Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 117 (7 milliseconds)
English
Persian
hypercritical
مفرط در انتقاد
Search result with all words
hypercritically
از روی انتقاد و مفرط
Other Matches
thorough going
مفرط
intensive
مفرط
extreme
مفرط
extravagant
مفرط
excessive
مفرط
profound interest
میل مفرط
exorbitantly
بطور مفرط
belle indifference
بی اعتنایی مفرط
furor
عشق مفرط
overcompensation
جبران مفرط
hydromania
میل مفرط به اب
overuse
استعمال مفرط
overprotection
حمایت مفرط
To be exhausted.
از پا افتادن ( خستگی مفرط )
inordinate
مفرط غیر معتدل
mania for nunting
عشق مفرط بشکار
boisterous
مفرط بلند وناهنجار
oenomania
میل مفرط به نوشابه ها یا الکی
rages
میل مفرط خشمناک شدن
raged
میل مفرط خشمناک شدن
rage
میل مفرط خشمناک شدن
overly
به طور مفرط فزون کارانه
dipsomania
میل مفرط به نوشابههای الکلی
dipsomaniac
کسیکه میل مفرط بنوشابههای الکلی دارد
thrashing
مقدار مفرط حرکت صفحات ازحافظه ثانوی به حافظه داخلی
critique
انتقاد
censuring
انتقاد
censures
انتقاد
censured
انتقاد
censure
انتقاد
critiques
فن انتقاد
critiques
انتقاد
criticalness
انتقاد
animadversion
انتقاد
critique
فن انتقاد
fustigation
انتقاد
criticisms
انتقاد
criticism
انتقاد
critics
انتقاد
critic
انتقاد
reviewal
انتقاد
criticizable
قابل انتقاد
criticizes
انتقاد کردن
hypercriticism
افراط در انتقاد
self criticism
انتقاد از خود
hatchet job
انتقاد غرضآمیز
dish out
<idiom>
انتقاد کوبنده
censurable
انتقاد امیز
criticizable
انتقاد پذیر
put down
<idiom>
انتقاد کردن
tear down
<idiom>
انتقاد کردن
hatchet jobs
انتقاد غرضآمیز
verbalism
انتقاد لفظی
slashing criticism
انتقاد سخت
book review
انتقاد از کتاب
raillery
سرزنش انتقاد
critic
انتقاد کننده
criticising
انتقاد کردن
critics
انتقاد کننده
criticised
انتقاد کردن
gaff
انتقاد نفرین
criticises
انتقاد کردن
diatribe
انتقاد تلخ
critically
از روی انتقاد
diatribes
انتقاد تلخ
criticize
انتقاد کردن
reviewed
انتقاد کردن
review
انتقاد کردن
reviewing
انتقاد کردن
criticized
انتقاد کردن
reviews
انتقاد کردن
criticizing
انتقاد کردن
flogged
انتقاد سخت کردن
self critical
انتقاد کننده از خود
flog
انتقاد سخت کردن
flogs
انتقاد سخت کردن
review
بازدید انتقاد کردن
reviewed
بازدید انتقاد کردن
sacred cows
شخص مصون از انتقاد
reviewing
بازدید انتقاد کردن
draw fire
<idiom>
مورد انتقاد قرارگرفتن
reviews
بازدید انتقاد کردن
renouncer
سرزنش و انتقاد کننده
pull to pieces
سخت انتقاد کردن
criticize
مورد انتقاد قراردادن
criticized
مورد انتقاد قراردادن
criticising
مورد انتقاد قراردادن
fustigate
کوبیدن انتقاد کردن
criticizes
مورد انتقاد قراردادن
hypercritic
انتقاد سخت وموشکافی
criticises
مورد انتقاد قراردادن
criticised
مورد انتقاد قراردادن
sacred cow
شخص مصون از انتقاد
criticizing
مورد انتقاد قراردادن
to incur a criticism
مورد انتقاد واقع شدن
critic report
گزارش نتیجه جلسه انتقاد
to be vulnerable
[exposed]
to criticism
خود را در معرض انتقاد گذاشتن
run down
<idiom>
انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
critique
جلسه انتقاد بعد ازعملیات
to be under fire
سخت مورد انتقاد قراردادن
critiques
جلسه انتقاد بعد ازعملیات
pick to pieces
سخت مورد انتقاد قرار دادن
descants
اواز زیر خواندن ازادانه انتقاد کردن
descant
اواز زیر خواندن ازادانه انتقاد کردن
lower criticism
انتقاد نسبت به مندرجات متن کتاب مقدس
textualism
اهمیت دادن به لفظ یا معنی فاهر انتقاد لفظی
If you criticize him, it's like a red rag to a bull.
اگر از او
[مرد]
انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
acerbic
<adj.>
انتقاد هوشندانه و در عین حال نسبتا ظالمانه از کسی یا چیزی
criticizes
انتقاد کردن نکوهش کردن
criticize
انتقاد کردن نکوهش کردن
criticizing
انتقاد کردن نکوهش کردن
criticized
انتقاد کردن نکوهش کردن
criticises
انتقاد کردن نکوهش کردن
criticised
انتقاد کردن نکوهش کردن
criticising
انتقاد کردن نکوهش کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com