تغذیه مخالف
bucking voltage	ولتاژ مخالف
anti	مخالف علیه
opponent	طرف مخالف
countersuggestion	تلقین مخالف
opponents	طرف مخالف
against nature	مخالف طبیعت
antipapal	مخالف پاپ
dissenting	مخالف معاند
counter	درجهت مخالف
dissenter	مخالف ناراضی
counterview	عقیده مخالف
vetoes	رای مخالف
in the opposite direction.	در جهت مخالف
vetoing	رای مخالف
loggerheads	مخالف - جنگجو
headwinds	باد مخالف
dis-	مخالف کردن
anti-	به معنای "مخالف "
windbound	باد مخالف
anti semitism	مخالف با یهودیان
anti-Semitism	مخالف با یهودیان
reverse	شکستنی مخالف
reversed	شکستنی مخالف
reverses	شکستنی مخالف
vetoed	رای مخالف
In the opposite direction .	درجهت مخالف
veto	رای مخالف
dissenters	مخالف ناراضی
against the current <adv.>	مخالف جریان
upstream <adj.> <adv.>	مخالف جریان
against the stream <adv.>	مخالف جریان
impolitic	مخالف مصلحت
take a dim view of <idiom>	مخالف بودن
vice versa	در جهت مخالف
illegal	مخالف قانون
at odds <idiom>	مخالف بودن
diverse	مختلف مخالف
The opposition parties .	احزاب مخالف
reluctance	بیزاری مخالف
to be in the opposition	مخالف بودن
reversing	شکستنی مخالف
the a party	طرف مخالف
obscurantist	مخالف اصلاحات
antagonises	مخالف کردن
antagonising	مخالف کردن
antagonized	مخالف کردن
antagonizes	مخالف کردن
antagonizing	مخالف کردن
overthwart	بالحن مخالف
overthwart	بطور مخالف
no	منفی مخالف
con	رای مخالف
conned	رای مخالف
oppositely	بطور مخالف
conning	رای مخالف
cons	رای مخالف
antipathy	احساس مخالف
antagonised	مخالف کردن
contradict	مخالف بودن با
reluctancy	بیزاری مخالف
reluctate	مخالف کردن
prevailing wind	باد مخالف
antagonize	مخالف کردن
standpat	مخالف تغییر
contradicted	مخالف بودن با
contradicts	مخالف بودن با
obscurant	بغرنج مخالف اصلاحات
negative voice	رای مخالف دادن
leeward	بسمت مخالف باد
lee ward	در جهت مخالف باد
opposition party	حزب مخالف [سیاست]
devil's advocate <idiom>	[ارائه استدلال مخالف]
obscurantist	مخالف روشنی فکر
c.c.c	countercurrentchromatographyکروماتوگرافی جریان مخالف
An inclement wind .	باد مخالف(نامساعد )
to set at variance	با هم بد کردن باهم مخالف ت
that is a to our purpose	این مخالف منظورماست
to turn against any one	مخالف کسی شدن
vetoer	رای مخالف دهنده
voluntaryist	مخالف نظام وفیفه
wind bound	دچار باد مخالف
counterview	نظریه مخالف مواجهه
reversed series generator	مولد با میدانهای مخالف
countercurrent distribution	توزیع جریان مخالف